پاسخ استاد ابن ابى الحديد به سؤالهاى وى - رنج ها و فریادهای فاطمه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج ها و فریادهای فاطمه (س) - نسخه متنی

عباس قمی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خالد را رها كن.

آنگاه على (ع) خالد را رها ساخت.

عباس بين دو چشم على (ع) را بوسيد. و در روايت ديگر آمده: سپس على (ع) گريبان عمر را گرفت و فرمود: «اى پسر صحّاك حبشيّه، اگر حكم خدا و عهد پيامبر (ص) نبود، مى دانستى كه كداميك از ما ضعيفتر و كمتر بوديم.

حاضران، ميانجيگرى كردند و عمر را از دست على (ع) رها ساختند، در اين هنگام عباس نزد ابوبكر رفت و گفت: «سوگند به خدا اگر على (ع) را مى كشتيد، يك نفر از دودمان تَيْم را نمى گذاشتيم كه زنده بماند.

پاسخ استاد ابن ابى الحديد به سؤالهاى وى

علّامه ى مجلسى در بحار از دانشمند معروف اهل تسنّن ابن ابى الحديد، نقل مى كند كه گفت: من از استاد خود «ابوجعفر نقيب» پرسيدم: «من از كارهاى على (ع) در شگفتم كه در اين مدّت طولانى بعد از رسول خدا (حدود 23 سال) چگونه از نيرنگ دشمنان، زنده ماند، و آنها فرصت نيافتند تا با مَكر و حيله او را بكشند با آنهمه جگرهاى سوخته كه از دست على (ع) داشتند؟!

استاد در پاسخ گفت: اگر على (ع) صبر و تحمل و فروتنى نمى كرد، و گوشه گيرى را برنمى گزيد، او را مى كشتند، ولى او با سرگرم شدن به عبادت و نماز و قرائت قرآن، خود را از روش سابق، بازداشت، و شمشير را فراموش كرد و همواره مانند كسى بود كه در انتظار فرصت به سر مى برد صبر كرد و در بيابانها به گردش و سياحت پرداخت، و به كنار كوهها مى رفت و مانند ساير مردم در مسير اطاعت خلفاء درآمد، از اين رو دشمنان دست از او كشيدند، و او را فراموش كردند. و انگهى هيچكس قدرت نداشت كه آن حضرت را بكشد مگر اينكه از سوى خلفاء اذن بگيرد، و يا رضايت باطنى آنها را بدست آورده باشد، و چون متصدّيان امر، انگيزه اى براى قتل على (ع) نداشتند، ناگزير از او دست كشيدند وگرنه او را مى كشتند، و از سوى ديگر، اَجَل (پايان عمر) خود حلقه ى محكم و استوار، و قلعه ى محكم و خلل ناپذير است، تا اجل فرانرسد كسى كشته نمى شود.

سپس در مورد جريان مأموريت خالد، از استاد سؤال كردم كه آيا صحيح است كه ابوبكر او را مأمور قتل على (ع) نمود؟

ابوجعفر نقيب در پاسخ گفت: عدّه اى از علويَّين، اين داستان را نقل كرده اند، و نيز نقل كرده اند كه مردى بنزد «زفر بن هذيل» شاگرد ابوحنيفه رفت و پرسيد: اين حكم چگونه است كه ابوحنيفه مى گويد: براى انسان نمازگذار روا است كه قبل از اسلام از نماز بيرون آيد، مانند اينكه قبل از سلام نماز، سخن بگويد و فعل كثير انجام دهد يا حدث از او حادث گردد؟!

زفر گفت: جايز است، چنانكه ابوبكر هنگام تشهّد، قبل از سلام، سخن گفت.

آن مرد پرسيد: ابوبكر قبل از سلام چه سخنى گفت؟!

زفر در پاسخ گفت: براى مثل تو روا نيست كه چنين سؤالى را طرح كنى.

او مكرر پرسيد و اصرار كرد، سرانجام زفر به حاضران گفت: «اين مرد را بيرون كنيد كه من گمان دارم او از اصحاب ابوالخطّاب باشد».

