تأثير عوامل محرك تاريخ در يكديگر - فلسفه تاریخ جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه تاریخ - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مملكت هيچ نقش اختصاصي فردي نداشته است ؟ بديهي است در شرايط بعد از آمدن افغانها و آن اوضاع اجتماعي و آن بلبشو اگر نادري هم نبود سرنوشت مملكت جور ديگري بود ناگهان يك آدمي كه فقط از يك خواص زيستي بهره مند است ، يك آدمي با آن هيكل قوي ، آن اراده بسيار قوي ، آن جاه طلبي فوق العاده و آن غيرت [ ظهور مي كند و اوضاع را تغيير مي دهد ] مسلم اگر نادر وجود نمي داشت اوضاع اينجور نبود ، اوضاع ديگري بود پس نبوغ را نمي شود انكار كرد ، نمي شود گفت اگر نادر نبود يك كس ديگر كار نادر را مي كرد اگر كسي حرف اينها را بخواهد بگويد كه شرايط مادي و اقتصادي ، [ نابغه را ايجاد مي كند ، ] نادر نبود يك فرد ديگر ، او نبود يك فرد ديگر ، و عين همان كار را كس ديگر مي كرد [ بايد به او گفت ] اينطور نيست .

با اين تعريف كه مي فرماييد ، آيا نقش نوابغ لازم است كه مثبت باشد مثلا نقش معاويه . . . نه ، ممكن است گاهي منفي هم باشد نقش نوابغ در تغيير تاريخ لزومي ندارد كه هميشه در جهت تكامل باشد ، يا تكامل از هر جهت باشد همان معاويه بگذريد از مسأله حقيقت اسلام و اين جور مسائل از جنبه هاي سياسي قدرت خارق العاده اي بود كه شايد اگر او نمي بود يا آدم ضعيفي بجاي او مي بود اوضاع جور ديگري بود همين امويها در مسأله سياست بگذريد از اينكه آنجا كه تضاد منافع داشتند ديگر به هيچ چيز پايبند نبودند ، از اين يكي اگر بگذريد مي بينيد مردم خارق العاده اي بودند ، كوچك نبودند عباسيها هم همينطور شايد در سلسله هاي سلاطين دنيا مثل امويها و مثل عباسيها نابغه كم پيدا شده باشد مأمون مگر يك آدم كوچكي است ؟ ! در همه تاريخ دنيا شما بگرديد نابغه اي مثل مأمون و هارون پيدا نمي كنيد ، و بي جهت نبود كه توانستند يكچنين امپراطوري به اين عظمت [ تشكيل بدهند ] بني عباس پانصد سال [ سلطنت كردند ] كدام سلسله ديگر را در دنيا سراغ داريد كه پانصد سال سلطنت كرده باشند ؟ ! غرض اينكه لازمه نبوغ اين نيست كه نقشش هميشه مثبت و مفيد باشد البته نابغه از هر جهت قهرا اينجور است ، ولي اين نابغه ها اغلب از يك جهت نابغه هستند اسكندر نابغه اي است كه فقط در امر نظامي نابغه است نادر هم همينطور است نادر يك نابغه نظامي است ، آن هم فقط در كارهاي سپاهي گري در اداره مملكت كه اصلا از حد عادي هم منحط تر بود آدمي بوده كه به همان نسبت كه در كار نظامي گري قوي بوده در كار مديريت مملكت مرد منحط و پستي بوده است ، خيلي هم فضاحت راه انداخت مي گويند اميركبير گفته است كه اگر شاه عباس پادشاه مي بود و من صدراعظم و نادر وزير جنگ ، ما سه نفري دنيا را مي گرفتيم نادر فقط همان نبوغ نظامي را دارد تا وقتي كه كار نظامي مي كند همواره پيشرفت و قدرت است چهار صباح كه ايستاده مي خواهد مملكت را اداره كند افتضاح مي كند ، هي آدم بكش ، آدم بكش از همين مردم داخل ، از كله ها مناره ها بساز چشم بچه خودش را كور كرد كارهاي عجيبي كرد كه پست ترين آدمها هم اين كارها را نمي كنند

تأثير عوامل محرك تاريخ در يكديگر

بحث راجع به مسأله نوابغ و همچنين مسأله اختراعات است نظريه نوابغ و قهرمانان با اغلب نظريه هاي ديگري كه داشتيم منافات زيادي ندارد ، يعني قابل جمع است ، مثلا اگر كسي بخواهد تاريخ را بر اساس محيط جغرافيائي يا نژاد و يا حتي اختراعات توجيه كند ، مانعي ندارد كه در عين حال قائل باشد كه نژاد يا محيط جغرافيايي ، نوابغي مي سازند ، يعني يك منطقه خاص جغرافيايي است كه از آنجا نابغه بر مي خيزد نه همه منطقه ها ، همين طور كه مي گويند منطقه هاي خاصي هست كه ملتهاي قوي در آنجا به وجود مي آيند ، و قهرا در ميان افراد آن ملتها هم كه همه افراد علي السويه نيستند ، بدون شك اختلاف و تفاوت هست باز افرادي هستند كه نسبت به افراد ديگر فوق العادگي دارند ، و باز محيط جغرافيايي است كه نابغه به وجود مي آورد و نابغه است كه نقش زيادي در حركت تاريخ دارد مي توانيم محيط جغرافيايي را بدون نابغه فرض كنيم ، مثلا بگوييم كه محيطهاي شمالي ، افراد و ملتهاي قوي به وجود مي آورند و همان خصلت طبيعي كه اين ملتها از محيطشان گرفته اند اينها را وادار به حركتي در تاريخ مي كند بدون اينكه نيازي به رهبر باشد ولي ممكن است كسي اين نظريه را به اين شكل نپذيرد و بگويد : درست است كه محيط جغرافيايي در روحيه ملت اثر مي گذارد ولي بالاخره افراد برجسته و فوق العاده اي در ميان همانها به وجود مي آيد كه آنها هستند كه اين نيروها را در حركتها و كارهاي نظامي جمع و جور و رهبري مي كنند قدرت رهبري و مديريت در نابغه فوق العاده است افرادي نظير بيسمارك كه مؤلف مثال زده است يا نادر در ايران ، يا افراد ديگري كه تحولاتي به وجود آورده اند [ از اين قبيل اند ] درست است كه نادر از نظر سربازي هم يك سرباز خيلي شجاع بود ولي خيلي سربازها بوده اند كه مثل نادر شجاع و پهلوان بوده اند ، اما نادر خصوصيت خودش را از اين داشت كه قدرت رهبري داشت ، يعني توانست نيروها را دور خود جمع كند و رهبري و هدايت نمايد .

