نمونه هائى از زهد و خداترسى فاطمه - رنج ها و فریادهای فاطمه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج ها و فریادهای فاطمه (س) - نسخه متنی

عباس قمی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سلمان عرض كرد: اى مولاى من از تو مى خواهم از فضائل فاطمه (س) در قيامت، به من خبر بدهى!

پيامبر (ص) با چهره اى خندان به او نگريست و فرمود: «سوگند به خدائى كه جانم در دست قدرت او است، فاطمه (س) همان بانوئى است كه در عرصه ى محشر، سوار بر شتر عبور مى كند كه سرش (نمودى) از خشيت خدا است، و چشمانش از نور خدا مى باشد، تا اينكه فرمود: جبرئيل در سمت راست آن شتر، و ميكائيل در سمت چپ آن، و على (ع) در پيشاپيش آن، و حسن و حسين (ع) در پشت سر آن حركت مى كنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنه ى محشر عبور كند در اين هنگام ناگهان از جانب خدا ندا مى رسد:

«اى همه ى خلايق! چشمهاى خود را فروخوابانيد، و سرهاى خود را پائين آوريد، اين فاطمه دختر پيامبر شما، همسر على (ع) امام شما، مادر حسن و حسين (ع) است، پس از پل صراط عبور مى كند در حالى كه دو چادر شفّاف و سفيد بر سر دارد. و قتى كه فاطمه (س) وارد بهشت مى شود و به نعمتها و مواهبى كه خداوند براى او آماده ساخته مى نگرد، مى گويد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لايَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ. :

«بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را كه: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خداى ما بخشنده و شكر پذير است، آن خدائى كه ما را در مقام عالى از عطاى خود قرار داد كه در آن هيچگونه رنج و ناگوارى به ما نمى رسد».

رسول خدا (ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه (س) وحى مى كند: «اى فاطمه! آنچه مى خواهى از من مسئلت كن كه به تو عطا مى كنم و تو را خشنود سازم»

فاطمه (س) عرض مى كند: خدايا تو اميد منى، بلكه بالاتر از اميد منى، از درگاه تو مسئلت مى كنم كه دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نكنى.

خداوند به او وحى مى كند: اى فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمين، به خود سوگند ياد نموده ام كه دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نكنم.

نمونه هائى از زهد و خداترسى فاطمه

سيد بن طاووس از كتاب «زهد النّبى» تأليف ابوجعفر احمد القمّى نقل مى كند: هنگامى كه اين دو آيه (43 و 44 سوره حجر) نازل شد: و َ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُ هُمْ اَجْمَعِينَ- لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ لِكُلِ بابٍ مِنهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ. :

«و جهنّم ميعادگاه همه ى گمراهان است، هفت در دارد و براى هر درى، گروه معيّنى از آنها تقسيم شده اند».

پيامبر (ص) گريه ى شديد كرد، صحابه نيز از گريه ى آن حضرت، به گريه افتادند، ولى صحابه علّت گريه آن حضرت را نمى دانستند، و پيامبر (ص) چنان منقلب بود كسى نمى توانست از او سؤال كند.

عادت رسول خدا (ص) اين بود كه هرگاه فاطمه (س) را مى ديد خوشحال مى شد، از اين رو يكى از اصحاب به حضور فاطمه (س) رفت، تا او را نزد پيامبر (ص) بياورد، وقتى به خانه ى زهرا (س) وارد شد ديد او به آسيا كردن مقدارى جو اشتغال دارد و اين آيه را مى خواند: و َ ما عِنْدَاللَّهِ خَيْرٌ وَ اَبْقى: «و آنچه نزد خدا است، بهتر و پايدارتر است» (قصص- 60- شورى- 36).

آن مرد صحابى سلام كرد و جريان گريه ى رسول خدا (ص) را گفت، فاطمه (س) بى درنگ برخاست و چادر كهنه اى كه دوازده وصله از ليف خرما داشت به سر گرفت و از خانه بيرون آمد، سلمان او را ديد و گريه كرد، و گفت: واحُزْناهُ! قيصر روم و كسرى (شاه ايران) لباسهاى سُنْدُسْ و حرير بپوشند، امّا دختر پيامبر (ص) چادرى را كه دوازده وصله دارد و كهنه است به سر كند!!

