نمونه اى از مهربانى زهرا به شوهرش - رنج ها و فریادهای فاطمه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنج ها و فریادهای فاطمه (س) - نسخه متنی

عباس قمی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعضى گفته اند: بتول در اصل از «بَتْل» بوده و آن به معنى انقطاع از دنيا و پيوستن به خدا است، و بگفته ى بعضى اين نام بيانگر آن است كه حضرت زهرا (س) نظير و همتا نداشت.

مرحوم ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مى گويد: و در روايات صحيح آمده كه: فاطمه (س) داراى «بيست نام» است، و هر يك از آن نامها بيانگر يكى از فضائل او است، اين نامها را مرحوم ابن بابويه در كتاب «مولد فاطمه» ذكر نموده است.

كُنْيه هاى آن حضرت عبارتست از: اُمّ الحسن، اُمّ الحسين، اُمّ المحسن، اُمّ الائمّة، اُمّ ابيها، و اُمّ المؤمنين.

اين كُنيه ها در زيارتنامه ى آنحضرت آمده است. و در كتاب مناقب ذكر شده: در آسمانها به آن حضرت «نوريّه» و «سماويّه» و «حانيه» مى گويند.

حانيه به معنى آنست كه او نسبت به شوهر و فرزندانش مهربان و دلسوز بود.

نمونه اى از مهربانى زهرا به شوهرش

در اين مورد ذكر اين مطلب كافى است كه آنچه از ضربت، اهانت و شكسته شدن استخوان و اثر تازيانه در بازوى او كه ورم آن ديده مى شد (و بعداً بخواست خدا خاطرنشان مى گردد) همه به خاطر پيوند محبت آميزى بود كه نسبت به شوهرش على (ع) داشت و به خاطر دفاع از حريم او، اين آسيبها را تحمّل كرد، تا آن حد كه در اين راه به شهادت رسيد، در عين حال هنگام وفات گريه مى كرد، امير مؤمنان على (ع) پرسيد: چرا گريه مى كنى؟

در پاسخ گفت: «بخاطر مصائبى كه بعد از من به تو مى رسد!»

امام على (ع) فرمود: گريه مكن، سوگند به خدا اين مصائب چون در راه خدا است براى من كوچك و ناچيز است.

شيخ مفيد (ره) در كتاب ارشاد نقل مى كند: هنگامى كه (در سال هشتم هجرت) پيامبر (ص)، امير مؤمنان على (ع) را در ماجراى جنگ ذات السّلاسل به سوى بيابان ريگزار (يابس) براى سركوبى دشمن فرستاد، روايت شده: حضرت على (ع) عِصابة (دستمال) مخصوصى داشت، هرگاه به جنگ بسيار سخت و عظيمى رهسپار مى شد ، آن عِصابه را به سر مى بست، هنگامى كه مى خواست به جنگ مذكور برود، نزد فاطمه (س) آمد، و آن عصابه را طلبيد. فاطمه (س) گفت: كجا مى روى؟ مگر پدرم مى خواهد ترا به كجا بفرستد؟

حضرت على (ع) فرمود: به سوى بيابان ريگزار [منظور جنگ ذات السّلاسل است كه در سال هشتم هجرت در سرزمين يابس واقع شد، دوازده هزار سوار در لشكر دشمن وجود داشت، حضرت على (ع) يا جمعى به سوى دشمن رفت و با آنها جنگيد و سرانجام پيروز شد، و سوره ى عاديات در شأن پيروزى و شهامت على (ع) و يارانش نازل گرديد (مجمع البيان ج 10 ص 528)- مترجم.] مى فرستد.

حضرت فاطمه (س) از خطر اين سفر، و مهر و محبّتى كه به على (ع) داشت، گريان شد.

در همين هنگام پيامبر (ص) به خانه ى فاطمه (س) آمد و به فاطمه (س) فرمود: چرا گريه مى كنى؟ آيا مى ترسى كه شوهرت كشته شود؟ نه، انشاءاللَّه كشته نمى شود.

على (ع) به پيامبر (ص) عرض كرد: «اى رسول خدا! آيا نمى خواهى كشته شوم و به بهشت بروم؟».

