گريه پيامبر - اسرار حج در کتاب خداوند نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار حج در کتاب خداوند - نسخه متنی

محمدمهدی فیروز مهر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

براى طوافش حرم را خالى نكردند، بلكه مأمورين غير مسلح در آن دايره مطاف، در دو طرف دايره، پهلو به پهلو ايستادند تا ملك از ميان دو صف طواف كند و محلّ سعى ميان صفا و مروه را هم خالى نكردند و ملك و همراهان مشغول سعى بودند و جمعيت در جلو و عقب با كمى فاصله بدون مزاحمت مشغول سعى خود بودند.

قسمت شرقىِ مسجدالحرام تا نزديك اين مكان مسقف و منبرِ سنگى، دايره مطاف بود و جايگاه نماز بعد از طواف، ولى در بقيه قسمتها باغچه هايى بود كه با سنگريزه پوشانده بودند; باغچه هايى كه به شكلهاى هندسى مستطيل، مربع. لوزى نبود; چون يك قسمت به دايره مطاف متّصل بود و قسمت هاى ديگر به راههايى كه در وسط و كنار باغچه ها براى رفت و آمد مردم باز كرده بودند. در هر طرفى سه تا چهار راه باز كرده بودند كه در هنگام نماز، در آن مسيرها هم مردم براى نماز مى ايستادند
و روى سنگريزه باغچه ها هم با انداختن يك دستمال يا سجاده نماز مى خواندند و چاه زمزم در بيست مترى قسمت شرقى خانه كعبه قرار داشت تقريباً در راستاى حجرالأسود و براى اينكه رفت و آمد مردم سر چاه مانع طواف و يا نماز مردم نشود در يك فاصله دورترى زير زمينى ساختند با ده ـ دوازده پله، كه مردم بدانجا مى رفتند و از آب زمزم استفاده مى كردند. البته بخش زنان و مردان از هم جدا بود.

(1): چه مشكلاتى در انجام اعمال و مناسك حج داشتيد؟
آقاى فيض: در آن سالها تعداد زائرانى كه از خارج براى برگزارى حج مى آمدند، زياد نبود; يعنى طبق آمارى كه روز عيد قربان مى دادند تا حدود چهار صد هزار نفر بود و بعضى سالها هم كمتر، لذا طواف براى ما در دايره مطاف (بيست وشش ذراع و نيم) مشكل نبود و همچنين انجام مراسم ديگر; مانند سعى و رمى جمرات، حتى نماز پشت مقام هم سخت نبود، ولى تراكم جمعيت در سالهاى بعد از انقلاب اسلامى ايران; يعنى از ده ـ پانزده سال به اين سو، انجام اعمال را مشكل كرده است.

(1): وضعيت اطراف حرم، قبل از توسعه چگونه بود؟
آقاى فيض: اطراف حرم، قبل از توسعه، به صورت بازار و مغازه و هتل، مورد استفاده بود و ماشين ها تا كنار صفا و مروه مى آمدند و صداى بوق ماشين ها در مسجدالحرام نيز شنيده مى شد و چون مسجدالحرام نسبت به خيابانهاى اطراف و ساختمانها در موقعيت پايين ترى قرار داشت، طبعاً در مواقع بارندگى، سيلابها به سوى مسجدالحرام سرايز مى شد و در مواقعى كه راه فاضلابهاى خيابانهاى اطراف گرفته مى شد، آبهاى گنديده و نجس باز هم به سوى مسجدالحرام سرازير بود.

در زير زمين مسجدالحرام راه آبى درست كرده بودند كه آبهاى كثيف و آب باران از آن به بيرون شهر مى رفت و جلوى آن ميله هاى آهنى نصب كرده بودند كه در مواقع سيل، مانع از گرفتن راه آب بهوسيله جعبه هاى خالى يا آشغالهاى ديگر شود، ولى گاهى اتفاق مى افتاد كه سيلاب شديد بود، حتى بعضى ماشينهاى كوچك را با خود مى برد و در نتيجه راه آب گرفته و سيلاب به سوى مسجدالحرام سرازير مى شد و در يك مرحله آب باران به مسجدالحرام رفت و تا نزديكى هاى درِ كعبه را فرا گرفت (درِ كعبه دو متر از سطح مسجد بالاتر است) و مردم شناكنان طواف مى كردند.

