اسلام به عنوان يك مكتب مترقى در طريق پيشبرد اهداف و ايجاد زمينه سازندگى مى كوشد به عرضه و ارائه الگو بپردازد. زيرا مى داند راه ارائه الگو، نسبى هموارتر و زودرس تر از ديگر راه هاست.توصيه قرآن اين است كه «وَلَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُول اللَّه اُسوة حَسَنة»، مردم در امور حيات و جريانات زندگى بايد به رسول خدا تأسى داشته باشند. يا در آيه اى ديگر مى فرمايد: شما را امت معتدل و ميانه رو قرار داديم تا براى مردم، الگوهاى راستين باشيد و پيامبر، خود الگوى شما باشد.توصيه هاى روايات هم اين است كه مردم را از طريق ارائه الگو و عمل، دعوت به حق كنند نه تنها از طريق زبان. زيرا مردم از آن طريق بهتر و بيشتر به حقايق آشنا مى شوند. پيشوايان ما هر كدام اسلام مجسم و بلكه قرآن مجسم بودند. به هنگامى كه از عايشه پرسش شد كه: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: خُلق و خويَش قرآن بود.معصومان ما به تعبير خودشان ملاك و ميزان بودند. به هنگامى كه از معصوم پرسش شد: منظور از كلمه «ميزان» در قرآن چيست؟ فرمود: منظور ماييم. ما ميزان در قيامتيم و بر اساس ما شخصيت ها سنجيده و بررسى مى شوند.اسلام براى الگو ارزش و راهنمايى و هدف قائل است. معتقد است زمينه حركت و جنبش و سير به سوى مقصود بايد بر اساس الگو باشد. مسلمان بايد بكوشد همانند الگوهاى راستين خود شود و به فرموده مولا اميرالمومنين لااقل قدم در جاى قدم الگوى خويش بگذارد.الگوها بايد موجبى براى ايجاد شور و علقه، احساس و عاطفه دينى باشند، ما را جذب كنند، بكشانند، رهبرى و هدايت كنند و زمينه را براى همانندى ما با آنان فراهم سازند.اگر در مكاتب ساخته ى بشر الگوى عملى وجود ندارد و آنان ناگزيرند، ايدآليستى بينديشند خوشبختانه در مكتب اسلام راستين يعنى تشيع الگوهاى بسيارى وجود دارد. اگر در مكتبى و فلسفه اى انسان مستضعفى گم گردد بر او كمتر سرزنش رواست از آن بابت كه الگوى مكتبش در جهان خارج وجود ندارد و حتى رهبر تز و مكتبش ممكن است خلاف آن عمل كند. ولى اگر مسلمانى و شيعه اى در رفتار و خط مشيش گم شود بر او سرزنش رواست و بسيار هم رواست زيرا كه الگوهايش در جهان خارج موجود و رفتار و كردارشان قابل تعقيب است.ما در مكتب خود الگوهايى چون محمد و على داريم. فاطمه و زينب داريم، حسن و حسين داريم، امامان ديگر داريم. كودكان آنها الگو براى كودكان ما هستند، دخترانشان الگوى دختران ما، پسران و جوانانشان الگوى فرزندان ما.حتى دست پروردگان آنان نيز اين لياقت و قابليت را دارند كه راهنماى ما باشند و به ما درس زندگى، عزت سرافرازى بياموزند. مگر «ام ايمن» شخصيت كوچكى است؟ مگر فضه شايسته الگو بودن نيست؟ مگر سلمان، ابوذر، ميثم، حجر بن عدى، و... الگو نيستند؟ حسين بن على عليه السلام تنها يك امام است ولى خاندان حسين به تنهايى كافى است كه براى ما الگو باشند. خانواده فاطمه عليهاالسلام يك خانواده است ولى مى تواند الگوى همه خانواده هايى باشد كه بخواهند انسانى زندگى كنند و صاحب عزت و شرف اصيل باشند. و جود اين الگوها بار تكليف را سنگين تر مى كند و ما را در معرفى پرسش ها و بازخواست هاى بيشترى قرار مى دهد. اگر فلان زن غربى گمراه باشد تا حدودى عذر او مسموع است، اما اگر زن مسلمان و شيعه گمراه شود چه عذرى در پيشگاه خدا دارد؟ حتما از او خواهند پرسيد كه چرا به سراغ خانه فاطمه نرفت؟ چرا از زينب دختر على راز سربلندى را نپرسيد؟ چرا از فضه و خديجه درس زندگى نگرفت؟