نمونه اى از مهربانى حضرت زهرا به فرزندانش

در اين مورد كافى است به ذكر آنچه را كه مرحوم صدوق از حماد، و او از امام صادق (ع) نقل كرده در اينجا بياوريم، آن حضرت فرمود: جايز نيست كه مردى با دو زن از فرزندان (و نواده هاى) حضرت زهرا (س) ازدواج كند [يعنى در يك زمان دو همسر سيّده داشته باشد.] زيرا اين خبر به او مى رسد و بر او سخت مى گذرد، حماد عرض كرد: آيا اين خبر به آن حضرت مى رسد؟

امام فرمود: آرى سوگند به خدا.

خواب ديدن ابن عُنَيْن شاعر قرن هفتم

در كتاب عمدة الطّالب در ذكر احوالات «بنى داود بن موسى الحسنى» داستان عجيبى نقل شده كه در بين علماى نسب شناس، و غير آنها مشهور است و سند مورد
اطمينان دارد، و در ديوان ابن عُنَين [عُنين (بر وزن حسين) ابوالمحاسن محمد بن نصرالدين بن الحسين بن عُنين انصارى كوفى دمشقى، شاعر معروف قرن هفتم است كه داراى ديوان مى باشد، و به سال 630 ه.ق از دنيا رفته است (رياحين الشّريه ج 2 ص 127)- مترجم.] ذكر شده است و آن اينكه:

ابن عُنَيْن شاعر، سالى به سوى مكّه رهسپار شد، اموال و كالاهاى بسيارى همراه داشت، در راه بعضى از سادات منسوب به بنى داود به او دستبرد زدند و همه ى اموال او را غارت كردند، حتّى لباسش را از تنش بيرون آوردند و چندين زخم بر بدنش وارد نموده و سپس او را در همانحال گذاشتند و گريختند.

ابن عُنين براى سلطان يمن، عزيز بن ايّوب نامه ى شكايت نوشت و از او دادخواهى كرد.

در آن وقت سلطان يمن، برادرش مَلِك ناصر را به ساحل دريائى كه آن را از دست اهالى فرهنگ، بيرون آورده و فتح كرده بود، فرستاده بود، و خود مَلِك ناصر، از برادرش خواسته بود، كه اجازه دهد تا مدّتى در ساحل دريا باشد.

ابن عُنين در نامه ى خود با ذكر قصيده ى تحريك كننده اى كه سروده بود، سلطان يمن را به انتقام گرفتن از ساداتى كه اموالش را غارت نموده بودند، دعوت نموده بود، اشعار آغاز آن قصيده چنين است:



  • اَعْيَتْ صِفاتُ نَداكَ الْمصقع اللَّسنا اَعْيَتْ صِفاتُ نَداكَ الْمصقع اللَّسنا


  • وَ جِزْتَ فِى الْجُودِ حَدَّ الْحُسْنِ وَالْحسنا وَ جِزْتَ فِى الْجُودِ حَدَّ الْحُسْنِ وَالْحسنا




  • وَ لا تَقُلْ صاحِبَ الْاِفْرَنْجِ اَفْتَحُهُ وَ لا تَقُلْ صاحِبَ الْاِفْرَنْجِ اَفْتَحُهُ


  • فَما تَساوِىِ اِذا قايَسْتَهُ عَدَنا فَما تَساوِىِ اِذا قايَسْتَهُ عَدَنا




  • وَانْ اَرَدْتَ جِهاداً فَارْق سَيْفَكَ مِنْ وَانْ اَرَدْتَ جِهاداً فَارْق سَيْفَكَ مِنْ


  • قَوْمٌ اَضاعُوا فُروضَ اللَّهِ وَ السُّنَنا قَوْمٌ اَضاعُوا فُروضَ اللَّهِ وَ السُّنَنا




  • طَهِّرْ بِسَيْفِكَ بَيْتَ اللَّهِ مِنْ دَنَسٍ طَهِّرْ بِسَيْفِكَ بَيْتَ اللَّهِ مِنْ دَنَسٍ