(2): آيا قبرستان شهداى فخ را زيارت كرده ايد؟
آقاى فيض: قبرستان شهداى فخ، نزديك مسجد تنعيم است و در مسير تردّد حاجى ها نيست و هيچگونه تغيير و اصلاحى هم در آنجا انجام نگرفته، فقط اطراف آن را ديوار كشيده اند و از رفت و آمد مردم هم جلوگيرى مى كنند. (لازم به ياد آورى است كه فخ در هشت كيلو مترى مسجدالحرام قرار دارد و حسين بن على پسر حسن مثنى از فرزندان امام حسن(عليه السلام) كه با اصحاب و يارانش به مكه مى رفت و در فخ به محاصره لشكر هادى عباسى افتاد و خود با يارانش كه هفتاد دو تن بودند، در آنجا كشته شدند. امام باقر(عليه السلام) فرمود: روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن مسير عبور مى كرد كه در آنجا دو ركعت نماز خواند و گريه بسيار نمود. اصحاب از علت

گريه پيامبر

را پرسيدند. فرمود: جبرئيل مرا خبرداد كه يكى از فرزندانت در اينجا كشته مى شود كه اجر شهيد با او، اجر دو شهيد است.

حسين بن على، صاحب فخ قبلاً در مدينه قيام كرده بود و آنجا را به تصرف خود در آورده بود و در ايام مراسم، تصور نمى كرد لشكر عباسى در ماه حرام و در حرم امن الهى دست به شمشير بزند و چون آمادگى براى جنگ نداشت، غافلگير شد و بعد از كشته شدن، سرهاى آنان را نيز از بدن جدا كردند و براى منصور فرستادند.

(2): آيا مكان صفا و مروه سرپوشيده و به شكل امروزى بود؟ اعمال آن چگونه انجام مى شد؟
آقاى فيض: از سال 1349، كه من ديده ام، صفا و مروه به همين كيفيت بود; يعنى سر پوشيده و مسقّف ولى طبقه دوم هنوز قابل استفاده نبود و اصولاً بيشترين قسمتِ طبقه دوم مسجدالحرام بعد از سال 49 ساخته شد. البته گفته مى شد كه قبل از آن، صفا و مروه از مسجدالحرام جدا بود و ميان مسجدالحرام و صفا و مروه بازار عطاران واقع شده بود، امّا در آن سالى كه ما به سفر رفتيم از بازار عطاران خبرى نبود و بين صفا و مروه; يعنى در قسمت وسط همانگونه كه الآن هست، دو ديوار كوتاه كشيده بودند
تا افراد عاجز و معلول، كه از چرخ استفاده مى كنند، بتوانند براحتى از آنجا سعى كنند و چرخهاى اينها هم مزاحمتى براى ديگران ايجاد نكند. البته در مقابل هر درِ ورودى به طرف مسجد الحرام، كه فعلا با سقف زدن و پل هوايى راهى به سوى مسجدالحرام باز كرده اند در گذشته نبود، لذا تزاحم ميان سعى كننده و عبور كنندگان به مسجدالحرام زياد بود كه فعلاً اين تزاحم برداشته شده است.

(3): در مسجد الحرام هنگام طواف، يا نماز پشت مقام ابراهيم، يا لمس حجرالأسود، به چه مشكلى بر مى خورديد؟
آقاى فيض: قبل از انقلاب براى طواف و سعى، مشكل چندانى وجود نداشت و حتى
[
(1)1. بحار الأنوار، ج48، ص170
]

نماز در پشت مقام، اگر چه در چند مترى به طور دسته جمعى مشكل بود ولى با حمايتهايى كه افراد ايرانى از همديگر مى كردند، مشكل حل مى شد.