فاطمه (س) به حضور پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! سلمان از لباس من تعجّب مى كند، با اينكه سوگند به خداوندى كه تو را به حق مبعوث كرد، مدّت پنج سال است كه فرش ما در خانه ى على (ع) به يك پوست گوسفند انحصار دارد كه شب به روى آن مى خوابيم و روز روى آن پوست، به شتر خود علف مى دهيم، و متّكاى ما از ليف خرما است.

پيامبر (ص) به سلمان فرمود: اِنَّ اِبْنَتِى لَفِى الْخَيْلِ السَّوابِق: «دختر من از سابقين و در
صف سبقت گيرندگان در درگاه خدا است».

آنگاه فاطمه (س) عرض كرد: پدر جان فدايت گردم: علّت گريه ى تو چيست؟ پيامبر (ص) دو آيه ى فوق را كه جبرئيل نازل كرده بود، خواند.

فاطمه (س) وقتى كه نام جهنم را شنيد، با صورت به روى زمين افتاد، و پى درپى مى گفت: اَلْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ النّارَ: «واى، سپس واى بر كسى كه وارد دوزخ گردد». و قتى كه سلمان آيه را شنيد گفت: كاش گوسفندى بودم، خاندانم مرا مى كشتند و پوستم را مى دريدند و من نام آتش را نمى شنيدم.

ابوذر گفت: اى كاش مادرم نازا بود و مرا به وجود نمى آورد و نام آتش را نمى شنيدم.

مقداد گفت: اى كاش پرنده اى در بيابان بودم و حساب و عقابى نداشتم و نام آتش را نمى شنيدم!!

حضرت على (ع) فرمود: اى كاش، درندگان گوشت بدنم را مى دريدند و اى كاش مادرم مرا متولد نمى كرد و نام آتش جهنم را نمى شنيدم! سپس دستش را بر سرش گذاشت و گريه مى كرد و مى گفت: وابُعْدَ سفَراهُ، واقِلَّةَ زاداه فِى سَفَرِ الْقِيامَةِ... :

«و اى از دورى سفر، واى از كمى توشه ى راه سفر قيامت»! كه مردم (گنهكار) به سوى آتش مى روند، و آتش آنها را درمى ربايد، آنان بيمارانى هستند كه كسى به عيادتشان نمى رود، و مجروهانى هستند كه كسى زخمهاى آنها را درمان نمى كند، و اسيرانى هستند كه كسى آنها را از بند آتش رها نمى نمايد، خوراك و آشاميدنى آنها از آتش است، و در ميان طبقات آتش زير و رو مى گردند، و پس از آنكه در دنيا لباسهائى كه از پنبه بود مى پوشيدند، اينك در دوزخ، قطعه هاى آتش را مى پوشند، و پس از آنكه در دنيا با همسران خود هم آغوش بودند، اينك در دوزخ با شيطانها هم آغوش هستند.

نمونه اى از پارسائى پيامبر و فاطمه

رسول خدا (ص) هرگاه مسافرت مى كرد، آخرين نفرى كه با او خداحافظى
مى نمود، فاطمه (س) بود، و هرگاه از مسافرت بازمى گشت نخستين نفرى كه با او ديدار مى كرد فاطمه (س) بود، در يكى از سفرهاى جنگى، رسول خدا (ص) به مدينه بازگشت، و به سوى خانه ى فاطمه (س) رهسپار شد، وقتى كه به در خانه رسيد، ناگهان پرده ى مخصوصى را ديد كه آويزان است، و حسن و حسين (ع) را ديد كه در دستشان دستبند نقره اى مى باشد.

پيامبر (ص) از همانجا بازگشت و وارد خانه ى فاطمه (س) نشد، فاطمه (س) از جريان آگاه شد، گمان برد كه علّت بازگشت پيامبر (ص) بخاطر آن پرده و آن دستبندها بوده است.