  • وَ مِن خَساسَةِ اَقْوامٍ بِهِ وخنا وَ مِن خَساسَةِ اَقْوامٍ بِهِ وخنا




  • وَ لا تَقُلْ اِنَّهُم اَوْلاد فاطِمَةٍ وَ لا تَقُلْ اِنَّهُم اَوْلاد فاطِمَةٍ


  • لَوْ اَدْرَكُوا آلَ حَرْبِ حارَبُوا الْحَسَنا لَوْ اَدْرَكُوا آلَ حَرْبِ حارَبُوا الْحَسَنا


يعنى: «صفات نيك و سخاوت تو گويندگان فصيح و بليغ را از بيان آن عاجز نموده، و تو در سخاوت و بخشش به جائى رسيده اى كه از مرز خوبى و خوبترها فراتر رفته اى، مگو كه من ساحل تحت استعمار فرهنگ را فتح كرده ام، زيرا با مقايسه ساحل فرهنگ با شهر عَدَنْ، اين دو، همسان نيستند (ساحل كجا و عدن كجا؟) تو اگر قصد جهاد دارى شمشير خود را به سوى قومى بكش كه واجبات و سنن الهى را تباه ساختند، با شمشير خود خانه ى خدا (مكّه) را از ناپاكيها و از اقوام پست و زشت (مانند
قوم بنى داود) پاك كن.

نگو كه آنها از فرزندان فاطمه (س) هستند و با آنها نمى جنگم، زيرا كه اين ها (سادات دزد) اگر به دودمان ابوسفيان دسترسى يابند براى كشتن امام حسن همدست خواهند شد». و قتى كه ابن عُنين اين قصيده را سروده و براى سلطان يمن فرستاد، در عالم خواب ديد در كنار كعبه است و حضرت زهرا (س) مشغول طواف كعبه مى باشد، به پيش رفت و سلام كرد، ولى حضرت زهرا (س) جواب سلام او را نداد، گريه و زارى كرد و عاجزانه به آن حضرت عرض كرد كه من چه گناهى كرده ام كه موجب شده جواب سلام مرا نمى دهى؟

حضرت زهرا (س) در پاسخ ابن عُنين اين اشعار را خواند:



  • حاشا بَنِى فاطِمَةِ كُلِّهُمُ حاشا بَنِى فاطِمَةِ كُلِّهُمُ


  • مِنْ خِسَّتِهِ تعرض اَوْمِنْ خنا مِنْ خِسَّتِهِ تعرض اَوْمِنْ خنا




  • وَ اِنَّما الْاَيّام فِى غَدْرِها وَ اِنَّما الْاَيّام فِى غَدْرِها


  • وَ فِعْلِهَا السُّوءِ اَسائَتْ بِنا وَ فِعْلِهَا السُّوءِ اَسائَتْ بِنا




  • وَ اِنْ اَسامِنْ وَلَدِى واحِدٌ وَ اِنْ اَسامِنْ وَلَدِى واحِدٌ


  • جَعَلْتَ كُلُّ السَّبِّ عَمْداً لَنا جَعَلْتَ كُلُّ السَّبِّ عَمْداً لَنا




  • فَتُبْ اِلَى اللَّهِ فَمَنْ يَقْتَرِف فَتُبْ اِلَى اللَّهِ فَمَنْ يَقْتَرِف


  • ذَنْباً بِنا يَغْفِرلَهُ ما جَنى ذَنْباً بِنا يَغْفِرلَهُ ما جَنى




  • اَكْرِمْ لَعَيْنِ الْمُصْطَفى جَدِّهُمْ اَكْرِمْ لَعَيْنِ الْمُصْطَفى جَدِّهُمْ


