، نامش برگرفته از عثمان خليفه سوم و عثمان جدّ سلسله عثمانى ها بود. تعداد زيادى فقير در مدينه وجود داشت كه مى بايست بنايى براى آنان ساخته مى شد. فرمانى مربوط به سال 987 در دست است كه از مشكلات اين قبيل افراد و اينكه در كوچه و خيابان مى خوابند، سخن گفته است. در آن دوران، بنايى در مدينه بود كه از آن، به عنوان انبار گندم شهر استفاده مى شد و حياط بزرگى داشت كه بدون استفاده مانده بود. به دستور دولت عثمانى، در آن حياط بنايى براى اين قبيل فقيران ساخته شد.سند ديگرى حكايت دارد كه در شهر مدينه 63 رباط ، بازسازى يا نوسازى شده است. نكته اى كه در مسجدسازى عثمانى ها جالب است اينكه آنان در استانبول، اطراف مسجد را هم خلوت مى كردند و همين معمارى را به حرمين هم منتقل كردند. گنبدسازى هم از جمله همين موارد است.مسجد قُبا يكى از جاهايى است كه سخت مورد توجه عثمانى ها بود و اولياى چلبى هم با تفصيل از آن ياد كرده است.«دين، هنر و سياست» عنوان ديگرى است كه مؤلف ضمن آن، نوعِ نگاه عثمانى ها را نسبت به اين سه مقوله مورد بحث قرار داده است.
بخش ششم: حج و سياست خارجى
مسلمانان از محدوده اى ميان مراكش تا چين، براى انجام فريضه حج به حجاز مى آمدند. طبعاً عثمانى ها مى بايست وسايل راحتىِ حجاج را فراهم مى كردند. بنابراين، قبل از آنكه اين كار سياسى باشد، يك كار دينى به حساب مى آمد.حجاج پولدار و از دسته اشراف، يا كسانى كه صاحب منصب بودند و همراه خود فرامينى داشتند، حج آرام و آسانى مى گزاردند. نام برخى از اين قبيل صاحب منصب ها در دفاتر مهمه آمده است.بحث از «خانم هايى كه از دايره خاندان سلطنت عثمانى به حج مى آمدند» و فراوان بودند، در ادامه آمده است. موقعيت «شاهزاده ها و شاهدخت ها در مكه» عنوان ديگر اين بخش است. بسيارى از اينان از خانواده هاى ثروتمند هندى; يعنى راجه ها بودند كه به حج مى آمدند.پس از زمان بابرشاه، خاندان سلطنتى مغول، با حج و حجاز ارتباط و پيوند نزديكى داشتند كه از آن جمله شركت آنان در خدمت رسانى و نيز تجديد برخى از بناها بود.محله اى خاص در مكه اختصاص به حجاج فقير هندى داشت. عثمانى ها بر آن بودند تا آنها را به نقاط ديگرى در مكه منتقل كنند; زيرا آن محله بسيار آلوده بود.«سفرهاى خطرناك حجاج هندى» عنوان ديگرى است در اين بخش. طى كردن يك راه دريايى طولانى، مهم ترين خطرى بود كه جان آنها را تهديد مى كرد.«حجاجِ ايران» عنوان بعدى اين بخش است. وى در اينجا به تفصيل از كشته شدن معصوم بيك، كه وكيل شاه طهماسب و از مقامات بلند پايه دولت صفوى بود، سخن گفته است. معصوم بيك در سال 975 در وادى فاطمه، در نزديكى مكه مورد حمله قرار گرفت و كشته شد. داستان چنان بود كه والى شام اين توطئه را طرّاحى كرد تا معصوم بيك به دست بدويان كشته شود.مؤلف در اين باره از «دفاتر مهمه»، اسنادى ارائه كرده، اما از منابع ايرانى استفاده ننموده است، اين در حالى است كه در منابع ايرانى به تفصيل از اين حادثه ياد شده و محتشم كاشانى هم شعرى در رثاى او سروده است.فاروقى مى گويد: از حجاج هندى كه بگذريم، عثمانى ها با ترديد به حجاج ايرانى نگاه مى كردند. دليل آن هم دشمنى ها و رقابت هاى موجود ميان دولت عثمانى و صفوى بود.«راه بسته بصره ـ مكه» عنوان بعدى مؤلف در اين بخش است. عثمانى ها نگران تماس حجاج ايرانى با هوادارانِ شاه ايرانِ ساكنِ در بلاد عثمانى بودند. البته براى ايرانى ها، بهترين راه حج، راهى بود كه از بغداد به بصره و از آنجا به مكه منتهى مى شد; زيرا اين راه نزديك بود. اما راهى كه دولت عثمانى به ايرانى ها معرفى مى كرد، راه سخت و پرخطر و دورى بود. اسنادى كه از سال 973 بر جاى مانده، راه حجاج ايرانى را راه شام، قاهره يا طريق يمن معرفى كرده است.احتمالا راه يمن، مقصود گذشتن از بندر عدن و گذر از درياى سرخ و رسيدن به بندر ينبع يا جده بوده است. آن زمان، پرتغالى ها در خليج فارس و بندر هرمز حضور داشتند. مؤلف بر اين باور است كه عثمانى ها بيش از ايرانى ها، از شيعيان بحرين نگران بودند. پرتغالى ها بر آن بودند تا سواحل شرقى جزيرة العرب را در تصرّف داشته باشند و اين عامل نگرانى عثمانى بود; زيرا ساكنان اين منطقه بيشتر شيعه بودند. يك مشكل آن بود كه با بسته شدن راه بصره، درآمد مردمان نواحى احساء كم مى شد و اين هم خطر ديگرى بود.