ابن ابى الحديد مى گويد: از استاد نقيب پرسيدم: نظر شما در اين باره چيست؟ آيا ابوبكر چنين دستورى به خالد داده يا نه؟

نقيب گفت: من بعيد مى دانم، ولى فرقه ى اماميّه (شيعه) آن را روايت كرده اند.

نامه ى كوبنده ى على به ابوبكر

در كتاب احتجاج طبرسى (ج 1 ص 127) آمده: هنگامى كه به حضرت على (ع) خبر رسيد كه ابوبكر «فدك» را از حضرت زهرا (س) گرفته و كارگزاران فاطمه (س) را از فدك بيرون نموده است، نامه ى كوبنده ى زير را براى ابوبكر فرستاد، كه ترجمه اش چنين است [فرازهائى از نامه، در نهج البلاغه خطبه 5 آمده است (مترجم).]:

امواج آشوب و فتنه انگيزى را با سينه هاى كشتى هاى نجات بشكافيد، تاجهاى فخرفروشى و نخوت مردم خودپسند را با محدود كردن افراد حيله گر و هوى پرست فروگذاريد، و از مبدء فيض و نور، اكتساب كرده و تنها به سوى او متوجه باشيد، ميراث نفوس پاك را به خودشان واگذاريد، از محيط جهل و غفلت و حيرت بيرون آئيد، گويا با

چشم خود مى بينيم كه شماها چون شتر چشم بسته كه به دور آسياب مى گردد، متحيّر و سرگردان قدم مى زنيد.

سوگند به خدا اگر مأذون بودم سرهاى شما را مانند درو كردن محصول رسيده، با داسهاى بُرنده و تيز و آهنين از تن جدا مى كردم، و مى شكافتم از كاسه هاى سرهاى دليران شما به آن گونه اى كه چشمهاى شما مجروح گشته و همه متوحش و حيران شويد، من همان شخص هستم كه جمعيتهاى انبوه را پراكنده مى كرد، لشگرها را نابود مى ساختم، تشكيلات و نظام شما را بر هم مى زدم، من پيوسته در ميدانهاى جنگ مشغول نبرد بودم و شما در خانه هاى خود معتكف مى شديد.

من تا ديروز شب و روز ملازم پيغمبر خدا بودم و همه ى شماها از اعمال و رفتار من آگاه بوده و مقام مرا تصديق داشتيد و بجان پدرم سوگند كه شما راضى نمى شويد از اينكه نبوّت و خلافت در خانواده ى ما جمع بشود، هنوز كينه هاى جنگ بَدر و اُحُد را فراموش نكرده ايد.

سوگند به خدا: اگر به شما بگويم آنچه از جانب پروردگار توانا درباره ى شما مقدّر و نوشته شده است، قطعاً از شدّت اضطراب، استخوانهاى دنده هاى شما چون تداخل دندانهاى پرگار آسياب در داخل بدن شما فروخواهد رفت.

من اگر حرف بزنم مى گوئيد حسادت مى ورزم، و اگر ساكت شوم خواهيد گفت كه على بن ابى طالب از مرگ مى ترسد، هيهات، هيهات، اشتياق من به مرگ بيشتر از علاقه ى يك بچّه ى شيرخوار به پستان مادر است.

من بودم كه شربت مرگ را به افراد دشمن مى چشانيدم، من بودم كه در معركه ها، مرگ را استقبال كردم و كوچكترين ترس و هراسى از مرگ نداشتم، من بودم كه در داخل شبهاى تيره، پرچمهاى دشمنان را سرنگون مى ساختم، من بودم كه گرفتگى و اندوه را از خاطر مبارك رسول خدا (ص) برطرف مى نمودم. و هرگاه مجاز بودم مى گفتم آنچه را كه خداوند درباره ى شما نازل فرموده، و من مى دانم، همانند ريسمان چاه عميق به لرزه مى افتاديد و حيران و سرگردان در بيابان، راه مى رفتيد. و لى من در اين امر، مسامحه كردم، و زندگى را بر خود ساده و آسان مى گيرم، تا با دست تُهى و بريده از لذّات دنيوى، و با دل پاك و خالى از تيرگيها، پروردگار
جهان را ملاقات كنم، و بدانيد كه حقيقت دنياى شما همانند ابرى است كه در هوا بلند شده و در بالاى سر مردم، پهن و ضخيم گشته و سپس پراكنده و نابود مى شود. و زود باشد كه گرفتگى و غبار از مقابل چشمهاى شما برطرف شده و نتائج سوء اعمال خودتان را ببينيد و دانه هاى تلخى را كه كاشته ايد به صورت سموم كشنده و هلاك كننده درو كنيد و بدانيد كه خداوند بهترين حاكم است، و رسول گرامى او، بزرگترين خصم شماها خواهد بود، و سرزمين قيامت، بازداشتگاه شماها است، خداوند شما را از رحمت خود دور ساخته و با هلاكت و عذاب قرين سازد، وَالسَلامُ عَلى مَنْ اِتَّبَعَ الْهُدى: سلام بر راهيان راه هدايت!.