  • وَلا تُهِنْ مِنْ آلِهِ اعينا وَلا تُهِنْ مِنْ آلِهِ اعينا




  • فَكُلَّما نالَكَ مِنْهُمْ، عَنَا فَكُلَّما نالَكَ مِنْهُمْ، عَنَا


  • تلقِى بِهِ فِى الْحَشْرِ مِنّا هِنا تلقِى بِهِ فِى الْحَشْرِ مِنّا هِنا


يعنى: «حاشا كه همه ى فرزندان فاطمه (س) پست و زشت باشند، ولى روزگار با مكر و حيله با ما بدى و ستم كرد، اگر يك نفر از اولاد من بدى نمود، تو نبايد عمداً به همه ى آنها دشنام بدهى، از كردار خود توبه كن، كه اگر كسى نسبت به ما بدى كرده باشد و توبه كند، خداوند او را مى آمرزد، بخاطر جدّشان حضرت مصطفى (ص) آنها را گرامى بدار و هيچيك از آل او را ميازار و توهين مكن، و هر چه از ناحيه ى آل رسول (ص) به تو رسيد، پاداش آن را در روز قيامت هنگام ملاقات با ما دريافت خواهى كرد».

ابن عُنين مى گويد: در اين حال با زارى و گريه و ترس از خواب بيدار شدم، و دريافتم كه به بركت حضرت صدّيقه ى طاهره (س) زخمهاى بدنم خوب شده، در آن هنگام توبه كردم و از آنچه گفته بودم پشيمان شدم، و سپس اين اشعار را (به عنوان عذرخواهى) سرودم و حفظ كردم:



  • عُذْراً اِلى بِنْتِ نَبِىِّ الْهُدى عُذْراً اِلى بِنْتِ نَبِىِّ الْهُدى


  • تَصْفَحُ عَنْ ذَنْبِ مُسيى ءٍ جَنا تَصْفَحُ عَنْ ذَنْبِ مُسيى ءٍ جَنا




  • وَ تَوْبَة تَقْبَلُها مِنْ اَخِى وَ اللَّه لَوْ قَطَّعَنِى واحِدٌ وَ اللَّه لَوْ قَطَّعَنِى واحِدٌ


  • مَقالَة تُوقعُهُ فِى الْعِنا مِنْهُمْ بِسَيْفِ الْبَغْىِ اَوْ بِالْقِنا مِنْهُمْ بِسَيْفِ الْبَغْىِ اَوْ بِالْقِنا




  • لَمْ اَرَما يَفْعَلُهُ سَيِّئاً لَمْ اَرَما يَفْعَلُهُ سَيِّئاً


  • بَلْ اَرَهُ فِى الْفِعْلِ قَدْ احْسَنا بَلْ اَرَهُ فِى الْفِعْلِ قَدْ احْسَنا


يعنى: «به پيشگاه دختر پيامبر هدايت، عذر آورم كه از گناه گنهكارى كه جنايت كرده، بگذرد، و توبه كردم كه قبول كند توبه را از برادر صاحب گفتارى كه همين گفتار، او را به زحمت انداخته است، (از اين پس) سوگند به خدا اگر يكى از آنها (اولاد فاطمه) با شمشير ستم يا با نيزه ى ظلم مرا پاره پاره كند، كردار او را زشت نمى نگرم، بلكه به عنوان كار شايسته مى نگرم».

گوشه اى از فضائل حضرت زهرا

فاطمه (س) يكى از افراد كِساء [منظور از كِساء، اجتماع رسول خدا (ص) و على (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسين (عليهم السلام) در زير يك عبا است كه در اين هنگام جبرئيل نازل شد و آيه تطهير (33 احزاب) را در شأن پنج تن (ع) آورد: اِنّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذّهِبَ عَنَْكُم الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً: «قطعاً خداوند مى خواهد هرگونه پليدى را از شما خاندان دور سازد، و شما را پاك و پاكيزه نمايد».] و مُباهِله [منظور از مباهله، دعا و نفرين با علماى مسيحى است، تا خداوند هر كه را كه باطل است مشمول عذابش قرار دهد، اين مطلب در آيه 61 آل عمران آمده است (مترجم).] و كسى بود كه در سخت ترين زمان در راه خدا هجرت نمود، و از كسانى بود كه در شأن آنها آيه ى تطهير (33 احزاب) نازل شد، و جبرئيل افتخار كرد كه از جمله ى آنها باشد، و خداوند به پاكى و صدق آنها گواهى داد، او مادر ائمّه (ع) و يادگار رسول خدا (ص) است كه نسل پيامبر (ص) تا روز قيامت، از او باقى مى ماند، او سرور زنان دو جهان از آغاز و انجام است، او در گفتار و سخن، شبيه ترين انسانها به پيامبر (ص) بود، اخلاق و شيوه ى زندگى او، از اخلاق و شيوه ى زندگى رسول خدا (ص) حكايت مى كرد، و راه رفتنش بسان راه رفتن پيامبر (ص) بود، و هرگاه او بر رسول خدا (ص) وارد مى شد، رسول خدا (ص) از او استقبال گرمى مى كرد، و دستهايش را مى بوسيد و در جاى خود او را مى نشانيد، و وقتى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى شد، فاطمه برمى خاست و از پيامبر (ص) استقبال گرم مى كرد و دستش را مى بوسيد، پيامبر (ص) بسيار فاطمه (س) را مى بوسيد، و هر زمان مشتاق بوى بهشت مى شد، او را مى بوئيد و مى فرمود:

فاطِمَةُ بَضْغَةٌ مِنّىِ مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّنِى، وَ مَنْ سائَها فَقَدْ سائَنِى.

«فاطمه، پاره ى تن من است، كسى كه او را شاد كند مرا شاد نموده است، و كسى كه به ا و بدى كند به من بدى كرده است».

فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاسِ اِلَىَّ: «فاطمه (س)، عزيزترين مردم نزد من است» و سخنان ديگرى كه بيانگر محبّت سرشار پيامبر (ص) به فاطمه (س) است مانند اينكه به فاطمه (س) مى فرمود: «يا حَبيبَةَ اَبِيها»: «اى محبوب و دوست پدر».

چنانكه طبرى شيعى از امام باقر (ع) و او از پدرانش نقل مى كند كه فاطمه (س) فرمود: رسول خدا (ص) به من چنين خطاب كرد:

«يا حَبِيبَةَ اَبِيها كُلُّ مُسْكِرٍ حَرامٌ، وَ كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ». :

«اى محبوب و دوست پدرش، هر مست كننده اى حرام است و هر مست كننده اى شراب مى باشد.»

دوستى براى خدا

بايد توجّه داشت، چنانكه در محل خود بحث و بررسى شده، دوستى مقرّبان درگاه خدا به فرزندان و نزديكان و دوستان خود از انگيزه هاى نفسانى و هوسهاى بشرى، سرچشمه نمى گرفت، بلكه آنها از هرگونه هوسهاى نفسانى بدور بودند، و محبّت و ارادت آنها خالص براى خدا بود، آنها جز خدا كسى را دوست ندداشتند، و دوستى آنها از غير خدا از اين رو بود كه بازگشت اين دوستى، به دوستى خدا بود، بر همين اساس، حضرت يعقوب (ع) يوسف را بيشتر از فرزندان ديگرش دوست مى داشت، و از آنجا كه فرزندان يعقوب از راز دوستى يعقوب به يوسف، ناآگاه و بى خبر بودند، آن حضرت را به گمراهى نسبت دادند و گفتند: ما نيرومندتريم، و ما سزاوارتريم كه يعقوب (ع) ما را به دوستى بگيرد، زيرا ما براى انجام امورى كه در دنيا مى خواهد توانمندتر مى باشيم. [چنانكه اين مطلب در آيه 8 سوره ى يوسف آمده است.]

اما علاقه ى بسيار يعقوب به يوسف بخاطر امور مادّى نبود بلكه فقط براى آن بود كه خدا يوسف را دوست دارد، و او را از ميان برادران، برگزيده است، و روشن است كه محبوب خدا محبوب پيامبرش خواهد بود.