ديوان همايون خواستار باز شدن راه بصره بود. در سال 981 تعدادى از حجاج از بصره به مكه رسيدند. شايد برخى بدويان راه را حفاظت مى كردند. سال پيش از آن، بدويانِ نجد حجاج را حفاظت مى كردند. در سال 983 باز رفتن حجاج از اين راه ممكن نبود. اين زمان شاه طهماسب بيمار بود و ميان عثمانى و صفوى صلح برقرار بود، اما براى عثمانى روشن نبود كه بعد از مرگ طهماسب (م 984) اوضاع چگونه خواهد شد. با مرگ وى، دوباره ميان عثمانى و صفوى جنگ شد و به دنبال آن، راه احساء به روى همه حجاج مسدود گرديد.حتى فرمانى هم براى بستن اين راه در دست است. البته جاسوسان ايرانى از راه هاى ديگر مى توانستند وارد عثمانى شوند. از سال 988 سندى در دست است كه مى گويد: جاسوسان صفوى قصد برهم زدن اوضاع را دارند. به هر روى، به نظر مى رسد كه اين راه در ادوار مختلف، گاه مسدود و گاه مفتوح بوده است.معصوم بيك در سال 975 در وادى فاطمه، در نزديكى مكه مورد حمله قرار گرفت و كشته شد. داستان چنان بود كه والى شام اين توطئه را طرّاحى كرد تا معصوم بيك به دست بدويان كشته شود.ايرانى ها اغلب زيارت عتبات را با زيارت حج جمع مى كردند و عثمانى ها هم مانع از زيارت شيعيان براى عتبات نمى شدند. به طور معمول زائران ايرانى پس از حج به عراق مى رفتند و عتبات را زيارت مى كردند.مادر شاه اسماعيل دوم، به احتمال زياد در سال 971 نجف و كربلا را زيارت كرد. جمع همراه وى تلاش كردند كاروانسراهايى براى زائران در عراق بسازند كه دولت عثمانى اجازه اين كار را به آنان نداد. در اين زمان هنوز بغداد به طور كامل در اختيار عثمانى ها نبود و آنان نگران ارتباط ميان شيعيان اين نواحى با دولت صفوى بودند.پيش از آن، تعداد زيادى از ايرانى ها در شهرهاى زيارتى عراق ساكن شده و خانه گرفته بودند. در جنگ عثمانى ـ صفوى پس از مرگ طهماسب، شيعيان فرار كردند و اموال آنها توسط عثمانى ها مصادره شد. اسناد مربوط به اين ماجرا در دفاتر مهمه آمده است. بر اساس برخى از اسناد مزبور، برخى از رفتارهاى حجاج شيعه در مسجدالحرام مورد انتقاد اعيان سنى بود.«رقابت عثمانى ـ صفوى در هزينه كردن بر اماكن مقدسه» عنوان ديگر اين بخش است. در اين دوره سلاطين صفوى براى اماكن مقدسه سرزمين عثمانى بخشش هايى داشتند كه از آن جمله رسيدگى به حرم امام حسين(عليه السلام) در كربلا و امام على(عليه السلام) در نجف بود. درباره پرداخت مالى به اماكن حجاز، عثمانى ها صورت دقيق داشتند; زيرا آنها هم هدايايى مى فرستادند و ميان آنها رقابت بود. فرمانى از سال 981 در دست است كه شاه يا خواهرِ شاهِ ايران قصد داشت فرش براى عتبات بفرستد.عثمانى ها با احترام اين درخواست را رد كردند، اما زمانى كه هدايايى از ايران مى رسيد، عثمانى ها بازگرداندن هدايا را خوب نمى دانستند و در عوض دستور دادند تا هداياى پريخان خانم را كه شامل يك بخوردان بزرگ و شمعدان نقره اى بود به انبار حرم انتقال دهند.