واكنش ابوبكر در برابر نامه ى على

و قتى كه ابوبكر نامه ى حضرت على (ع) را خواند، بسيار پريشان و وحشتزده شد و گفت: عجبا! براستى چقدر على (ع) روى جرئت و جسارت به من نشان داده است؟! (آنگاه جريان را با مهاجران و انصار در ميان گذاشت و خطاب به آنها) گفت:

اى مهاجران و انصار! مگر من در مورد مسأله ى «فدك» با شما مشورت نكردم؟ آيا شما نگفتيد كه پيامبران، ميراثى از خود به يادگار نمى گذارند؟ و آيا شما اظهار نكرديد كه لازم است عوائد فدك در تجهيزات و حفظ مرزها و براى منافع عمومى مسلمين مصرف گردد؟!

البته من نيز رأى شما را پذيرفتم و تصويب كردم، ولى على بن ابيطالب (ع) با اين رأى مخالفت كرده و همانند برق درخشنده و غرّش رعد، تهديد مى كند، او با اصل خلافت من مخالفت است، در صورتى كه من مى خواستم استعفا بدهم، ولى شما نپذيرفتيد.

من از همان روز اوّل مخالفت، رو در روئى با على (ع) را دوست نداشتم. و از ستيز و جدال با او گريزان بودم و هستم.

اعتراض شديد عمر به ابوبكر

عمر بن خطاب از اين سخن، به شدّت عصبانى شد و خطاب به ابوبكر گفت: تو غير از اين گفتار، هيچ سخنى را نمى توانى بگوئى، تو فرزند كسى هستى كه در جنگها
پيشقدم نبود، و در روزگار سختى و قحطى، سخاوت و بخشندگى نداشت، سُبْحانَ اللَّه! چقدر ترسو و ضعيف هستى و قلب كوچك دارى؟!

من آب گوارا و زلالى را در اختيار تو نهادم، ولى تو حاضر نيستى از آن بهره مند شوى، و نمى توانى از اين آب صاف، رفع تشنگى نموده و سيراب گردى، من گردنهاى گردنكشان را در مقابل تو خاضع و خم كردم و افراد روشنفكر و سياستمدار و باتجربه را به اطراف تو جمع نمودم، اگر اقدامات و تلاش من نبود، هرگز چنين موفقيّتى نصيب تو نمى شد و مسلّماً على پسر ابوطالب استخوانهاى ترا خورد مى كرد.

خدا را شكر كن كه چنين نعمت مهمى (مقام رهبرى) بوسيله ى من براى تو فراهم شده است، البتّه كسى كه بر منبر رسول خدا (ص) و بجاى او مى نشيند، بايد پيوسته سپاسگزار خدا باشد.

اين على پسر ابوطالب است كه همچون سنگ سخت، تا شكسته نشود آب از آن منفجر نمى گردد، و مانند (اَلْعَياذُ بِاللَّه) مار خطرناكى است كه بدون افسون و نيرنگ، رام نمى شود، و مثل درخت تلخى است كه هر چه آن را با عسل بياميزند، ميوه ى شيرين نمى دهد، او شجاعان قريش را كشت، و گردنكشان را سركوب كرد، در عين حال مطمئن باش، و از تهديدات او وحشت نكن، و از رعد و برق او، دل ملرزان، من قبل از آنكه او به تو آسيبى برساند، كارش را مى سازم و مانع سر راهش مى شوم.

سه عامل موفقيّت ما!