مرحوم كُلَيْنى از محمد بن سنان نقل مى كند كه من نزد امام جواد (ع) بودم و موضوع اختلافاتى را كه در بين شيعيان پديدار شده بود به آنحضرت عرض كردم، به من فرمود:

«اى محمد! خداوند همواره در يكتائى و بى همتائى خود يكتا و بى همتا بود، پس از آن محمد و على و فاطمه (عليهم السّلام) را آفريد و آن سه نور پاك هزاران سال ماندند، سپس خداوند تمام موجودات را خلق فرمود، و آنان را گواه در آفرينش موجودات گردانيد، و اطاعت ايشان را در ميان تمام مخلوقات، جارى ساخت، و امور آن را به ايشان واگذار نمود، پس آنان (محمد، على و فاطمه) حلال مى كنند آنچه را كه بخواهند، و حرام مى كنند آنچه را كه بخواهند، ولى آنها هرگز چيزى را نمى خواهند مگر اينكه خدا بخواهد «وَ لَنْ يَشائُوا اِلّا اَنْ يَشاءَ اللَّهُ» سپس امام جواد (ع) فرمود: اى محمّد! اين عين ديانت است، هر كس تند برود و از آن جلو بيفتد، گمراه گردد، و هر كس كُندى كند و عقب بماند به هلاكت مى رسد، و هر كس به همراه دين و هماهنگ با دين حركت كند و همواره ملازم آن باشد به حق مى رسد، اى محمد! اين سخن را ياد بگير و حفظ كن».

مؤلّف گويد: اين حديث شريف، بيانگر آن است كه وجود مقدّس فاطمه (س) از افرادى است كه خداوند امور همه ى اشياء را به آنها واگذار كرده است، پس او آنچه را بخواهد حلال مى كند و آنچه را بخواهد، حرام مى نمايد (با توجه به اينكه او همان خواسته ى خدا را مى خواهد).

مُصْحَف فاطمه

در روايات بسيار از امامان (ع) آمده كه مصحف فاطمه (س) در نزد امامان معصوم (ع) است:

از جمله در كتاب بصائر الدّرجات نقل شده كه امام صادق (ع) فرمود: «فاطمه (س) مصحفى را بيادگار گذاشت، آن مصحف، قرآن نيست، ولى سخنى از سخن خدا است كه خدا بر فاطمه (س) نازل كرده، رسول خدا (ص) آن را املاء نموده و به خطّ على (ع) است».

ابوبصير مى گويد، به حضرت امام صادق (ع) رسيدم و عرض كردم: قربانت گردم، از شما سؤالى دارم، آيا در اينجا كسى (نامحرمى) هست كه سخن مرا بشنود؟

امام صادق (ع) پرده اى را كه در ميان آنجا و اطاق ديگر بود، بالا زد و در آنجا سركشيد، سپس فرمود: اى ابامحمّد! هر چه مى خواهى بپرس.

عرض كردم قربانت گردم، شيعيان حديث مى كنند كه پيغمبر (ص) به على (ع) بابى از علم آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شد.

عرض كردم به خدا كه علم كامل و حقيقى اين است.

امام صادق (ع) ساعتى تأمّل كرد و سپس فرمود: آن علم است، ولى علم كامل نيست، آنگاه فرمود: اى ابامحمّد! همانا «جامعه» نزد ما است، امّا مردم چه مى دانند «جامعه» چيست؟

در پاسخ فرمود: «طومارى است به طول هفتاد ذراع رسول خدا (ص) با املاء زبانى آن حضرت و دستخط على (ع)، تمام حلال و حرام و همه ى نيازهاى دينى مردم، حتّى جريمه ى خراش، در آن موجود است، سپس با دست به بدن من زد و فرمود: اى ابامحمّد! به من اجازه مى دهى؟ عرض كردم: من از شما هستم، هر چه خواهى انجام بده، آنگاه با دست مبارك مرا نشگون گرفت و فرمود: حتى جريمه نشگون در «جامعه» هست، اين را فرمود در حالى كه خشمگين به نظر مى رسيد.

من عرض كردم: به خدا كه علم كامل اين است.

فرمود: «اين علم است ولى باز هم كامل نيست» و پس از ساعتى سكوت فرمود: همانا «جَفْر» در نزد ما است، مردم چه مى دانند «جَفْر» چيست؟

پرسيدم: جَفْر چيست؟

فرمود: مخزنى است از چرم كه علم پيامبران و اوصياء و دانشمندان گذشته ى بنى اسرائيل، در آن وجود دارد.