اما در لمس حجرالاسود همواره مشكل وجود داشت و شايد مشكل تر از اين زمان بود; زيرا در اين زمان مأموران حرم، مردم را به صف نگه مى دارند وافراد نفر به نفر جلو مى روند و حجر را لمس مى كنند و مى بوسند، اما درگذشته مشكل بود. به ياد دارم كه در سفر اول، در حالى كه محرم بودم، تصميم گرفتم حجرالأسود را ببوسم و لمس كنم، پشت صفوف جمعيت ايستاده بودم كه عربى بعد از بوسيدن حجر خواست راه را براى خروج خود باز كند، با آرنج دو دست خود به سينه هاى مردم فشار وارد مى كرد و راه خود را مى گشود
، به من كه رسيد آرنج دست او چنان سينه ام را فشار داد كه يكى از استخوانهاى سينه ام شكست و در اثر جيغ و داد من، دست از روى سينه ام برداشت و اين شكستگى استخوان سينه، تا آخرِ مراسم حج، مرا رنج مى داد تا اينكه كم كم در اثر مداوا و روغن مالى بهبود يافت و در سال 57 ، باز هم در برگشت از شهر بابك كه همراه آية الله مؤمن و آية الله جنّتى و مرحوم آية الله آذرى بودم، در اثر واژگون شدن ماشين، مجدداً استخوان سينه ام به درد آمد و معالجه آن بيش از يك ماه بهطول انجاميد.

(1): حالات حاجيان در هنگام طواف و نماز چگونه بود؟
آقاى فيض: زائران اهل سنت، از آن رو كه طواف در حدّ معينى را لازم نمى دانند، مشكلى در طواف و همچنين نماز طواف ندارند، ولى حاجيان ايرانى و شيعه، طبق فتواى مراجع خود سعى مى كنند در دايره مطاف باشند و براى همين معمولا به سختى مى افتند.

همچنين زائران ايرانى، كمتر به صورت دسته جمعى، به دعا و راز نياز به درگاه پروردگار مى پردازند; يعنى آنگونه كه سنّى ها دعاى اشواط مى خوانند و اذكار را در حالت دسته جمعى تكرار مى كنند، اين حالت در ميان ايرانيان كمتر ديده مى شود.

(1): چه خاطره يا مطلبى مى توانيد در باره آب زمزم بيان كنيد؟
آقاى فيض: آب زمزم خاطره حضرت اسماعيل و هاجر را تداعى مى كند و مى توانگفت كه امرى خارق العاده است; زيرا اولاً: در طول بيش از پنج هزار سال جايگاهش همان است كه بود و ثانياً: گوارايى آب و زيادى آن است. گرچه در گذشته; يعنى قبل از عبدالمطّلب پر شد و از حيّز استفاده افتاد، ولى با لايروبى توسط وى مجدداً مورد بهره بردارى قرار گرفت و سقاية الحاج يك منصب افتخارى بود كه براى يكى از اقوام قريش باقى ماند و از زمان حضرت عبدالمطّلب; يعنى از حدود دو هزار و ششصد سال پيش تا كنون اين چاه آبدهى دارد و آبش نيز گوارا است و زمانى كه پيامبر اسلام در مدينه بود، از اين آب براى وى سوغات مى آوردند.

جالب است كه بدانيم شهر مكه 25 متر از سطح دريا (اقيانوس) بالاتر است و عمق فعلى اين چاه، كه اطراف آن تا پايين سنگ چينى شده، حدود 26 متر است و با عنايت به اينكه سطح آب چاه زمزم همسطح با درياى احمر است كه در 75 كيلومترى مكه واقع شده به قدرت پروردگار آب دريا در زير زمين تصفيه شده و شيرين مى شود و به طرف چاه زمزم راه مى يابد و هرچه از چاه زمزم مى كشند فوراً جاى آن پر مى شود و آب مورد نياز حاجيان را تأمين مى كند، بطورى كه روزانه; هشتد صد تا هزار متر مربع از اين آب توسط تانكرهاى بزرگ براى مصرف زائران به سوى مدينه فرستاده مى شود.