ابوبكر به عمر گفت: اين گزافه گوئيهاى خود را كنار بگذار، سوگند به خدا اگر على (ع) بخواهد ما را با دست چپ خود مى كشد بى آنكه به دست راستش نياز داشته باشد، و آنچه كه باعث موفقيت ما مى شود سه عامل است:

1- او تنها است و يار و ياورى ندارد.

2- او مقيّد است كه مطابق وصيّت رسول خدا (ص) عمل كند، و نمى خواهد بر خلاف وصيّت او با ما رفتار نمايد.

3- هر كدام از قبائل و تيره هاى عرب بخاطر كشته شدن بستگانشان بدست او، با او كينه و عداوت دارند، و به طور طبيعى نمى توانند با او روابط مهرانگيز برقرار سازند.

اگر اين امور نبود، امر خلافت براى او قطعى مى شد، و مخالفت ما بى اثر بود.

اى پسر خطّاب! خوب دقّت كن كه على پسر ابوطالب، همانگونه كه در نامه اش نوشته، دلبستگى به اين دنيا ندارد و همانگونه كه ما از مرگ، هراسان و گريزان هستيم، او از زندگى دنيا گريزان است و چنين آدمى را از مرگ چه باك؟ (تا آخر...) [ترجمه احتجاج طبرسى ج 1 ص 272- 277.]

نگاهى به خطبه ى حضرت زهرا

در كتاب احتجاج طبرسى از عبداللَّه بن حسن نقل شده كه او از پدران بزرگوارش نقل كرد، هنگامى كه ابوبكر، فدك را ضبط كرد و حضرت زهرا (س) آگاه شد، چادرى به سر گرفت و با چند نفر از خدمتكاران و زنان بنى هاشم به مسجد آمد و در حضور ابوبكر و جمعيت مسلمين، خطبه اى خواند (كه يك سخنرانى جامع و مستدل و قاطع است) [اين خطبه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 93 به بعد، و در كتاب بلاغات النّساء صفحه 12 و در احتجاج طبرسى ج 1 ص 131 تا 149 نقل شده است و ترجمه ى آن در اينجا بطور فشرده آمده است.]

حضرت زهرا (س) لباس بلندى پوشيده بود، و در راه رفتن گوئى پدر بزرگوارش رسول خدا (ص) راه مى رود، وقتى كه وارد مسجد شد، ابوبكر با جمعى از مهاجرين و انصار نشسته بودند، پرده زدند و آن حضرت در پشت پرده قرار گرفت:

گريه ى حاضران

حضرت زهرا (س)، در اين هنگام، آه دردناكى از دل سوزان و دردناكش بركشيد، به طورى كه همه ى جمعيت متأثّر شدند و گريه كردند، و مجلس به صورت عزادارى و سوگوارى درآمد و مجلسيان سخت پريشان شدند.

سپس فاطمه (س) مقدارى صبر كرد تا جوش و خروش مردم تمام شده آنگاه سخن خود را آغاز كرد.

حمد و ثناى الهى و گواهى به يكتائى خدا و رسالت محمد

در آغاز گفت: پروردگار جهان را ستايش مى كنم، و در برابر نعمتهاى ظاهرى و باطنى او سپاسگزارم، كه نعمتهايش همه ى جهان را فراگرفته است، و قابل شمارش نيست و از محدوده ى افكار ما بيرون است، سپاس از نعمتهاى بيكران او موجب دوام و افزايش نعمت است، و نعمتهاى سرشار او موجب حمد و ستايش او مى باشد.

گواهى مى دهم كه او يكتا و بى همتا است، و البتّه بازگشت اين گواهى، اخلاص است، و حقيقت توحيد و اخلاص، فطرى است و خصوصيّات مقام توحيد در پرتو نور تفكّر و ايمان، آشكار مى شود، و انديشه هاى ما از درك ذات پاك خدا، عاجز بوده و بيان ما از بيان و تقرير اوصاف، خدا، كوتاه است، چشمهاى ظاهرى او را نمى توانند درك نمايند.