عرض كردم: همانا علم كامل اين است: فرمود: اين علم است ولى علم كامل نيست، و باز پس از ساعتى سكوت فرمود: و َ اِنَّ عِنْدَنا لَمُصْحَف فاطِمَة عليهاالسَّلام :

«همانا مصحف فاطمه (س) در نزد ما است» مردم چه مى دانند كه مصحف فاطمه (س) چيست؟!»

پرسيدم: مصحف فاطمه (س) چيست؟

فرمود: مصحفى است سه برابر قرآنى كه در دست شما است، به خدا حتّى يك

حرف قرآن شما هم در آن نيست. [يعنى مطالب ظاهرى كه از ظاهر قرآن مى فهميم در آن نيست، بلكه از نظر معانى و تأويلات قرآن كه ما را مى فهميم، شرحى بر قرآن است (شرح بيشتر در كتاب اعيان الشيعه ط ارشاد ج 1 ص 97) مترجم.]

عرض كردم: علم كامل اين است، فرمود: اين هم علم است ولى علم كامل نيست، و پس از ساعتى سكوت فرمود: «علم گذشته و آينده تا روز قيامت نزد ما است».

عرض كردم: به خدا علم كامل همين است.

فرمود: اين هم علم است ولى علم كامل نيست.

پرسيدم: پس علم كامل چيست؟

فرمود: علمى است كه در هر شب و هر روز، راجع به موضوعى پس از موضوع ديگر، و چيزى پس از چيز ديگر، تا روز قيامت پديد مى آيد. [اصول كافى ج 1 ص 239.]

مقام فاطمه در بهشت

و در پاره اى از روايات آمده، فاطمه (س) يكى از سواران چهارگانه روز قيامت است كه سوار بر «غَضْباء»، ناقه ى (شتر) رسول خدا (ص) مى گردد و وارد محشر مى شود.

مرحوم ابن شهر آشوب، روايت مى كند: هنگامى كه پيامبر اسلام (ص) در بستر رحلت قرار گرفت، ناقه ى غضباء به پيامبر (ص) عرض كرد، مرا بعد از خود براى چه كسى وصيت مى كنى؟

پيامبر (ص) فرمود: «اى غضباء، خدا به تو بركت دهد، تو از آن دخترم فاطمه (س) هستى، كه در دنيا و آخرت بر تو سوار مى گردد».

هنگامى كه پيامبر (ص) رحلت كرد، آن ناقه، شبانه نزد فاطمه (س) آمد و گفت: سلام بر تو اى دختر رسول خدا، اكنون فراق من از دنيا نزديك شده است، سوگند به خدا پس از رحلت رسول خدا (ص) لب به آب و علف نزده ام، آن ناقه (از فراق جانسوز پيامبر) سه روز بعد از رحلت رسول خدا (ص) جان داد. و در تفسير فرات ابن ابراهيم نقل شده كه امير مؤمنان على (ع) فرمود: روزى رسول خدا (ص) بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى كه فاطمه (س) غمگين بود ، پيامبر (ص) مطالبى درباره ى قيامت فرمود تا به اينجا رسيد: اى فاطمه! هنگامى كه به در بهشت رسيدى دوازده هزار حوريّه با تو ملاقات مى كنند، كه قبلاً با هيچكس ملاقات نكرده اند و بعد از ملاقات با تو نيز با هيچكس ملاقات نمى نمايند، در دست آنها سلاحى از نور است، آنها بر ناقه هائى از نور سوار هستند كه پالان آن ناقه ها از طلاى زرد و ياقوت سرخ مى باشد، مهار آنها از مرواريد تر است، و بر هر ناقه بساطى از سُنْدُس كه با جواهر آبدار، مرصّع و متراكم مى باشد، قرار دارد، هنگامى كه وارد بهشت گردى، بهشتيان از قدوم تو شادمان گردند، و از براى شيعيان تو مائده (سفره هاى) مخصوصى كه بر كرسى نور قرار دارند حاضر كنند، و از غذاى آن تناول كنند، در حالى كه ساير مردم هنوز درگير حساب و كتاب خود هستند، و از براى شيعيان تو آنچه را كه ميل داشته باشند، هميشه آماده و مهيّا شده است. و هنگامى كه اولياء خدا در بهشت استقرار مى يابند، حضرت آدم (ع) و همه ى پيامبران بعد از او، به زيارت تو مى آيند. [سند اين حديث به ابن عباس مى رسد و او از على (ع) نقل مى كند، حديث طولانى است كه فراز فوق، قسمتى از آن است، مشروح آن در كتاب رياحين الشّريعه ج 1 ص 225 تا 228 آمده است (مترجم).]