بى درنگ پرده را گرفت، و آن دستبندها را از دست حسن و حسين (ع) بيرون آورد فاطمه (س) دستبندها را بين حسن و حسين تقسيم نمود، آنها با چشمى گريان به حضرت رسول خدا (ص) آمدند.

رسول خدا (ص) آن دستبندها را از آنها گرفت و به ثَوْبان (يكى از غلامان) فرمود: اينها را به فلان جا ببر، و با اين ها براى فاطمه (س) يك گردنبند از چوب عصب، و دو دستبند از چوب عاج خريدارى كن.

فَاِنَّ هؤُلاءِ اَهْلبَيتِى وَ لا اُحِبُّ اَنْ يَأْكُلُوا طَيِباتِهِمْ فِى حَياتِهِمُ الدُّنْيا.

زيرا، اينها اهل خانه ى من هستند و من دوست ندارم كه آنها زيبائيها و لذائذ را در اين دنيا مصرف كنند و براى آخرت باقى نگذارند.» [مسند احمد و كشف الغمّه- درقرآن در آيه 20 سوره ى احقاف مى خوانيم: در روز قيامت كافران را بر آتش عرضه مى كنند، به آنها گفته مى شود: اَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فى حَياتِكُمُ الدُّنْيا: «شما از طيّبات و لذائذ در زندگى دنيا استفاده كرديد»- مترجم.]

احترام فاطمه به يك نوشته از وصاياى پيامبر

شيخ جليل ابوجعفر طبرى در كتاب «الدلّائل» به سند خود از ابن مسعود نقل مى كند: مردى به محضر فاطمه (س) آمد و گفت: اى دختر رسول خدا آيا چيزى از رسول خدا (ص) براى خود شما يادگار مانده كه مرا از آن بهره مند سازى؟

فاطمه به كنيز خود فرمود: آن جريده (لوح نوشته شده) را بياور، كنيز به جستج و پرداخت و آن را پيدا نكرد، فاطمه (س) به او فرمود: و َيْحَكِ اُطْلِبيها فَاِنَّها تَعْدِلُ عِنْدِى حَسَناً وَ حُسَيْناً :

«واى بر تو، آنرا پيدا كن، كه در نزد من مانند حسن و حسين (ع) ارزش دارد».

كنيز به جستجو پرداخت و سرانجام آن را در ميان خاكروبه ها پيدا كرد، كه هنگام جارو كردن خانه، مفقود شده بود، آن را نزد فاطمه (س) آورد، در آن نوشته بود:

«رسول خدا (ص) فرمود: «از مؤمنان نيست كسى كه همسايه اش از آزار او در امان نباشد، و هر كس به خدا و معاد معتقد است، به همسايه اش آزار نمى رساند، هر كه به خدا و معاد ايمان دارد، سخن نيك بگويد يا ساكت شود، خداوند دوست مى دارد، كسى را كه خيرانديش و بردبار و خويشتن دار است، و دشمن مى دارد هر كه را كه دشنام دهنده و بدزبان و بى شرم و بسيار سؤال كننده و اصراركننده در سؤال باشد، زيرا شرم و حيا از ايمان است و ايمان در بهشت مى باشد، ولى دشنام از بى شرمى است و بى شرمى در آتش است». [بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ- قالَ مُحَمَّدٌ النّبِىُّ (ص): لَيْسَ مَنْ الْمُؤْمِنيِنَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنَ جارُهُ بَوائقَهُ، وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلا يُؤْذى جارَهُ، وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْراً اَوْيَسْكُتُ، اِنَّ اللَّه تَعالى يُحِبُ الْخَيّرَ الْحَلِيمَ اَلْمُتَعِفّفَ وَ يَبْغُضُ الْفاحِشَ الْبَذّاء اَلسَّئالَ الْمُلَحِّفَ، اِنَّ الْحَياءَ مِنَ الْاِيمانِ وَ الْايمانُ مِنْ الْجَنَّةِ، وَ اِنَّ الْفُحْشَ مِن الْبَذاء و البّذاء في النّار.]

