شرمندگى فاطمه از همسرش
از ابوسيعد خُدرى نقل شده: روزى حضرت على (ع) گرسنه شد و به حضور فاطمه (س) آمد و گفت: اى فاطمه! آيا طعامى در نزد شما هست تا بخورم. فاطمه (س) عرض كرد: نه، سوگند به خدائى كه پدرم را به مقام نبوت گرامى داشت، و تو را به مقام وصايت اكرام نمود، چيزى از غذا در نزد من نيست، و دو روز است غذا نداريم كه اگر چيزى از غذا وجود داشت، تو را بر خودم و بر پسرانم حسن و حسين (ع) مقدّم مى داشتم. على (ع) فرمود: اى فاطمه! جرا به من خبر ندادى تا غذائى براى شما تهيّه كنم؟ فاطمه (س) گفت: يا اَبَا الْحَسَنِ اِنّىِ لَاَسْتَحْيِى مِنْ اِلهِى اَنْ اُكَلِّفَ نَفْسَكَ مالا تَقْدِرُ عَلَيْهِ. :«اى ابوالحسن! من از خدايم شرم مى كنم كه ترا به چيزى كه قدرت بر آن ندارى تكليف كنم».تقسيم كارهاى خانه و بيرون خانه
در كتاب قرب الاسناد از امام صادق (ع) نقل شده كه امام باقر (ع) فرمود: حضرت على (ع) و حضرت زهرا (س) در مورد كارهاى خانه و بيرون خانه، از رسول خدا (ص) درخواست داورى كردند، آن حضرت كارهاى درون خانه را به فاطمه (س) واگذار كرد، و كارهاى بيرون خانه را بر عهده ى على (ع) گذارد. فاطمه (س) مى فرمايد: جز خدا كسى نمى داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازهخوشحال شدم، از اين رو كه رسول خدا (ص) تحمّل زحمت خانه ى مردان را بر من واگذاشت (و مرا به امورى موظّف كرد كه ديگر نيازى به بيرون رفتن از خانه و تصادم با مردان ندارم).
فرشتگان در خدمت زهرا
در كتاب خرائج راوندى از سلمان نقل شده كه گفت: در خانه حضرت زهرا (س) بودم، ديدم كه فاطمه (س) نشسته، و آسيائى پيش روى او است، و بوسيله ى آن، مقدارى جو را آرد مى كند، و عمود آسيا خون آلود است، و حسين (ع) (كه در آن هنگام كودك شيرخوار بود) در يك جانب خانه بر اثر گرسنگى به شدّت گريه مى كند، عرض كردم: اى دختر رسول خدا (ص) چندان خود را به زحمت نينداز و اينك اين فضّه (كنيز شما) است و در خدمت حاضر است. فرمود: رسول خدا (ص) به من سفارش نمود كه كارهاى خانه را يك روز من انجام دهم و روز ديگر فضّه انجام دهد، ديروز نوبت فضّه بود، و امروز نوبت من است. سلمان مى گويد: عرض كردم من بنده ى آزاد شده ى شما هستم، من حاضر به خدمت هستم، يا آسيا كردن جو را به عهده ى من بگذاريد، و يا پرستارى از حسين (ع) را. فرمود: من به پرسيتارى حسين (ع) مناسبتر و نزديكتر هستم، تو آسيا كردن را به عهده بگير، من مقدارى از جو را آسيا كردم، ناگهان نداى نماز شنيدم، به مسجد رفتم و نماز را با رسول خدا (ص) خواندم و پس از نماز، جريان را به على (ع) گفتم، آن حضرت گريان برخاست و به خانه رفت، و سپس ديديم خندان بازگشت، رسول خدا (ص) از علّت خنده ى او پرسيد، او عرض كرد: نزد فاطمه (س) رفتم ديدم فاطمه (س) به پشت خوابيده و حسين (ع) روى سينه اش به خواب رفته است، و آسيا در پيش روى او بى آنكه دستى آن را بگرداند. خود بخود مى گردد. رسول خدا (ص) خنديد و فرمود: يا عَلِىُّ اَما عَلِمْتَ اَنَّ لِلَّهِ مَلائِكَةٌ سَيّارَةٌ فِى الْاَرْضِ يَخْدِمُونَ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ اِلى اَنْ تَقُومَ السّاعَةُ. :«اى على! آيا نمى دانى كه براى خدا فرشتگانى است كه در زمين گردش مى كنند، تا به محمّد و آل محمد (ص) خدمت كنند، و اين خدمت آنها تا روز قيامت ادامه دارد».كمك پيامبر به زهرا
