تاجر بخيل
در اين جا مناسب است ماجراى ديگرى را درباره روضهخوانى امام حسين عليه السلام بهطور خلاصه نقل كنم. سيد صالح حلى (1) خطيبى بود كه به مناسبت عزاى امام حسين عليه السلام در منزل يكى از تجار منبر ميرفت. او در شب اول و دوم در مجلس حاضر شد و منبر رفت، اما در شب سوم نيامد. وقتى كه از او پرس و جو كردند، او را صحيح و سالم در نجف يافتند كه نه بيمارياى داشت و نه مسافرت رفته بود. تاجر با مشاهده اين امر شگفتزده نزد سيد رفت و گفت: چرا به مجلس نيامدى و مردم را چشم انتظار گذاشتي؟ گفت: ديگر هرگز به مجلس تو نخواهم آمد!. هر چه آنها اصرار كردند، سيد امتناع نمود. صاحب مجلس نزد سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى (2) رفت و به او گفت: از شما ميخواهم كه نزد سيد صالح برويد و علت نيامدنش به مجلس مرا جويا شويد. چون نيامدن ايشان باعث تحقير و بدنامى من پيش مردم شده است.آن مرحوم به ديدار سيد صالح رفت و علّت نرفتنش را به مجلس جويا شد. سيد صالح پاسخ داد: اگر شما امر كنيد من آماده رفتنم، اما نرفتنم داستانى دارد. پس از آن كه دو شب به مجلس اين آقا رفتم، امام حسين عليه السلام را درخواب ديدم كه به من فرمود: به اين مجلس نرو! و در مجلس اين تاجر روضه نخوان. چرا كه مرا همچون فقيرى پنداشته است و در مجلس من با چاى و شكر نامرغوب از عزاداران پذيرايى ميكند. من فقير نيستم كه نيازمند اين كارها باشم. در اين هنگام مرحوم طباطبايى رو به سيد صالح كرد وگفت: حال كه امام به تو امر كرده به اين مجلس نروي، نرو و من جسارت مخالفت با امام حسين عليه السلام را ندارم. به سبب همين رؤياى صادق، آن تاجر و مجلسش بدنام شد وسيد صالح نيز ديگر در آن مجلس حاضر نشد.(1) سيد صالح فرزند سيد حسين حلى نجفى عالمى فاضل و خطيبى مشهور بود كه در سال 1289 هـ ق، در حله بدنيا آمد. سپس به نجف اشرف مهاجرت نمود و دروس سطح فقه و اصول را نزد عالمانى چند به پايان برد. پس از آن در حوزه درس شيخ آقا رضا همدانى و شيخ محمد طه نجف و محمد كاظم خراسانى و كسانى ديگر حاضر شد. در شب شنبه 29 شوال 1359 هـ.ق، چشم از جهان فرو بست و در وادى السلام شهر نجف به خاك سپرده شد.(2) سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى فرزند سيد عبدالعظيم از عالمان و مراجع بزرگ بود. در سال 1247هـ.ق چشم به جهان گشود و در 28 رجب 1337هـ.ق در محله خويش در نجف چشم از جهان فرو بست. از جمله آثار اوست حاشيهاى بر مكاسب، كتاب عروة الوثقي.