قبل از باز سازى حرم، ما تا دهانه چاه مى رفتيم در اولين سفرم (1349ش.) يكى از مأموران سطلى را به چاه انداخت و بالا كشيد و به من داد، مقدارى ازآن را خوردم بقيه را به سر و لباسم ريخت. ولى الآن اطراف چاه در زيرزمين محصور شده و امكان دسترسى به آن نيست. پمپ هاى بزرگ برچاه نصب كرده اند كه با چند لوله قطور مشغول كشيدن آب است. سوغاتبردن از آب زمزم توسط زائران همه كشورها مرسوم است. زائران برخى از كشورها به يك يا دو شيشه، اكتفا نمى كنند، بلكه با دبه هاى ده ليترى و بيشتر مى برند.

(1): آيا حاجيان در نمازهاى جماعت اهل سنت شركت مى كردند؟
آقاى فيض: قبل از انقلاب اسلامى ايران، حاجيان ايرانى در نمازهاى جماعت آنها شركت نمى كردند و هر كاروانى در محل اسكان، براى خود جماعتى داشت. هنگام نماز، زن و مرد در كنارى جمع مى شدند و نماز آنها را تماشا مى كردند و گفتار روحانيون هم چندان تأثير نداشت و اين موجب بدبينى نسبت به زائران ايرانى شده بود; به طورى كه تصوّر مى كردند ايرانيها نماز نمى خوانند! ولى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، امام راحل(قدس سره) فرمود: زائران ايرانى در هتل ها نماز جماعت برگزار نكنند و در نماز جماعت اهل سنت حضور يابند و مردم هم اطاعت كردند.
ج ـ مشاعر مقدس
(2): بعد از احرام در مكه، چگونه و با چه وسيله اى به عرفات مى رفتيد؟
آقاى فيض: عرفات در 24 كيلو مترى شرقِ مكه قرار دارد و منا و مشعر ميان مكه و عرفات واقع است. فاصله مسجد الحرام تا جمره عقبه (اول منا) شش كيلو متر و از ابتداى جمره عقبه (جمره سوم) تا واى محسِّر، آخر منا، حدود چهار كيلومتر مى باشد و مشعر يا مزدلفه، بعد از وادى محسّر، كه در راه عرفات است، آغاز مى شود و آن چهار كيلو متر است. بعد از اين چهار كيلومتر، ده كيلو متر ديگر بايد طى شود تا به ابتداى عرفات برسد.

مستحب است كه شب عرفه را در منا باشيم و صبح روز عرفه به طرف عرفات حركت كنيم و وقوف عرفه، از اول ظهر تا غروب روز نهم است. حجاج ايرانى با كاروان و با ماشين رو باز به عرفات مى روند. براى هركشور و هر كاروانى جاى ويژه اى در عرفات در نظر گرفته شده و پيشتر عده اى براى آماده سازى به عرفات رفته، فرش مى اندازند و وسايل پذيرايى را مهيّا مى كنند تا به محض ورود زائران، از آنها پذيرايى شود. به ياد دارم كه اين رسم از سال 49 به بعد (كه سفر اولم بوده) اين رسم همچنان ادامه دارد و براى جلوگيرى از تلفات و گم شدن حاجى، كار بسيار خوبى است. بسيارى از اهل تسنن، به خصوص آنان كه گروهى حركت


مى كنند ولى وسايل پذيرايى و آشپزى ندارند، شبانه به سوى منا حركت مى كنند و شب عرفه را در منا مى مانند و از غذاى حاضرى استفاده مى كنند و صبح روز عرفه عازم عرفات مى شوند و براى اين پياده روندگان، جاده مخصوصى ساخته شده كه به «طريق المشاة» معروف است.