گفتار پيامبر در شأن فاطمه و آينده ى او

مرحوم صدوق از ابن عباس روايت مشروحى نقل كرده كه پيامبر (ص) در آن، از ستمهائى كه به اهل بيت (ع) مى شود خبر داده است، از جمله از مطالب آن روايت اين است كه فرموده:

امّا دخترم فاطمه (س)، او سرور بانوان دو جهان از اوّلين و آخرين است، او پاره ى تن من، و نور چشم من، و ميوه ى دل من و روح من است كه در وجود من مى باشد، او حوراء انسيّه است، چون در محراب عبادت خود در پيشگاه خدا به عبادت پردازد، نور او، براى فرشتگان آسمان مى درخشد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد، خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: «اى فرشتگان من، كنيز مرا كه سرور كنيزان من است، بنگريد كه در پيشگاه من براى عبادت ايستاده، مشاهده كنيد كه چگونه از
خوف من، اندامش مى لرزد و با همه ى قلبش به عبادت من رو آورده است، شما را گواه مى گيرم كه من: شيعيان او را از آتش، ايمن ساختم. (يا گواهى مى دهم نزد شما، كه شيعيان او را از آتش دوزخ ايمن ساختم). [
.. اشهدُكُمُ اِنّى قَدْ اَمِنْتُ شِيعَتَها مِنَ النَّار.]

مؤلّف گويد: پيامبر (ص) بعد از اين گفتار فرمود: من هرگاه فاطمه (س) را مى نگرم به ياد حوادث و مصائبى مى افتم كه بعد از من بر او وارد مى گردد، گوئى مى نگرم كه پريشانى وارد خانه ى او شده، و به او بى احترامى مى شود، و حقّش غصب مى گردد، و از دستيابى به ارزش بازداشته مى شود، و پهلويش شكسته مى شود و فرزندش سقط مى گردد، او ندا مى كند: يا مُحَمَّداهُ!

جوابى نمى شنود يارى مى طلبد ولى كسى او را يارى نمى كند، همواره بعد از من محزون و غمگين و گريان است، گاهى بياد مى آورد كه وحى از خانه اش قطع شده، و زمانى بياد مى آورد كه به فراق من مبتلا گشته، و نيمه هاى شب وحشت زده مى شود از اين رو كه صداى قرآن مرا هنگام نماز شب، همواره مى شنيد، ولى اينك نمى شنود، سپس خود را پس از آنكه در دوران پدر، عزيز مى يافت، پريشان و غمزده مى يابد، در اين هنگام خداوند، فرشتگان را مونس او مى سازد، فرشتگان با او همسخن مى شوند چنانكه با حضرت مريم همسخن مى شدند، و فرشتگان خطاب به او مى گويند:

يا فاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اِصْطَفاكِ وَ طَهَّرَك وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ، يا فاطِمَةُ اُقْنُتِى لِرَبِّكِ، وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الرّاكِعينَ. :

«اى فاطمه! خداوند ترا اختيار كرد و برگزيد و پاك ساخت و بر همه ى بانوان جهانيان، ممتاز نمود، اى فاطمه! خداى خود را عبادت و سجده كن و با راكعان درگاه خدا، ركوع بجاى آورد».

سپس گوئى مى بينم كه او دردمند و بيمار شده، و نياز به پرستار دارد، خداوند حضرت مريم دختر عمران را به پرستارى او مى فرستد، تا از او پرستارى كند، در آن وقت با خدا چنين راز و نياز مى كند:

«خدايا از زندگى سير و خسته شده ام و از دنياپرستان افسرده گشته ام، مرا به پدرم
ملحق كن».

خداوند او را به من ملحق مى سازد، او نخستين فرد از اهل بيت من است در حالى كه محزون و غمگين است و حقش غصب شده، و او را كشته اند، به من مى پيوندد، در اين هنگام به خدا عرض مى كنم: «خدايا كسانى را كه به او ظلم كردند، از رحمت خود دور كن، و آنان را كه حق او را غصب كردند، مجازات فرما، و آنان را كه او را پريشان نمودند، خوار نما، و آنان را كه به پهلوى او ضربت زدند و كودك او را سقط نمودند، در آتش دوزخ، مخلّد كن».