سخن فاطمه مايه ى نشاط قلب پيامبر

فاطمه (س) فرمود: هنگامى كه اين آيه (63 نور) نازل گرديد: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً :

«دعوت پيامبر را در ميان خود مانند دعوت بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقّى نكنيد» (يعنى پيامبر (ص) را با احترام صدا كنيد).

من رسول خدا (ص) را با جمله ى «اى رسول خدا» صدا مى زدم، ولى آن حضرت مايل بود كه به او بگويم: «اى پدر!»، سه بار چيزى نفرمود، تا اينكه به من رو كرد و فرمود:

يا فاطِمَةُ اِنَّها لَمْ تُنْزَلْ فِيكِ، وَ لا فِى اَهْلِكِ وَ لا نَسْلِكِ، وَ اَنْتِ مِنّىِ وَ اَنَا مِنْكِ، اِنَّما نَزَلَتْ فِى اَهْلِ الْجَفاءِ وَ الْغِلَظَةِ مِنْ قُرَيْشٍ، اَصْحابِ الْبَذْخِ وَ الْكِبْرِ. :

«اى فاطمه! اين آيه در مورد تو و خاندان و نسل تو نازل نشده، و تو از من هستى و من از تو مى باشم، بلكه اين آيه در مورد افراد بى مهر و خشن قريش، همان افراد متكبّر و خودخواه نازل شده است».

سپس فرمود:

قُولِى لِى يا اَبَهْ! فَاِنَّها اَحْيى لِلْقَلْبِ، وَ اَرْضى لِلرَّبِّ. :

«به من بگو اى پدر، كه اين گونه سخن تو، قلب مرا زنده تر مى كند (براى قلب من نشاط انگيزتر است) و خدا را خشنودتر مى سازد». و در كتاب مصباح الانوار از امير مؤمنان على (ع) نقل شده كه فاطمه (س) فرمود: رسول خدا (ص) به من فرمود:

مَنْ صَلّى عَلَيْكِ غَفَرَ اللَّهُ تَعالى لَهُ، وَ اَلْحَقَهُ بِى حَيْثُ كُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ. :

«كسى كه بر تو درود بفرستد خداوند متعال او را مى آمرزد، و او را در بهشت در آن جايگاهى كه هستم، به من ملحق مى نمايد».

گرسنگى فاطمه و دعاى پيامبر

طبق نقل كُليْنى، امام باقر (ع) از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل كرد كه گفت: پيامبر (ص) بيرون آمد و مى خواست با فاطمه (س) ملاقات كند، من همراه آن حضرت بودم، وقتى كه به در خانه ى رسول خدا (ص) رسيديم، دستش را بر در خانه گذاشت و آن را فشار داد و سپس فرمود: «سلام بر شما».

فاطمه (س) گفت: سلام بر شما اى رسول خدا.

پيامبر فرمود: آيا وارد خانه شوم؟

فاطمه (س) عرض كرد: وارد شو اى رسول خدا.

پيامبر (ص) فرمود: آيا من و كسى كه همراه من است وارد شويم؟

فاطمه (س) عرض كرد: اى رسول خدا (ص) مقنعه و روپوش ندارم، پيامبر (ص) فرمود: اى فاطمه! با زيادى چادر خود، سرت را بپوشان.

فاطمه (س) سرش را با آن، پوشاند.

سپس رسول خدا (ص) فرمود: سلام بر شما.

فاطمه عرض كرد: سلام بر شما اى رسول خدا!

پيامبر (ص) فرمود: آيا اجازه ى ورود هست؟

فاطمه گفت: آرى.

پيامبر (ص) فرمود: با شخصى كه همراه من است؟

/ 21