بیشترلیست موضوعات مقدمه عوامل محرك تاريخ نقش نابغه در حركت تاريخ تأثير عوامل محرك تاريخ در يكديگر عامل جغرافيا و حركت تاريخ توجيه اقتصادي تاريخ ارزش وجدان انسان ارزش تاريخ جامعه و فرد جامعه و فرد ( 2 ) تاريخ و علم ، تاريخ و مذهب ، تاريخ و اخلاق آيا تاريخ ، علم است ؟ عليت در تاريخ تكامل تاريخ تكامل تاريخ ( 2 ) تكامل تاريخ ( 3 ) پيش بيني آينده توضیحاتافزودن یادداشت جدید
بعد يك يك توضيح داد . ( آن ، داوري اخلاقي موسي بود ) گفت : اما كشتي مي دانستم در پيش رو پادشاهي است كه كشتيها را غصبي مي گيرد مگر معيوبها را من كشتي را معيوب كردم براي آنكه نجات پيدا كند من خدمت مي كردم ولي به صورت خيانت اما داستان غلام او فرزند يك پدر و مادر مؤمن بود ، بيم آن بود كه وقتي بزرگ شود طغيان كند كفر ورزد و آنها را از بين ببرد در واقع من خدمتي به پدر و مادرش كردم اما آن ديوار مال دو تا بچه بود كه پدر و مادرشان آدمهاي صالحي بودند و احسان و خدمت به آنها اقتضا مي كرد كه من اين كار را انجام دهم اين پاداش نيكوكاري آنها بود .در اين داستان ، پيوسته چنين است كه در زير يك پرده كه آن پرده ، كار زشت است يك هدف عالي نهفته است كه آن را توجيه مي كند براي كسي كه نمي داند ، توجيه پذير نيست آن كسي كه نمي داند ، وظيفه اش اين است كه از قانون مربوطه پيروي كند اما يكي هست كه آن طرف را مي داند شكستن اين قانون براي او توجيه دارد ولي براي اين توجيه ندارد برخي كارها براي افرادي جايز مي شود و براي افراد ديگر جايز نيست اين است كه وظيفه پيغمبر و امام و ولي در خيلي موارد فرق مي كند نه اينكه حكم براي پيغمبر و ما دو حكم است حكم براي ما و پيغمبر يا براي ما و امام هر دو يكي است اگر ما آنطرف تر را مي ديديم وظيفه مان همان مي شد ولي آنكه آنطرف تر را مي بيند خود به خود حكم درباره او تغيير مي كند . از ابتدا اين داستان را توجيه كردند و بيشتر بردند روي مسائل اخلاقي و عرفاني و معركه عرفا شده است كه :به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد كه سالك بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها و اين كه آنجا كه ولي باشد كه طريقت را تشخيص بدهد ، مي تواند حقيقت شريعت را به خاطر طريقت بشكند ، در صورتي كه اين در رهبري اجتماعي بيشتر مطرح است شما وقتي تاريخ زندگي پيامبر را مطالعه مي كنيد مي بينيد همه آن ، داستان موسي و خضر است پيغمبر آنجا كه تشخيص مي دهد براي بشريت چه كاري بايد بكند اهميت نمي دهد كه ديگران چه مي گويند وقتي كه تشخيص مي دهد دشمن بايد تضعيف شود و اولين تضعيفي هم كه بايد به دشمن وارد شود از جنبه اقتصادي است كه همين پول آنها تبديل به اسلحه مي شود و به سر مسلمين مي ريزد ( يا رسالت را رسالت الهي مي داند يا نه اگر نمي داند كه بحثي نيست ، ولي اگر رسالت را الهي و لازم براي همه بشر مي داند بايد دشمن تضعيف شود ) مي گويد برويد كاروانشان را بزنيد تا قوت نگيرند يا اگر تشخيص مي دهد كه اين يهوديها جرثومه فسادند ، در يك جا مي گويد هفتصدتاشان را از بين ببريد البته در مقياس كسي كه حال را دارد مي بيند نه آينده را [ اين امور توجيه پذير نيست ] مثلا چنگيز ، زماني كه بچه چهار پنج ساله بوده ، سرش را جلوي هر كسي مي بريدند مي گفت جنايت است ولي وقتي همين چنگيز بزرگ شد و ميليونها آدم كشت مي گويند چه خوب بود كسي او را در سنين چهار پنج سالگي گير مي آورد و سرش را مي بريد در آن سن همه آنطور مي گفتند چون آينده را نمي ديدند ، ولي آن كسي كه آينده را مي بيند مي تواند اين كار را بكند البته كسي نبايد اين را بهانه قرار دهد [ براي ارتكاب جنايت ] جز ولي حق كه مي بيند ، كسي حق چنين كاري را ندارد
عليت در تاريخ
بحث درباره عليت در تاريخ است كه در جلسات گذشته مقداري از آن بحث شده ولي چون فاصله اي واقع شده ، اكنون دو مرتبه به طور خلاصه عرض مي كنم ( 1 ) . ابتداي اين بحث اين است كه آيا در تاريخ كه قهرا بحث در تحولات تاريخي است اصل عليت حاكم هست يا حاكم نيست ؟ ( اصل عليت احتياج به تعريف ندارد ) در طبيعت كه اصل عليت حاكم است ، آيا در تاريخ هم اين اصل حاكم هست يا نه ؟ البته اگر شبهه اي باشد ، يعني تفكيكي ميان تاريخ و طبيعت باشد ، ممكن است از اين جهت باشد كه كسي بگويد تاريخ را انسانها مي سازند و انسانها موجودات مختار و آزادي هستند و اختيار با عليت منافات دارد ، يعني قانون عليت در خارج حوزه اختيار
1.ظاهرا قبل از اين جلسه ، جلسه ديگري بوده است كه متأسفانه نوار يا متن پياده شده آن در دست نيست .