فلسفه تاریخ جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه تاریخ - جلد 1

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسان بر طبيعت مسلط شود و از اسارت طبيعت آزاد گردد اين تكامل است ممكن است اين جور بگويند ولي اين را نمي گويند چون در جاي ديگر به اشكال برخورد مي كنند اگر اينجا اينطور بگوييم ، تكامل جامعه در فن و تكنيك خلاصه مي شود ، يعني اگر كمال انسان را در تسلط انسان بر طبيعت كه نقطه مقابلش اسارت انسان در مقابل طبيعت است بدانيم ، اين كمال قهرا در علم ( البته علوم فني و تكنيك ) خلاصه مي شود بشر گذشته در مقابل طبيعت خيلي اسير بود ، در مقابل بيماريها ، طوفانها و سيلها ، در مقابل گرما و سرما بيچاره بود ، ولي بشر امروز بدون شك يك قدرت و تسلطي پيدا كرده ، اولا اسير يك منطقه خاص نيست ، با اين وسائل نقليه اي كه هست از جايي به جايي نقل مكان مي كند يا با وسائل فني محيط را عوض مي كند در مناطقي كه در قديم جهنمهاي سوزاني به شمار مي رفت و هيچ انساني جرأت نداشت در آنجا پا بگذارد بشر امروز با وسائل مصنوع ساختمان مي كند ، آبادي مي كند ، وسائلي در آنجا تهيه مي كند كه انسان در آنجا كه هست مثل اين است كه در بهترين نقاط دنيا زندگي مي كند مرحوم دكتر ناظرزاده يك سال با دكتر اميني به مكه رفته بود دوره ملك سعود بود اينها را به كاخ ملك سعود در رياض دعوت كرده بودند ، باغي به وسعت چندين كيلومتر در چندين كيلومتر مي گفت انگار يك بهشت شداد را در يك جهنم سوزان درست كرده باشيد اطرافش كه مي آمديد چند قدم آن طرف تر كوخهاي عجيب و غريب و مردم گرسنه اي را مي ديديد كه رمق در بدن اينها نيست و گويي در عمرشان ويتامين نخورده اند مي رفتي آنجا انگار در يك بهشت رفته بودي مي گفت دستگاه تهويه اي كه در آنجا در زير درختها و گلها نصب كرده بودند براي اينكه زمين زياد داغ نشود ، گفته اند به قدرت اين دستگاه تهويه فقط در آمريكا يكي وجود دارد آن هم در ارتش آمريكا در آنجا ملك فيصل حورالعين هايي براي خودش تهيه كرده بود ، انواع گلهاي دنيا را جمع كرده بود و اين وسائل امروز است وسائل امروز مي تواند در صحراي رياض هم چنين جايي را به وجود بياورد .

تسلط انسان بر مبارزه با بيماريها ، بر مهار كردن رودخانه ها ، بر بيرون آوردن معدنهاي زير زمين كه مثلا نفت را از عمق پنج شش هزار متري بيرون مي كشند ، تسلط انسان حتي بر باران و امثال اينها [ قابل انكار نيست ] اگر ملاك تكامل ، تسلط انسان بر طبيعت باشد ، قضيه بسيار روشن است ، و نيز روشن است كه جامعه بشري رو به تكامل رفته است . از اين كه بگذريم مي رسيم به رابطه انسان با جامعه خودش كه رابطه اي باشد بر اساس آزادي افراد تا آخرين حد امكان بديهي است كه آزادي مطلق امكان ندارد در جامعه باشد لازمه طبيعت جامعه اين است كه آزاديها محدود شود ، يعني آزادي هر فرد به آزادي فرد ديگر محدود گردد ، مواهب اجتماعي به طور عادلانه در ميان افراد تقسيم شود ، نظامات اجتماعي نظاماتي دست و پا گير نباشد و افراد به حداكثر آنچه كه در آن جامعه ممكن است بتوانند به كمال خودشان برسند ، يعني امكانات براي افراد به طور متساوي و در حد كمال امكان فراهم باشد .