«حجاج آسياى ميانه» بحث بعدى مؤلف است. دراين دوره، ميان ايران و ازبكان درگيرى و جنگ بود. در مجموع بيشتر حجاج اين ناحيه، كسانى بودند كه از سمرقند و بخارا عازم حج مى شدند. مسير آنان از ايران نمى گذشت بلكه از شمال درياى خزر بود و به همين دليل خانان تاتار از كاروانهاى حجاج مراقبت و حمايت مى كردند. آنها اسب تهيه كرده و در اختيار زوار مى گذاشتند. در مقابل، روسها در آن زمان به حجاج آزار مى رساندند.نامه اى از خان خيوه به سلطانِ عثمانى، اشاره به سختى هايى دارد كه حجاج از دست حكام ايرانى و روسى در آزار هستند و از او درخواست كمك كرده است. پيشنهاد خان خيوه اين بود كه اگر عثمانى آستاراخان را از روسها بگيرد، مشكلات حل مى شود. دولت عثمانى اين دعوت را جدّى گرفت و سليم دوم به محاصره اين شهر پرداخت. عمده دليلش همان شكايت مسلمانان بود; ولى عثمانى ها نتوانستند اين شهر را تصرّف كنند. اين جنگ البته دلايل ديگرى هم داشت.عنوان بعدى مؤلف درباره «حجاج غربى از افريقا و مراكش» است.«سياست و حج» عنوان ديگر اين بخش است. مؤلف در اين بخش مى نويسد:اين تنها سلاطين عثمانى نبودند كه در حجاز حضور داشتند، بلكه مغولها وسلاطين مغرب و غيره هم حضور داشتند. عثمانى ها براى جلوگيرى از نفوذ آنان، مانع از اعطاى بخشش هاى آنها در حرمين مى شدند و آنها را محدود مى كردند. اين پولها به خاندانهاى مكى مى رسيد و آنها هم ميان بدويان تقسيم مى كردند و اين براى عثمانى توليد مشكل مى كرد. البته بدويان هم كه از اين پولها محروم مى شدند، به جان كاروان هاى حجاج مى افتادند. والى هاى ايالات مى بايست درباره اين قبيل مسائل با نهايت احتياط رفتار مى كردند.پادشاه عثمانى يا ديگر سلاطين و امرا، با بخشيدن فرش و شمعدان و هداياى ديگر، صرفاً قصد انجام يك كار دينى نداشتند بلكه كار سياسى هم مى كردند. اين هدايا منشأ رقابت فراوانى ميان عثمانى ها و صفوى ها مى شد. البته اين مسأله بيشتر در عراق بود و در مقابل، عثمانى ها در انديشه آن بودند تا زيارتگاه هاى سنى; از جمله مدفن عبدالقادر گيلانى را توسعه دهند تا بر تعداد سنى هاى آن نواحى افزوده شود. به عكس، صفوى ها هرگاه بر عراق چيره مى شدند، مقبره گيلانى را خراب مى كردند. البته عثمانى ها در برابر اقدام ايرانى ها در آباد ساختن امامزاده هاى عراق مانعى ايجاد نمى كردند.سلاطين صفوى براى اماكن مقدسه سرزمين عثمانى بخشش هايى داشتند كه از آن جمله رسيدگى به حرم امام حسين(عليه السلام) در كربلا و امام على(عليه السلام) در نجف بود.در قرن شانزدهم، دولت عثمانى براى حجاج آسياى ميانه به خصوص دراويش، خيلى احترام قائل بود. بايد توجه داشته باشيم كه تركها نمى توانستند مدّعى آن باشند كه مانند مسلمانان قرون نخستين اسلامى، سهمى در گسترش اسلام در يك گستره وسيع داشته اند، همان طور كه نمى توانستند مدّعى فتوحاتى مانند چنگيز و تيمور باشند، بنابر اين، تمام تلاش خود را روى خدمات رسانى عملى به مسلمانان متمركز كردند تا آن كمبود را به عنوان يك دولت بزرگ جبران كنند.