نظريه نژاد نيز چنانكه گفتيم و بعد ديدم مؤلف هم در آخر همين را مي گويد با نظريه محيط به يك اصل بر مي گردند عين اين حرف را در آنجا هم مي شود گفت . مي رسيم به مسأله اختراعات در آخر سخن همين شخص هم اين حرف بود ، مي گويد : تاريخ يعني اختراعات بزرگ در پشت تغييرات مكانيكي ، تغييرات اقتصادي است و در پشت آن پيشرفت علوم طبيعي ، و در پشت آن ، تفكر مردان بزرگ در گوشه خلوت .

مي خواهد بگويد كه تا محيطي مساعد نباشد مردان بزرگ شرائط مساعدي براي كارهاي بزرگ پيدا نمي كنند و محيط بايد هم از نظر علمي و هم از نظر اقتصادي مساعد باشد و اينها را اختراعات مساعد مي كند قهرا اين سؤال به وجود مي آيد كه اختراعات ناشي از كيست ؟ وقتي ما مي گوييم " قهرمان " مقصود فقط قهرمان نظامي يا سياسي نيست ، بلكه قهرمان يعني فرد فوق العاده كساني كه مي گويند " قهرمانان ، تاريخ را به وجود آورده اند " مقصودشان منحصر به قهرمانان نظامي و سياسي نيست آن كسي كه موفق به يك اختراع مي شود مسلم امتيازي با ديگران دارد ، يعني قدرت مغزي اي دارد كه ديگران ندارند ، و لهذا بعد [ مؤلف ] اقرار كرده كه اگر قهرمانان نقشي در تاريخ داشته باشند نقششان اين است كه اختراع بزرگ مي كنند و بعد در اثر اختراع بزرگ ، تاريخ را عوض مي كنند .

البته اين نظريه هم قابل رد است خير ، يكي از كارهايي كه مردان بزرگ مي كنند اختراع است و بسياري از مردان بزرگ هيچ اختراعي نداشته اند ، فقط كشف علمي داشته اند و بعد ديگران كشف علمي آنها را مبناي يك سلسله اختراعات عملي قرار داده اند خيلي از مردان بزرگ ، بزرگيشان در جنبه هاي ديگر مثلا جنبه هاي اخلاقي وتربيتي است ، يعني توانسته اند روحيه و خلق و خوي ملتي را عوض كنند ، مثل بيماري كه خون كثيفي در رگهاي اوست ، اين خونهاي كثيف و مريض را از رگهايش بيرون بكشند و بعد يك خون سالم وارد بدنش كنند ، و از اين راه او را تغيير دهند گاهي مردان بزرگي پيدا مي شوند كه اخلاق و عادات پست و منحطي را كه به منزله خون كثيفي است كه در رگهاي مردمي هست و آنها را بيمار و ضعيف كرده ، از روح آن مردم بيرون مي كشند و بجاي آن ، خون پاك ( اخلاق و عادات متعالي ) وارد روحشان مي كنند اينها هم جامعه ها را تغيير مي دهند بله ، تنها نظريه اي كه نظريه قهرمانان با آن صددرصد تناقض دارد همان نظريه توجيه اقتصادي تاريخ يا نظريه ماركسيسم است ، چون اين نظريه براي وجدان به معني اعم هيچ گونه اصالتي قائل نيست ، يعني وجدان بشر را ساخته اوضاع و شرائط اقتصادي و در واقع انعكاس آن شرائط و اوضاع مي داند ، بنابراين وضع عمومي زندگي مادي است كه وجدان همه افراد و از آن جمله نوابغ را در يك جهت خاص مي سازد نقش نوابغ فقط اين است كه آنها مظهر خواهند بود فرق است ميان اينكه كسي مظهر اراده يك ملت باشد ( 1 ) [ و اينكه او رهبر و به حركت در آورنده آن ملت باشد ] نظريه قهرمانان با اين نظريه صددرصد تناقض دارد نقش قهرمانان از ديدگاه اين نظريه را بعد كه نظريه توجيه اقتصادي تاريخ مطرح شد بيان مي كنيم .

1. در واقع به منزله سمبل مي شود ، يعني قومي ، ملتي ، دارد حركتي را انجام مي دهد ، يك فرد ، شاخص تر از ديگران است ، و او در همان جهت حركتي است كه ديگران مي كنند ، نه اينكه او اينها را به حركت در آورده ، بلكه اين حركت وجود دارد ، منتها او نمايانگر آنهاست ، ديگران ديده نمي شوند او ديده مي شود ، و الا او هم يكي از آنهاست .

/ 67