در اين هنگام، فرشتگان مى گويند: آمين: «خدايا به استجابت برسان».

ماجراهائى از ازدواج حضرت زهرا

مهريّه ى زهرا

در كتاقب بحار، از امالى شيخ نقل شده كه امام صادق (ع) فرمود: كه رسول خدا (ص) فاطمه (س) را به حضرت على (ع) ازدواج نمود، روزى نزد فاطمه (س) رفت ديد گريه مى كند، فرمود: «چرا گريه مى كنى؟ سوگند به خدا اگر در خاندان من شخصى بهتر از على (ع) بود، تو را به ازدواج او درمى آوردم، وانگهى من ترا به ازدواج على (ع) درنياورده ام بلكه ترا همسر على (ع) گردانيدم، و مهريّه ى ترا خُمس (يك پنجم) دنيا تا ابد قرار داد.

جهيزيّه ى عروسى از پول زره

حضرت على (ع) مى فرمايد: رسول خدا (ص) به من فرمود: برخيز و برو زره (يعنى پيراهن جنگ) خود را بفروش، برخاستم و رفتم آن را فروختم و پول آن را گرفتم و به حضور رسول خدا (ص) آورده و به دامنش ريختم، رسول خدا (ص) از من نپرسيد كه اين پول چقدر است، و من هم چيزى نگفتم.

پيامبر (ص) مقدارى از آن را برداشت و به بلال حبشى داد و فرمود: با اين پول، عطر خوشبو براى فاطمه (س) خريدارى كن، سپس دو كف از آن پول برداشت و به ابوبكر داد و فرمود: با اين پول آنچه براى فاطمه (س) شايسته است، از لباس و لوازم خانه، خريدارى كن، عمار ياسر و سپس چند نفر از اصحاب را به دنبال ابوبكر فرستاد، آنها به بازار رفتند، هر كدام از آنها چيزى را مى پسنديد و به ابوبكر نشان مى داد، اگر ابوبكر صلاح مى ديد، خريدارى مى كردند، اجناسى كه خريدند عبارتند از:

1- يكدست پيراهن، هفت درهم.

2- يك عدد روسرى، چهار درهم.

3- قطيفه ى سياه خيبرى (يا عباى سياه)

4- تختى كه ميان آن را از ليف خرما بافته بودند (يا بالشى كه لايه ى آن از ليف خرما بود)

5- دو عدد لحاف مصرى كه لايه ى يكى از آنها پشم، و ديگرى ليف خرما بود.

6- چهار عدد متّكا كه از پوستهاى دبّاغى شده ى طائف درست شده بود، و از گياه خشك پر شده بود.

7- پرده ى نازك پشمى.

8- يك عدد حصير از بافته هاى قريه ى «هَجَر» (از دهات بحرين).

9- آسياى دستى.

10- يك عدد طشت مسى.

11- مشك براى آب آوردن.

12- كاسه اى سفالين.

13- مشكى مخصوص خنك كردن آب.

14- ابريق سفالين كه طرف بيرونش رنگ شده بود.

15- آفتابه ى سبز (سفالين).

16- چند عدد كوزه ى سفالين. و قتى كه تكميل شد، مقدارى از آنها را ابوبكر برداشت و بقيّه را همراهان برداشتند و نزد رسول خدا (ص) آوردند، رسول خدا (ص) آن اجناس را با دست خود زير و رو مى كرد و مى فرمود:

بارَكَ اللَّهُ لِاَهلِ الْبَيْتِ: «خداوند اينها را براى اهل خانه، مبارك كند».

زمان نامزدى و وليمه ى عروسى

حضرت على (ع) مى فرمايد: يك ماه از اين جريان گذشت كه با رسول خدا (ص) در مسجد نماز مى خواندم و به منزل خود مراجعت مى نمودم، و در اين مدّت درباره ى ازدواج چيزى با رسول خدا (ص) صحبت نكردم، پس از يك ماه، همسران رسول خدا (ص) به من گفتند: آيا نمى خواهى درباره ى آوردن فاطمه (س) به خانه ى خود، با

/ 21