در روايت ديگر آمده: روزى رسول خدا (ص) وارد خانه ى امير مؤمنان على (ع) شد، ديد على و فاطمه (ع) با هم مشغول آسيا كردن گاوَرْس (كه دانه هايش نظير ارزن است) مى باشند، فرمود: كداميك از شما خسته تر هستيد؟ على (ع) عرض كرد: فاطمه (س) از من خسته تر است. پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: دختر عزيزم برخيز، فاطمه (س) برخاست، پيامبر (ص) خود بجاى فاطمه (س) نشست و به على (ع) در آسيا كردن كمك كرد. (و با اين شيوه، اين درس را به همه ى بستگان زن آموخت كه اگر بانوئى را ديدند كه كارهاى خانه اش، بسيار و دشوار است، به او كمك كنند، و با كمك خود مقدارى از فشار كار او را بكاهند).بركت غذاى حضرت زهرا
در بعضى از كتب مناقب نقل شده، جابر بن عبداللَّه انصارى مى گويد: چند روز گذشت، پيامبر (ص) به هيچ غذائى دست نيافت، شدّت گرسنگى آن حضرت را به زحمت انداخت، در حجره هاى همسرانش، غذائى نيافت به خانه فاطمه (س) رفت و گرسنگى خود را اظهار نموده و تقاضاى غذا كرد. فاطمه (س) عرض كرد: فدايت گردم، هيچگونه غذا در خانه نيست، رسول خدا (ص) مراجعت نمود، يكى از همسايگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه (س) هديه آورد، فاطمه (س) آن را گرفته و در ميان ظرفى نهاد و روپوشى بر آن افكند و گفت: رسول خدا (ص) را بر خودم و بر كسانى كه نزد من هستند، مقدّم مى دارم (يعنى او را مقدّم مى دارم بر شوهرم و بر حسن و حسينم كه همه گرسنه بودند). آنگاه فاطمه (س) توسّط حسن و حسين (ع)، رسول خدا (ص) را خبر كرد، آن حضرت آمد، فاطمه (س) جريان هديه را به عرض رساند، پيامبر (ص) فرمود: آن را نزد من بياور، فاطمه (س) آن ظرف را نزد پيامبر (ص) نهاد، پيامبر (ص) سرپوش را از روى ظرف برداشت، ناگهان ديد پر از نان و گوشت است. جابر مى گويد وقتى كه به آن نگاه كردم، تعجب كردم، دريافتم كه اين يكنمونه از كرامت الهى است، حمد و سپاس خدا را بجاى آوردم، و بر پيامبرش درود فرستادم، رسول خدا (ص) به فاطمه (س) گفت: اين غذا از كجا بدست آمده؟ فاطمه (س) عرض كرد: «از نزد خدا، خداوند به هر كس بخواهد، روزى فراوان مى بخشد». رسول خدا (ص) شخصى را به سراغ على (ع) فرستاد، همه جمع شدند، رسول خدا (ص) از آن غذا خورد، على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) و همسران پيامبر (ص) و همه ى اهل خانه از آن خوردند و سير شدند، ولى ظرف همچنان پر از غذا بود، فاطمه (س) مى فرمايد: از آن غذا براى همه ى همسايه ها فرستادم، خداوند خير و بركت سرشارى به آن غذا داد، چنانكه چنين بركتى به حضرت مريم (ع) عطا فرمود. [اين حديث در تفسير نيشابورى نقل شده است (مترجم).]