حمايت از دراويش ماوراءالنهر، البته يك اقدام سياسى حساب شده هم بود. در واقع ميان عثمانى ـ صفوى جنگ بود و عثمانى ها براى نفوذ در سنى ها و تأثير در تصميم گيرى هاى آنان مى بايست به اين دراويش احترام مى گذاشتند. اين دراويش در نظر عثمانى فوق العاده محترم بودند; زيرا قهرمانانى بودند كه توانسته بودند از محدوده صفوىبگذرند و پس از گذر از يك راه طولانى، به استانبول آمده، از آنجا به حج بروند.
اين دراويش وقتى به زادگاه خود بر مى گشتند، به خاطر همين دشوارى ها، بهويژه طى كردن راه طولانى براى اين سفر زيارتى، به مناسبت ورودشان جشن هاى زيادى برگزار مى شد. برخى از اين دراويش مدّعى آن بودند كه از نسل شمارى از بزرگان هستند; مثلاً يك شيخ بخارايى در اين وقت، خود را از نسل احمد يسوى معرفى مى كرد، يا درويشى ديگر خود را از نسل عمر مى شناساند. مسافرانى كه از ماوراءالنهر مى آمدند، اغلب ايلى به حج مى رفتند، برخلاف عثمانى ها كه تك تك بودند.بخش هفتم: حج از نظر سياسى و اقتصادى
«كرنش حجازدربرابرسليم» نخستين عنوانى است كه خبر تسليم حجاز در برابر سليم را گزارش كرده است. «شرفاى مكه و واليان عثمانى» عنوان بعدى است. در مكه سلسله مراتبى وجود داشت: والى و شريف و سنجاق بيك كه هر يك وظايفى را بر عهده داشتند.شرفا در پى خودمختارى بودند، اما مواردى وجود داشت كه آنان نمى توانستند به چنين وضعيتى برسند. انتخاب شريف در دايره خاندان شرفا و توسط عثمانى ها صورت مى گرفت. شريف نقشى ميان دولت عثمانى و بدوى ها داشت. تأمين نيروى نظامى در حجاز در اختيار عثمانى ها بود و خود اين مطلب تسلط آنها را بر امور اين ناحيه تضمين مى كرد.مؤلف ضمن عنوان «اشراف و مأموران عثمانى در حرمين»، به بحث از روابط آنان پرداخته است. همچنين قضات مكه وابسته به دولت عثمانى بودند و مؤلف در همينجا در باره وظايف و حقوق آنها سخن گفته است. در آغاز براى قضات حرمين مبلغ بسيار كمترى در مقايسه با قاضيان قدس، شام و قاهره پرداخت مى شد و به همين دليل اشخاص كمترى آن را مى پذيرفتند، اما در نيمه قرن هجدهم، قضات مكه و مدينه، مقامشان چندان بالا بود كه در رتبه اى پس از قضات استانبول قرار داشتند.يكى از قضات مكه، مير مخدوم شريفى بود كه زمانى معلّم شاه اسماعيل دوم بوده است. وى كه درسال 953 به عثمانى رفت، با به سلطنت رسيدن شاگردش، به ايران بازگشت و موقعيت بالايى به دست گرفت. وقتى شاه اسماعيل دوم [ كه سنى زده بود ]كشته شد، ميرمخدوم باز به عثمانى برگشت و به سال 995 در استانبول قاضى شد. وى بعد از آن به حجاز رفت و دخترش به همسرى يكى از فرزندان شريف درآمد. زمانى كه وى مرد، تشييع جنازه مفصلى برايش انجام شد. به نظر مى رسد ميرزا مخدوم بر مشروعيت عثمانى در حجاز افزوده باشد.مؤلف در اينجا تحت عنوان «شرفاى مكه و گمرك جده» از شهر جده كه گمرك مهمى داشته، سخن گفته و افزوده است كه نيمى از درآمد اين گمرك اختصاص به شريف و نيم ديگر آن متعلق به سنجاق بيك بود.عنوان بعدى وى در باره «داد وستد شمش هاى طلاى هند و حجاز» است.«اهميت جده به عنوان يك بندر» عنوان ديگر است.«مكه و قاهره» عنوان بعدى است.