(1): وضع بهداشت، پاكى و طهارت در عرفات چگونه بود؟
آقاى فيض: از آنجا كه زمان توقف در عرفات كوتاه و حدّ اكثر يك شبانه روز است، امكانات بهداشتى و آب و دستشويى در گذشته تأسف آور بود. هر كاروان مى بايست در عرفات يك بشكه جهت ذخيره آب داشته باشد كه آن را به وسيله لوله (شلنگ) يا ماشين هايى كه آب مى فروختند، پر مى كرد و دستشويى هاى موقّت هم توسط دولت يا مطوّفين براى چند كاروان در يك جا تهيه مى شد. البته با ديوار بلوكى و درهاى موقّتِ آهنى كه در اثر باز و بسته شدن، درها از جا كنده مى شد و يا دستشويى ها كثيف و پر مى شده ديگر قابل استفاده نبود. از آب هم بگويم؟!

صرف نظر از كمبود، مشكل نجاست آب پيش مى آمد; يعنى بعضى آفتابه اى را كه به دستشويى برده بودند، براى پركردن آب، آن را به داخل بشكه مى زدند. كسى كه اين منظره را مى ديد ديگر نمى توانست از آب آن بشكه استفاده كند، بعضى ناگزير به آب هاى در ظرف پلاستيكى روى مى آوردند، هرچند گران بود.

(2): حالات و رفتار مردم در روز عرفه چگونه بود، آيا دعا و مناجات دسته جمعى داشتند؟
آقاى فيض: چيزى كه بيش از همه در عرفات مورد توجه بود، همين دعا و مناجات دسته جمعى بود; زيرا از پيش مسأله عرفات براى مردم جا افتاده بود، هرچند در آن زمان ها فيلم و تلويزيونى در كار نبود، اما مسأله عرفات و دعاى عرفه بسيار به گوش مردم خورده بود و در اينكه شخص مُحرم در عرفات، غير از خيمه جايى ندارد و امكان رفتن به جايى مثل جبل الرحمه هم مهيّا نيست و دور از زن و زندگى


و خانواده نيز هست، دعا و مناجات در آن صحراى عرفات لذّت خاصّى داشت و دارد. در هر كاروان، روحانى و يا فردى خوش صوت وجود داشت كه بتواند دعا و گاهى هم مصيبتى بخواند و اشكها را جارى سازد.

سرزمين عرفات انسان ساز و ياد آور خاطرات حضرت ابراهيم و اسماعيل و پيامبر و امامان است و اين مى تواند در تربيت انسانها مؤثر باشد، هرچند ممكن است موقّتى باشد و در برگشت در اثر آلوده شدن به اغراض دنيوى آن حالت از انسان گرفته شود، ليكن بى تأثير نخواهد بود.

(1): تعداد حاجيان و رفت و آمد به عرفات و مشعر به چه شكل بود؟
آقاى فيض: هر سال، بعد از انجام مراسم (روز عيد قربان)، دولت آمار شركت كنندگان در مراسم را در روزنامه ها اعلام مى كرد كه الآن هم چنين است و طبق آمار گذرنامه، تعداد شركت كنندگان هر كشور مشخص مى گردد و تعداد شركت كنندگان از سيصد تا چهار صد هزار متغيّر بود. لازم به گفتن است كه گرما و سرما و فصول مختلفِ سال، در تعداد شركت كنندگان تأثير داشت و بخش مهمى از رفت