به اين معنا نمي توانيم بگوييم كه جامعه امروز به كمال رسيده بسا هست در بعضي يا بسياري از قسمتها جامعه هاي گذشته دويست سال پيش و سيصد سال پيش و هزار سال پيش خيلي بيشتر از جامعه هاي امروز از اين مواهب بهره مند بوده اند ، يعني محدوديتهايي كه امروز از نظر اجتماعي به وجود آمده در گذشته نبوده است مخصوصا مسأله آزادي فكري اين خودش يك مسأله خيلي مهمي است : آزادي انتخاب و آزادي فكري مقصودم اين است كه يكي از مواهب براي انسان اين است كه شرايط برايش فراهم باشد ولي هيچ چيز براي او تحميلي نباشد گاهي فكر هم براي انسان تحميلي است ، ذوق هم تحميلي است ، عاطفه هم تحميلي است و اين مصيبت تمدن جديد است شما ببينيد امروز اين وسائل ارتباط جمعي و به قول اينها رسانه هاي عمومي دارد انسانها را مسخ مي كند ، يعني انسانها را آن طور مي سازند كه دل خودشان بخواهد نه آنطور كه مصلحت واقعي آنهاست يا مطابق آنچه كه انسانها خودشان براي خودشان انتخاب كرده اند . يك چيزي را وقتي بخواهند ، دائما به گوش آدم مي خوانند ، جلو چشم آدم مي آورند ، آنقدر مي آورند كه اصلا روح انسان را مسخ مي كنند و انسان نمي تواند غير از آن فكر كند .

اين مسأله مسخ انسان كه در تمدن امروز وجود دارد هيچ زماني مشابهش وجود نداشته الان به شكلي است كه هيچ كس در انتخاب هيچ چيزي نمي تواند آزادي داشته باشد با اينكه انسان امروز در يك حد بالاتري از دانش و معرفت قرار دارد مثلا انسان مي خواهد يك لباس انتخاب كند هزار و يك لم و كلك و فن است كه آن لباسي را كه فلان كارخانه توليد كرده به تن او بپوشانند آنقدر تبليغات مي كنند ، آنقدر تلويزيون نشان مي دهد كه وقتي شخص از كنار خيابان رد مي شود ، در حالي كه مثلا يك مانكن با هزاران طنازي در يك فروشگاه هست ، اين بدبخت بي جهت كشيده مي شود آنجا نمي خواهد آن لباس را بخرد روي اين جهت اغفال مي شود مي رود به خيال خودش دو سه كلمه با او حرف بزند ، ده دقيقه حرف مي زند ، يكوقت به خود مي آيد مي بيند كه چند تكه لباس هم زير بغلش است و دارد خارج مي شود مجبور است آن را بپوشد اين است كه اين امر به او تحميل مي شود تازه اينها تحميلهاي خيلي ساده است و الا همه جور فكر و ذوق و سليقه و عاطفه و همه چيز به مردم به زور تحميل مي شود . اين چه كمالي است براي انسان ؟ ! همان چيزي است كه خودشان اسمش را گذاشته اند " از خود بيگانگي " نهايت از خود بيگانگي در تمدن امروز وجود دارد ، يعني در عين اينكه انسان به طور كلي از اسارت طبيعت آزاد شده است ولي همين سبب اسارت انسان براي انسان شده به شكل ديگري ، و به نوعي بردگي منجر شده است به شكل ديگري .

اين است كه ما در اين جهات نمي توانيم بگوييم [ جامعه انسانها تكامل يافته است ] حتي اگر بگوييم كمال در برابري است ، عملا [ برابري ] در هيچ جاي دنيا وجود ندارد ( 1 ) . اگر بگوييم كمال در آزادي است ، [ آزادي ]

1. در دنياي امروز نابرابري بيش از گذشته است .

/ 67