عبرت گرفتن از دنيا
معلوم است كه هر حادثه و واقعه اى مى تواند براى ناظران و آگاهان به آن، وسيله اى جهت هشيارى و عبرت و درسى براى آينده زندگى آنها باشد.
در قرآن مجيد قسمت عمده اى از آيات اختصاس به نقل سرگذشت و جريانات و داستانهاى اقوام و ملل گذتشه دارد و روشن است كه قرآن قصه پردازى نمى كند بلكه مى خواهد با نقل جريانات گذشته، درس عبرتى به آيندگان داده و آنها را از اشتباهتى كه گذشتگان آنها كرده اند باز دارد. در نهج البلاغه هم به مواردى برمى خوريم كه سخن از عبرت گرفتن از گذشته ها و افرادى كه در اين دنيا با عزت و شوكت و قدرت و در نهايت راحتى و آسودگى با ثروتى انبوه مى زيستند و اينك اثرى از آنها باقى نمانده، به ميان آورده است و حضرت على سلام الله عليه به هر وسيله ممكن سعى مى كند كه افراد بشر را متوجه گذشته كند و آنها را هشيار كند كه بدانيد اگر در ثروت اندوزى مانند قارون هم بشويد و در مقام و موقعيت مانند فرعون هم بشويد بالاخره بايستى از اين دنيا برويد پس از سرگذشت آنها عبرت بگيريد، از سرگذشت پدران خود پند بگيريد و اين قدر به اين دنيا دل نبنديد و علاقه به آن پيدا نكنيد و كمى به فكر آخرت باشيد و بجاى جمع آورى ثروت به جمع كردن عمل خير براى آخرت خود مشغول شويد تا در روز تنهايى و غربت پشيمانى به سراغ شما نيايد.
اينك به نقل چند نمونه از فرمايشات حضرت در اين زمينه مى پردازيم:
عبرت از آثار گذشتگان
... جعل لكم اسماعا لتعى ما عناها، و ابصارا لتجلو عن عشاها، و اشلاء جامعه لاعضائها، ملائمه لاحنائها، فى تركيب صورها، و مدد عمرها، بابدان قائمه بارفاقها، و قلوب رائده لارزاقها، فى مجللات نعمه، و موجبات مننه، و حواجز عافيته، و قدر لكم اعمارا سترها عنكم، و خلف لكم عبرا من آثار الماضين قبلكم، من مستمتع خلاقهم، و مستفسح خناقهم، ارهقتهم المنايا دون الامال، و شدبهم عنها تخرم الاجال، لم يمهدوا فى سلامه الابدان، و لم يعتبروا فى انف الاوان، فهل ينتظر اهل بضاضه الشباب الا حوانى الهرم؟ و اهل غضاره الصحه الا وازل السقم؟ و اهل مده البقاء الا اونه الفناء؟ مع قرب الزيال، و ازوف الانتقال، و علز القلق، و الم المضض، و عصص الجرض، و تلفت الاستغاثه بنصره الحفده و الاقرباء، و الاعزه و الفرناء، فهل دفعت الاقارب؟ او نفعت النواحب؟ و قد عود رفى محله الاموات رهينا، و فى ضيق المضجع وحيدا، قد هتكت الهوام جلدته، و ابلت النواهك جدته، و عفت العواصف آثاره، و محا الحدثان معالمه،و صارت الاجساد شحبه بعد بضتها، و العظام نخره بعد فوتها، و الارواح بثقل اعبائها، موقنه بغيب انبائها، لا تستزاد من صالح عملها، و لا تستعتب من سى زللها، او لستم ابناء القوم و الاباء و اخوانهم والاقرباء؟ تحتدون امثلتهم، و تركبون قدتهم، و تطاون جادتهم، فالقلوب قاسيه عن حظها، لا هيه عن رشدها، سالكه فى غير مضمارها، كان المعنى سواها! و كان الرشد فى احراز دنياها!! "خطبه 82"
ترجمه و شرح:
... خداوند براى شما گوشهايى آفريده كه آنچه را مى شنوند حفظ كنند، و چشمهايى كه در تاريكى حقايق را ببينند و هر عضوى را به نوبه ى خود اعضايى داد كه در تركيب بندى و دوام متناسب و هماهنگ با يكديگرند، با بدنهايى كه با ساختمان موزون خود قائم و برقرارند و با دلهايى كه آماده پذيرش مواهب او هستند از نعمتهاى او برخودار بوده و موجبات امتنان وى آشكار است. با وسايلى كه تندرستى شما را حفظ مى كند، عمرهايى برايتان مقدر فرموده ولى مقدار آن از شما پنهان است، و از آثار گذشتگان برايتان عبرتها ذخيره كرده، لذتهايى كه از دنيا بردند، و موهبتهايى كه قبل از گريبان گرير شدن به مگر از آن بهره مند گشته، سرانجام دست نيرومند مرگ گريبان آنها را گرفت، و بين آنها و آمالشان جدايى افكند، و با فرارسيدن اجل به سرعت آنها را از آرزوها بريد، آنها به هنگام تندرستى چيزى براى خود نيندوختند و در نخستين زمان زندگى عبرت نگرفتند، آيا كسى كه جوان است جز پيرى انتظار دارد؟ و افرادى كه برخوردار از نعمت تندرستى هستند، جز حوادث بيمارى را چشم براه
مى باشند؟ و آيا كسى كه باقى است جز فنا را منتظر است؟ با اين كه هنگام فراق و جدايى و لرزه اضطراب و ناراحتى مصيبت نزديك شده كه حتى فروبردن آن دهان براى او مشكل شود و از فرزندان و بستگان يارى جويد! آيا آنها مى توانند مرگ را از او دفع كنند؟ و يا ناله هاى آنان و فريادشان براى او سودى دارد؟ "نه" او هم به سرزمين مردگان سپرده مى شود، و در تنگناى قبر تنها مى ماند، حشرات پوستش را از هم مى شكافند، و سختيهاى گور او را مى پوشاند و از پاى در مى آورد، تند بادهاى سخت ثار او را نابود مى كند و گذشت شب و روز نشانه هاى او را از ميان برمى دارند، اجساد پس از طراوت و تازگى تغيير مى پذيرند، و استخوانها بعد از توانايى پوسيده مى گردند، ارواح، گروگان مسووليت اعمال خويشند، و در آنجا به اسرار نهانى يقين حاصل مى كنند. نه بر اعمال صالحشان چيزى افزوده مى شود و نه از اعمال زشتشان مى توانند توبه كنند.
آيا شما فرزندان و پدران و برادران و بستگان همان مردمى نيستيد كه گام جاى گام آنها نهاده ايد؟! و در همان جاده اى قدم نمى نهيد كه آنها نهادند، و روش آنان را دنبال نمى كنيد؟
دلها از بهره گرفتن سخت شده، و از رشد معنوى باز مانده، و در يغر طريق حق راه پيمايى مى كنند، گويا آنها مقصود نيستند و گويا آنها نجات و رستگارى را در تحصيل دنيا مى دانند....
در اين خطبه طولانى كه از خطبه هاى شگفت انگيزش خوانده اند و نام آن خطبه ''غراء'' مى باشد ابتدا صفاتى از خدا برشمرده و او را حمد و ستايش كرده و بعد سفارش به تقوى و پرهيزكارى نموده، سپس سخن از دگرگونيها و پستى دنيا گفته است و پس از آن به رستاخيز و اوضاع بعد
از مردن اشاره كرده و در دنبال آن اندرزها و مواعظى فرموده، آنگاه سخن از عبرت به ميان آورده و صريحا اعلام مى كند كه بدانيد گذشتگان شما همين اوضاع دنيوى شما يا بهتر از اين را داشتند ولى گذاشتند و رفتند و به جايى رفته اند كه فقط اعمال گذشته به كارشان مى آيد و ديگر اعمال كنونى اثرى برايشان ندارد و اما بدنها كه اين همه در دنيا به آن اهميت داده مى شد اينك خوراك حشرات و حيوانات خاكى شده است، آيا نبايستى به كار آخرت رسيد؟
و شايد فلسفه اين كه در دستورات اخلاقى آمده است كه مومن خوب است زياد به قبرستان برود نيز همين باشد كه در آن خانه ى اموات كمى به حال آنها و موقعيتشان فكر كنيم و بفهميم كه چنين رزوى براى ما نيز پيش مى آيد و براى آن روز آماده باشيم.
بهر حال يكى از رساترين خطبه ها و بيانات حضرت پيرامون عبرت گرفتن از گذشتگان همين خطبه مى باشد.
در خاتمه خطبه نيز سخن از عبور بر صراط، توصيه به تقوى، چگونگى آفرينش انسان و نحوه ى مردن و عكس العمل زندگان در مردن انسان و اندرزها و نصايح فراوان، به ميان آمده است.
مرحوم سيد رضى "ره" مى گويد: در خبر است كه امام هنگامى كه اين خطبه را ايراد فرمود بدنها به لرزه و اشكها سرازير و دلها ترسان شد...