فلسفه تاریخ جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه تاریخ - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واقع نقشهايي كه آن حالت طبيعي اقتضا مي كند به اين صورت مي شود آنگاه مثلا اگر [ آن محيط ] تحت يك دين و مذهب باشد قهرا شخصيت ديني و مذهبي به او مي دهد همچنين زباني كه به او ياد مي دهد زبان همان محيط مثلا فارسي است ولي اگر محيط ديگري باشد صورت ديگري خواهد داشت اما به هر حال آن سائقه علم در همه به طور يكسان وجود دارد درست مثل فوراني است كه يك چشمه از زمين دارد كه از زمين مي جوشد و مي ريزد اين به هر حال يك فوران طبيعي است و مثلا در يك دشت مي ريزد اما اينكه بعد در اين دشت چگونه با آن عمل كنند ، در مسير خودش به باتلاق بريزد يا از آن استفاده كشاورزي و يا استفاده ديگر كنند ، مسأله ديگري است ، ولي به هر حال اصل فوران وجود دارد . پس در اينجا يك فوران طبيعي [ به عنوان امر فطري ] داريم و يك نقشهاي اجتماعي .

اين نظريه كه اينجا مي گويد معنايش انكار همه اين حرفهاست در نظريه فطرت ، مسير انسان را يك مقدار همان فطرت اوليه خود انسان تعيين مي كند و يك مقدار جامعه البته خود جامعه هم مجبور است از يك نوع فطرتي پيروي كند . فطرت اوليه در مورد همه انسانها يك شكل است يا فرق مي كند ؟ تقاضا البته به يك شكل است ، شكلهاي مختلف و متنوع نيست ، منتها شدت و ضعف دارد ، مثل همين استعدادهايي كه شما از نظر روانشناسي در بچه ها سراغ داريد مثلا استعداد هنري در همه وجود دارد اما شدت و ضعف دارد ، يكي استعداد هنري بيشتر دارد يكي كمتر هيچكس نيست كه فاقد استعداد هنري باشد باز در خود استعداد هنري ، در انواع هنرها و كارهاي فني و امور مربوط به زيبايي و اين جور چيزها نيز استعدادها متفاوت است ، يكي در اين قسمت استعداد بيشتري دارد يكي در آن قسمت . مثلا طاهر خوشنويس از اول يك عشقي به خط داشته جز با يك عشق فوق العاده امكان ندارد كه يك انسان اينهمه چيز بنويسد ، مثلا چهل قرآن به خطوط مختلف ، درشت تر ، ريزتر و امثال اينها بنويسد ذوق هنري در همه افراد هست اما در يكي بيشتر در يكي كمتر ، و خصوصيتش هم فرق مي كند ، در يكي به اين شكل است و در يكي به آن شكل .

يا مثلا همين علاقه به تعلم در همه افراد هست ولي خيلي شدت و ضعف دارد فردي را شما مي بينيد به صورت يك آدمي در مي آيد كه اصلا ديوانه علم است يعني همه چيز را در مقابل علم فراموش مي كند ، هيچ چيزي برايش اصالت ندارد و فقط مي خواهد بفهمد ولي ديگري در عين اين كه او هم به تعلم عشق مي ورزد اما به آن شدت نيست اختلافات در ميان افراد هست بدون آن كه در اصل اصول با همديگر اختلاف داشته باشند همه ، همه استعدادها را دارند . قبلا اشاره اي كرديم ، گفتيم در اين مسأله كه آيا انسان ، اجتماعي آفريده شده يا فردي و اجتماع به او تحميل شده ، دو نظريه است : يكي همان نظريه معروف ارسطو و يكي هم نظريه اي كه در عصر اخير پيدا شده ، كه شايد بيشتر همان نظريه [ ارسطو ] را تأييد مي كنند و اين حرف هم تا حدي همان [ نظريه است ] نظريه ارسطو نظريه درستي است ، يعني انسان در فطرتش ، هم فطرت فردي دارد و هم فطرت اجتماعي ، به اين معنا كه در عين اين كه استعدادهاي انساني را همه افراد دارند ولي اين استعدادها طوري تعبيه شده است كه همه مشابه و همسطح نيستند و اگر چنين مي بود اساسا زندگي اجتماعي غير ممكن بود اصل " كل حزب بما لديهم فرحون " ( 1 ) را دو جور مي شود معني كرد يكي اين كه هر گروهي هر چه را دارند ، چون دارند به آن شادمانند يعني اين شادماني بعد از داشتن پيدا مي شود : هر كسي هر چه دارد به دليل اين كه دارد به آن دلخوش است . ديگر اين كه نه ، اشخاص

1. روم / . 32

/ 67