نگاهى به عبادت حضرت زهرا
حسن بصرى (زاهد معروف) مى گويد: در امّت اسلام هيچكس عابدتر از فاطمه (س) نبود، آنقدر به عبادت ايستاد كه پاهايش ورم كرد. و رسول اكرم (ص) به فاطمه (س) فرمود: چه چيز براى زن بهتر است، در پاسخ گفت: اَنْ لا تَرى رَجُلاً وَ لا يَراها رَجُلٌ. :«نه او، مرد نامحرم را بنگرد و نه مرد نامحرم او را بنگرد». پيامبر (ص) با شنيدن اين سخن، فاطمه (س) را به سينه اش چسبانيد و اين آيه را خواند: «ذُرِيَةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ»: «آنها دودمانى بودند كه (از نظر تقوى و فضيلت) بعضى از آنها از بعضى ديگر گرفته شده اند» (آل عمران- 34) امام حسن (ع) مى فرمايد: در شب جمعه مادرم را در محراب عبادتش ديدم، همواره در ركوع و سجود بود تا سفيده ى سحر دميده شد مى شنيدم كه نام مؤمنين و مؤمنات را به زبان مى آورد و براى آنها دعا مى كرد، ولى براى خودش هيچ دعا نكرد، گفتم: اى مادر، براى خود مانند ديگران دعا نكردى؟، در پاسخ فرمود: اى پسرم، اَلْجارُ ثُمَّ الدَارُ: «نخست همسايه، بعد خانه». مرحوم صدوق (ره) نقل مى كند: فاطمه (س) فرمود: از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود: «در روز جمعه، ساعتى وجود دارد كه هرگاه مسلمانى در آن ساعت، خيرى از خدا بخواهد، قطعاً خداوند خواسته ى او را برآورد مى كند»، پرسيدم: آن ساعت كدام ساعت است؟ در پاسخ فرمود: آن ساعت كه نصف قرص خورشيد در افق پنهان شده و نصف ديگرش هنوز پنهان نشده است». فاطمه (س) به غلام خود مى گفت: به بالا برو، هرگاه ديدى كه نصف قرص خورشيد غروب كرده است، به من خبر بده، تا دعا كنم. و روايت شده: هنگامى كه آنحضرت در محراب عبادتش به عبادت مى ايستاد، نور او براى اهل آسمان مى درخشيد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد.خدمات زهرا در خانه ى شوهر و تقاضاى كنيز
نيز مرحوم صدوق نقل مى كند: امير مؤمنان على (ع) به مردى از قبيله بنى سعد فرمود: مى خواهى مقدارى از حالات فاطمه (س) را آن هنگام كه در خانه ى من بود، براى تو بازگو كنم؟ او با اينكه از محبوبترين افراد در نزد رسول خدا (ص) بود، آنقدر با مشك آب كشيد كه اثر بند مشك در سينه ى او نمايان شد، و آنقدر خانه را جارو كرد كه لباسهايش غبارآلود شد، و آنقدر زير ديگ، آتش افروخت كه رنگ لباسش تغيير كرد به طورى كه در سختى و زحمت افتاد، به او گفتم: اگر به حضور پدرت پيامبر (ص) مى رفتى و درخواست كنيزى مى كردى تا ترا در كارها كمك كند، بجا بود. فاطمه (س) به حضور پدر رفت، چند نفر از جوانان در نزد رسول خدا (ص) بودند، چيزى نگفت و به خانه بازگشت. رسول خدا (ص) دريافت كه فاطمه (س) براى حاجتى نزد او آمده، و بدون اينكه به حاجتش برسد، برگشته است، روز بعد صبح رسول خدا (ص) به خانه ى ما وارد شد، در حالى كه من و فاطمه در بستر بوديم. رسول خدا (طبق عادت) سه بار سلام كرد، بار سوّم فكر كرديم كه اگر جواب ندهيم، آن حضرت بازمى گردد، چرا كه عادت او اين بود كه براى اذن ورود، تا سه بارسلام مى كرد، اگر اجازه ى ورود داده مى شد كه وارد مى شد وگرنه بازمى گشت، گفتم: و بر تو باد سلام، اى رسول خدا بفرمائيد. آن حضرت آمد و بالاى سر ما نشست و فرمود: اى فاطمه! ديروز نزد من آمدى، بگو حاجت تو چه بود؟ فاطمه (س) از روى حيا، سخن نگفت، ترسيدم كه اگر من پاسخ او را ندهم، آن حضرت برخيزد و برود، سر برداشتم و عرض كردم: اى رسول خدا من به تو خبر دهم، فاطمه آنقدر آب كشيده كه اثر بند مشك در سينه ى او نمايان است، و آنقدر آسيا را گردانده كه دستهايش آبله كرده، و آنقدر خانه را جارو كرده كه لباسش غبارآلود شده، و آنقدر آتش زيرر ديگ روشن نموده كه رنگ لباسش تغيير نموده است، به او گفتم: اگر نزد پدر بروى و درخواست كنيزى براى كمك به كارهاى دشوار خانه، بكنى، روا است. پيامبر (ص) فرمود: آيا مى خواهيد به شما چيزى بياموزم كه بهتر از خدمتكار باشد؟