او كسى است كه همه ى پديده ها را بى آنكه سابقه و مادّه اى داشته باشند پديد آورد، و موجودات را بدون سابقه ى مثال و شكل و نظير، ايجاد نمود، خداوندى كه با مشيّت و توانائى خود و بدون مدّنظر گرفتن نفع و سود براى خود، مراتب هستى را تصوير و تنظيم فرمود، او منظورى بجز اظهار قدرت و حكمت و ابراز لطف و محبّت نداشت، او انسانها را آفريد و آنها را به سوى اطاعت، عبادت و پاداش جميل دعوت كرد، و از عصيان و سركشى، و عقاب و خشم خود برحذر داشت. و گواهى مى دهم كه پدرم محمد بن عبداللَّه (ص) بنده و فرستاده ى خدا است و خداوند متعال، قبل از بعثت، در عالم غيب او را برگزيده است، زيرا مقامات اشخاص از روز ازل و از همان عالم غيب معلوم و معيّن گرديده است، و خداوند متعال به عواقب امور و جريان كارها، آگاه است، و او را به صلاح و فساد و حوادث و پيش آمدهاى روزگار آگاهى و احاطه دارد.

خداوند بزرگ، رسول خود را برانگيخت تا فرمانها و احكام او در ميان بشر، روشن شده و انسانها از جهل و گمراهى به صراط مستقيم علم و معرفت و سعادت، راهنمائى شوند، وقتى كه آن حضرت به رسالت مبعوث گرديد، مردم همه پراكنده و دور از هم بودند، و پرستش از بت ها مى كردند، و از خداى جهان غافل و منحرف شده بودند، خداوند بوسيله ى آن حضرت، جهالت و غفلت را از مردم زدود و رسول خدا (ص) با كمال حوصله و استقامت به هدايت و نجات انسانها كوشيد، و آنها را به راه راست و آئين حقّ دعوت كرد، و به سوى محيط نور و هدايت، راهنمائى فرمود، و سپس دين الهى و راه حق و وظائف بشر را تبيين نمود، آنگاه آن حضرت را به سوى خود انتقال داد، و از
روى مهر و لطف كامل خود، روح مقدّس آن حضرت را قبض كرد، و او از زحمات و رنجهاى دنيا خلاص شد و در درياى رحمت الهى غرق گرديد و با فرشتگان مقرّب، مجاور و مأنوس شد، صلوات و سلام پروردگار، بر او باد.

توجّه به حفظ قرآن، امانت بزرگ الهى

اى مهاجران و انصار! شما بندگان خدا هستيد، شما برپا دارنده ى احكام و اوامر و نواهى او مى باشيد، شما حامل و نگهبان پيامها و گفتار رسول خدا (ص) هستيد، شما بايد در مقابل حفظ ودايع و حقايق الهى و آئين اسلام نهايت كوشش و امانتدارى را داشته باشيد.

متوجّه باشيد كه پيامبر خدا، امانت بسيار با عظمت و ارجمند يعنى كتاب آسمانى «قرآن» را در ميان شما به يادگار گذاشت، كه نسخه ى كامل سعادت و تكامل است، نور خدا و برهان نيرومند خداى بزرگ است، و مجموع حقايق و حجّتها و قوانين الهى در اين كتاب مُبين، روشن گرديده است، كه اگر به دستورات آن عمل كنيد به آخرين درجه ى سعادت و تكامل مى رسيد و از تيرگيهاى جهالت و ضلالت نجات مى يابيد، آنگونه تكاملى كه مورد حسرت ديگران قرار مى گيريد.

توجّه به فلسفه و هدف از احكام

اى مسلمين! بدانيد كه وظائف زندگى، و حدود و دستورات فردى و اجتماعى شما، در اين كتاب آسمانى آمده است، و دلائل و براهين حقّ و احكام الهى در قرآن ضبط گرديده است، متوجّه باشيد كه اين قوانين آسمانى براى سعادت و تكامل شما، تعيين شده است:

توحيد براى آن است كه دلهاى شما از آلودگيهاى شرك و بت پرستى پاك شود، و نور ايمان بر قلوب شما بتابد.

نماز، براى آن است كه در مقابل پروردگارتان سر به سجده بگذاريد، و در پيشگاه با عظمت او خضوع كنيد.

زكات، براى آن است كه روح محبت و نوع دوستى و مهربانى و خيرخواهى در دلها جايگزين گردد، و موجب افزايش ثروت شما گردد.

/ 21