عالم برزخ - از چشم فرزند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از چشم فرزند - نسخه متنی

سید محمد حسینی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عالم برزخ

مرحوم والد نقل مي‌كردند در سامرا به مرض مالاريا مبتلا شده بود و بيماري‌اش به گونه‌اى سخت شد كه داروها سودى نمي‌بخشيد. پزشكى به سامرا آمد و پدرم به او مراجعه كرد. پزشك گفت: تنها راه درمان اين است كه دو عقرب دستش را نيش بزنند. چون فصل زمستان بود به هيچ وجه عقربى پيدا نمي‌شد. مردى گفت: من در زمان اندكى براى شما عقرب مي‌آورم. گفتند از كجا؟ پاسخ داد: خودم مي‌دانم. پس از چند ساعت با ظرفى پر از عقرب بازگشت. همه شگفت‌زده پرسيدند: اين عقرب‌ها را از كجا آوردي؟ گفت: از واعظان شنيدم كه فاسقان پس از دفن، قبرشان پر از مار و عقرب مي‌شود. ديروز فاسقى مرد؛ او را در گوشه‌اى از قبرستان دفن كردند. سر قبرش رفتم، آن‌جا را شكافتم و دهانه ظرف را روى شكاف نهادم. اين عقرب‌ها وارد ظرف شدند و براى شما آوردم.

مي‌گويم: پر شدن قبر از عقرب يا مار، امرى است معنوي، و مراد مارها و عقرب‌هاى عالم برزخ است؛ كه خداوند سبحان گاهى آن‌ها را بر ديدگان آشكار مي‌كند، تا در اين عالم شاهد صدقى بر جهان آخرت باشند. و داستان‌هايى مانند اين واقعه بسيارند؛ تاريخ حكايت مي‌كند: گروهى عازم حج بودند. در نزديكى مكه يكى از آن‌ها درگذشت. او را غسل دادند، حنوط و كفن كردند، بر او نماز گزاردند، سپس جايى را براى قبر حفر كردند. حفره را پر از مار يافتند. بسيار شگفت‌زده شدند؛ زيرا آن جا مكانى نبود كه مار يافت شود. ناگزير قبر ديگرى حفر كردند. آن هم مانند قبر اول پر از مار بود. بر شگفتي‌شان افزوده شد. سه باره قبرى حفر كردند و آن را نيز مانند آن دو پر از مار يافتند. ميت را دفن نكردند. نزد ابن عباس كه در آن زمان در مكه بود، رفتند. قصه را برايش بازگو كردند. ابن عباس گفت: همراهتان چكاره بود؟ گفتند: تاجر. پرسيد: آيا ربا مي‌خورد؟ پاسخ دادند: بله. گفت: پس قبرش بايد از مارهاى برزخى پر شود. و خداوند اين را به شما نماياند. اگر هزار قبر هم براى او حفر مي‌كرديد، باز هم پر از مار بود. بازگشتند و او را در يكى از قبرهاى پر از مار دفن كردند.

هم چنين از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه وقتى از آن حضرت درباره مردى كه دفنش كرده بودند و غلامش مدعى بود كه با او لواط مي‌كرد، پرسيدند؛ كسانى را فرستاد تا قبر را بشكافند، اما جسدى در قبر نيافتند. پس حضرت على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرموده است: «لواط‌كننده در قبرش نمي‌ماند و به جهنم ملحق مي‌شود». و سخن اين غلام دليلى بر صدق آن است. (1)

مي‌گويم: گروهى معتقدند آخرين آيه نازل شده قرآن اين آيه است: «واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون» (2) «و بيمناك باشيد از روزى كه در آن روز به سوى خدا بازگردانده مي‌شويد، پس هركس آن چه را كسب كرده تماماً داده مي‌شود و به آن‌ها ستم نمي‌شود». تا انسان براى محاكمه الهى آمادگى كامل داشته باشد. پس نيكى جزايش نيكى و شر سزايش شر است. چرا كه پاداش هر عملى مثل همان عمل، و مثال هر عمل ـ چنان كه مشهور است ـ به تجسيم واقعى عمل است.


(1) ر.ك: المناقب ج 2، ص 364. در همان آمده است: ابوالقاسم كوفى و قاضى نعمان در كتاب‌هاى خود روايت كرده‌اند: شكايت غلامى را كه مولاى خود را كشته بود پيش عمر بردند. عمر به قتل آن غلام حكم كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام آن غلام را پيش خود خواند و از او پرسيد: آيا مولايت را كشته‌اي؟ عرض كرد: آري. فرمود: چرا او را كشتي؟ عرض كرد: با من لواط مي‌كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام به اولياى مقتول گفت: آيا ميت را دفن كرده‌ايد؟ گفتند: آري. فرمود: كي؟ گفتند: هم اكنون. پس امير المؤمنين عليه السلام به عمر فرمود: حدى بر او جارى نكن، او را زندانى كن تا سه روز بگذرد. سپس به اولياى مقتول گفت: سه روز ديگر نزد ما بياييد. پس از سه روز پيش اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند. آن حضرت دست عمر را گرفت و سر قبر مقتول رفتند. آن گاه به اولياى مقتول فرمود: اين قبر ميت شماست؟ گفتند: آري. فرمود: قبر را بشكافيد. قبر را شكافتند تا به لحد رسيدند. سپس فرمود: مرده خود را بيرون آوريد. كفنش را نگريستند و او را در كفن نيافتند. ماجرا را به اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند. امام فرمود: الله اكبر، به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من دروغ نگفتند؛ از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم شنيدم كه مي‌فرمود: هر كس از امت من عمل قوم لوط به جاى آورد و بي‌توبه بميرد او را تا قرار گرفتن در لحد مهلت مى دهند، وقتى كه در لحد گذاشته شد بيش از سه روز در آن نمي‌ماند، مگر آن كه زمين او را مي‌بلعد و به هلاك شدگان قوم لوط ملحق مي‌شود و با آنان محشور مي‌گردد.

(2) بقره،281.

/ 27