، و آن اين است كه وقتى به بستر خواب رفتيد: سى و سه بار «سُبْحانَ اللَّهِ» و سى و سه بار «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» و سى و چهار بار «اَللَّهُ اَكْبَرُ» را بگوئيد در اين هنگام، فاطمه (س) سر برداشت و سه بار گفت: «رَضِيتُ عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» «از خدا و رسولش، راضى و خشنود شدم». و در كتاب مناقب از ابوبكر شيرازى (از از علماى تسنن است) نقل شده: «وقتى كه حضرت زهرا (س) احوال خود را به پيامبر (ص) عرض كرد و تقاضاى كنيز نمود: پيامبر (ص) گريه كرد و فرمود: «اى فاطمه! سوگند به خداوندى كه مرا به حق مبعوث نمود در مسجد چهار صد نفر مرد حاضر است كه نه غذائى دارند و نه لباسى، و اگر ترس آن نداشتم كه فضيلتى از تو فوت شود، آنچه درخواست كردى به تو مى دادم، اى فاطمه! من نمى خواهم كه اجر و پاداش تو از تو جدا شده و به كنيز تو برسد!!». و در كتاب تفسير ثعلبى از امام باقر (ع) و همچنين در تفسير قُشيرى از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل شده: پيامبر (ص) فاطمه (ع) را ديد كه لباسى از پشم پوشيده بود، و با دستهاى خود آسيا مى كرد، و فرزندش را شير مى داد، قطرات اشك از چشمان پيامبر (ص) سرازير شد و فرمود: يا بِنْتاهُ تَعَجَّلِى مَرارَةَ الدُّنْيا بِحَلاوَةِ الْآخِرَةِ. :«اى دخترم به سختى دنيا بخاطر شيرينى آخرت، شتاب كن». فاطمه عرض كرد: يا رَسُولَ اللَّهِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى نَعْمائِهِ وَ الشُّكْرُ لِلَّهِ عَلى آلائهِ. :«اى رسول خدا! حمد و سپاس خداوند را در برابر نعمتهايش، و شكر خداى را در برابر عطايا و مواهبش».
نگاهى به علم و كمال فضّه، كنيز زهرا
ابوالقاسم قُشيرى در كتاب خود از بعضى نقل مى كند (فضّه كنيز حضرت زهرا (س) در بيابانى از كاروان حج، عقب افتاد و تنها در بيابان سرگردان شد) شخصى (بنام عبداللَّه مبارك) كه از كاروان عقب مانده بود مى گويد: بانوئى را در بيابان، تنها ديدم، (سوار بر شتر بودم و نزد او رفتم و هر چه از او پرسيدم، با آيه ى قرآن به من جواب داد، به اين ترتيب:). به او گفتم: تو كيستى؟ زن- وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ: «و بگو سلام بر شما، امّا خواهند دانست» (زخرف- 89). عبداللَّه: بر او سلام كردم و گفتم: تو در اينجا چه مى كنى؟ زن- وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمالَهُ مِنْ مُضِلٍ: «هر كس را خدا هدايت كند هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت» (زمر- 37) فهميدم كه راه را گم كرده است. عبداللَّه- آيا از جن هستى يا از انس. زن- يا بَنى آدَمَ حُذُوا زينَتَكُمْ: «اى فرزندان آدم، زينت خود را برداريد» (اعراف- 31) فهميدم كه از انس است. عبداللَّه- از كجا مى آئى؟ زن- يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ: «آنها از مكان دور، صدا زده مى شوند» (فصّلت- 44)- فهميدم كه از راه دور مى آيد. عبداللَّه- كجا مى روى؟ زن- وَلِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ: «خداوند بر مردم مستطيع، حجّ كعبه را واجب كرده است» (آل عمران- 97)- (فهميدم كه عازم مكّه است) عبداللَّه- چه وقت از كاروان جدا شدى؟ زن- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ فِى سِتَّةِ اَيّامٍ: «ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست، در شش روز آفريديم» (ق- 38)- فهميدم شش روز است از كاروان جدا شده است. عبداللَّه- آيا به غذا ميل دارى؟ زن- وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يأْكُلُونَ الطَّعامَ: «ما آنها را پيكرهائى كه غذا نخوردند قرار نداديم» (انبياء- 8) فهميدم كه به غذا ميل دارد. عبداللَّه- شتاب كن و تند تند بيا. زن- لا يُكَلِفُ اللَّهُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها: «خداوند هيچكس را جز به اندازه ى توانائيش تكليف نمى كند» (بقره- 286)- فهميدم كه خسته شده و قدرت راهروى ندارد. عبداللَّه- بر شتر در رديف من سوار شو. زن- لَوْ كانَ فِيهما آلِهَةٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا: «اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداى يكتا باشد، بهم مى خورند» (انبياء- 22)- فهميدم كه از سوار شدن به پشت سر من، حيا مى كند. عبداللَّه- پياده شدم و او را تنها سوار بر شتر كردم، وقتى سوار بر شتر شد گفت: سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا: «پاك و منزّه است خدائى كه اين را مسخر ما ساخت» (زخرف- 13). و قتى كه با كاروان رسيديم، به او گفتم: آيا از بستگان تو كسى در ميان كاروان هست؟ زن- يا داوُدُ اِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْاَرْضِ: «اى داود ما تو را نماينده ى خود در زمين قرار داديم» (ص- 26). و َ ما مُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ: «و نيست محمّد، جز رسول». (آل عمران- 144). يا يَحْيى خُذِاْ الكِتّابَ بِقُوَّةٍ: «اى يحيى، كتاب را با قوّت بگير» (مريم- 12). يا موسى اِنّى اَنَا اللَّهَ: «اى موسى، منم خداوند» (قصص- 30) دريافتم كه افرادى بنامهاى داود، محمّد، يحيى و موسى، داخل كاروان هستند و با او خويشاوندى دارند، آنها را با نام صدا زدم، ناگهان چهار نفر جوان به سوى آن زن آمدند، به او گفتم: اين افراد با تو چه نسبتى دارند؟ زن- اَلْمالُ وَ الْبَنُونُ زِينَةُ الْحياةِ الدُّنْيا: «و فرزندان زينت حيات دنيا هستند» (كهف- 46)- فهميدم كه آنها فرزندان او هستند. و قتى كه آنها نزد زن آمدند، زن گفت: يا اَبَتِ اسْتَأجِرْهُ اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ الْقَوِىُّ الْاَمينُ: «پدرم، او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه استخدام مى توانى كنى، آن كس است كه نيرومند و امين است» (قصص- 26)- فهميدم كه به آنها مى گويد مزدى به من بدهند، آنها مقدارى پول به من پاداش دادند. زن گفت: وَاللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ: «خداوند آن پاداش را براى هر كس بخواهد، چند برابر مى كند» (بقره- 261)- فهميدم به آنها مى گويد: زيادتر بدهيد، آنها بر پاداش من افزودند، از آنان پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: «اين زن، مادر ما «فضّه» است كه كنيز حضرت زهرا (س) بود، كه بيست سال است به غير از قرآن، سخنى نگفته است!!». [فضّه اهل نَوْبه بود، بعدها به خانه ى على (ع) راه يافت و كنيز حضرت زهرا (س) شد و در محضر او پرورش يافت و به مقامات عالى رسيد، و جزء خاندان فاطمه (س) مشمول نزول آيه 7 تا 9 سوره ى انسان گرديد، مروحو علامه ى اصفهانى (كچانى) در يكى از اشعار خود در مدح حضرت زهرا (س) مى گويد:
مفتقرا متاب روى از در او به هيچ سوى
زانكه مس وجود را، فضّه ى او طلا كند
زانكه مس وجود را، فضّه ى او طلا كند
زانكه مس وجود را، فضّه ى او طلا كند