و آمد حاجى ها به عرفات و منا با ماشين بود، ولى همانطوركه پيشتر هم اشاره شد،بسيارى از زائران با پاى پياده به منا و عرفات مى رفتند و براى تسهيل كارآنها جاده اى مخصوص براى كسانى كه پياده اين مسير را طى مى كنند ساخته شدو درحال حاضر، اين جاده بسيار و سيع و اطرافش محصور و تيرهاى برق همدر اطراف نصب شده است. لوله هاى آب و دستگاهاى آب سردكن كه در كنار جاده تهيه شده، جمعيت زيادى را به سوى خود مى كشد و من در دو سفرى كهبعد از نوسازى حرمين به مكه رفته ام و در برگشت از عرفات به منا اين جاده راطى كرده ام، به نظرم رسيد
كه جمعيتى حدود چهار صد تا پانصد هزار نفراز «طريق المشاة» استفاده مى كنند و دو جاده عريض، اختصاص به پيادهروندگان داده شده و انتهاى هر دو جاده را ميله هاى آهنى كوبيده اند تا ازورود وسايل نقليه جلوگيرى كند و ما اين جاده را، با پاى پياده، در يك ساعت و نيم طى مى كرديم ولى گاهى هم اتفاق افتاد كه حاجيان با ماشين هم نتوانستند وقوف مشعر را به موقع درك كنند و حركت با ماشين در جاده 12 كيلو مترى، 12 ساعت طول مى كشيد; گرچه جاده هاى ماشين رو هم متعدد شده و به ده مسير رسيده است.

در يك سفر، كه با يكى از دوستان تصميم گرفتيم با فراهم بودنِ ماشين، پياده برويم، هوا بارانى شد، به نظرم آمد كيسه اى پلاستيكى، كه معمولاً براى نان و لوازم در كاروان استفاده مى شود، تهيه كنم، و چنين كردم، درِ كيسه را به اندازه اى كه سرم از آن بيرون بيايد، پاره كرده كيسه را روى خود خود انداختم كه تمام لباس احرامم زير كيسه قرار بگيرد. تا مشعر هوا به شدّت بارانى بود. اگر با ماشين هم مى رفتيم همين مشكل وجود داشت; چون ماشين سقف نداشت
و شايد باران با شدّت بيشترى به شخص مى خورد. به مشعر كه رسيديم، لباس احرامم خشك بود اما لباس رفيقم خيس شده بود. هنگام خوابيدن كيسه را به او دادم تا شايد كمى از شدّت سرما كاسته شده، گرم شود. بالا پوش هم نداشتيم. وقتى دراز كشيديم كه بخوابيم، باد وزيدن گرفت و كيسه اى هم براى من آورد و من آن كيسه پلاستيكى را روى خود انداختم و خوابيدم و خداوند همانجا عوضم داد.

(1): حالات مردم در مشعر چگونه بود؟
آقاى فيض: بعد از برگشت حاجيان از عرفات به مشعر، مشكلات زيادى گريبانگير آنان مى شد. مشكل اساسى نبودن امكانات بهداشتى، آب و دستشويى بود. در چند جاى مشعر شير آب وجود داشت ولى اوّلاً پيدا كردن آن دشوار بود، ثانياً خطر گم شدن وجود داشت و علاوه بر اينها، دستشويى و توالت هم نبود، لذا مردم در مواقع ضرورت، از بيابان و يا پشت ماشين ها استفاده مى كردند و همه جا آلوده مى شد و زائران در جمع كردن سنگ براى رمى جمرات دچار سختى مى شدند; زيرا زمان جمع آورى سنگ امكان داشت دست يا پايشان آلوده و نجس شود! از سوى ديگر چراغى هم وجود نداشت، فقط هر كاروانى يك چراغ زنبورى براى خود مى آورد.

زائرانى كه براى جمع آورى سنگ و يا تهيّه آب از كاروان فاصله مى گرفتند، بسيارى گم مى شدند. چون شب تاريك و مسير شمال و جنوب هم معلوم نبود.

يكى ديگر از مشكملات كاروانها و يا دستجات، پيدا كردن افراد گم شده بود، كسانى از كاروان بلندگو به دست مى گرفتند و فرد يا افراد گم شده را صدا مى زدند تا پيدا كنند كه نوعاً هم پيدا نمى شدند!

/ 70