الگوى زنان امروز كيست؟
پاسخ اين سوال بسيار روشن است و آن اين است كه وضع شان را ببين و حالشان را بپرس. ببين آنچه را كه مى گويند، انجام مى دهند؟ عمل مى كنند؟ به گفته و عمل چه كسانى شبيه است؟ آيا زينبى عمل مى كنند و يا چون ديگران؟ آيا روش شان چون فاطمه است يا فردى ديگر؟ بى شك گروهى هستند كه به دنبال الگوهاى غربى مى باشند. فكرشان، روش زندگى شان، تجمل پرستى شان، نشات گرفته از زنان به ظاهر متمدن و روشنفكر ولى در واقع بنجل هاى غربى است. آن دوشيزه يا بانوى نيمه عريان، آن وابسته و دلبسته به لوكس و تجمل، آن بى غم لذت پرست نمى تواند الگويى جز الگوى غربى، افراد بى بندو بار، حتى رقاصه ها و آوازه خوانان داشته باشد.آنكس كه دائما در فكر رنگ و عوض كردن، زيور و تجملات ، زندگى طاووسى، عيش و خوشگذرانى است بى شك الگوى زندگيش هنرپيشه هاى سينما، زنان اشرف و مفتخور، حجله نشينان و عروسان چمن است و او جز آن الگوئى ندارد اگر چه در لباس و چهره به ظاهر اسلامى باشد.
الگوى زنان ما كه باشد؟
بى شك براى آن كس كه مسلمان است و ايدئولوژى اسلامى را پذيرفته است نمى تواند جز فاطمه و زينب كسى را به رهبرى فكرى خود برگزيند. او بايد از فضه و اسماء تبعيت كند، از سميه و ام سلمه پيروى نمايد.شك نيست كه برخى با ظاهرسازى هايى سعى دارند خود را به همين گونه كه گفتيم معرفى كنند اما واقعيت اين است كه ظاهرسازى ها حقيقت را عوض نمى كنند. رنگ عوض كردن ها حسابى دارد و پذيرش جدى مسائل، حسابى ديگر. زن اسلامى سعى دارد با پذيرش الگوى حيات فاطمه عليهاالسلام، فكرش را فاطمى كند، اخلاقش را زينبى كند، ديدش را فضه اى نمايد و بالاخره بيانش را خداپسندانه كند. اين امرى است كه در سايه خواستن، تمرين و ايمان به دست مى آيد.
ضرورت بحث از فاطمه
اينكه بحث از فاطمه مى شود براى توجه به علل چندى است كه برخى از آنها با رعايت اختصار ذكر مى شود:نخست آنكه ايام مربوط به فاطمه است و طبعاً در چنين موردى كه سالى يك بار پيش مى آيد بايد بحثى از او به ميان آيد و براى شناختن و شناساندنش اقدام گردد.ثانياً بحث درباره يك زنى است كه نقش هاى متعددى را در زندگى ايفا كرده است. با اينكه عمرى محدود و كوتاه دارد با اينكه زندگيش بسيار اندك است تاريخ حياتش به گونه اى كه هر ورقى از آن براى ما و آيندگان درس زندگى است. درسى كه هر بار خواندنش نكات تازه اى به ما مى آموزد.مطالعه درباره حياتش آموزنده و عاملى براى اصلاح وضع جامعه است. زيرا ما عقيده داريم اگر در جامعه اى زن اصلاح شود افراد آن اصلاح شده و اجتماع سر و صورتى خواهد يافت.ثالثا بحث از فاطمه عليهاالسلام به حقيقت بحث درباره مادر است، مادر كه سر منشأ اقدام براى اصلاح است. اوست كه فرزندان سالم و متعهد مى پرورد و به جامعه تحويل مى نمايد. اوست كه رهبرى و راهنمايى نسل را عهده دار مى گردد و خدمتگزارانى به جامعه تحويل مى دهد و البته گاهى هم خائنانى.مادران ما از چه كسانى بايد درس مادرى بگيرند تا موفق به تربيت فرزندان سالم و با هدف گردند؟ كمبود مادران متعهد را چه درسى و چه برنامه اى جبران خواهد كرد؟. آيا بهتر نيست فاطمه مدرس كلاس درس مادرى و آموزنده ى راه و رسم حيات باشد؟ فاطمه يك مادر است، مادرى فداكار، قويم، رهبر، كه در عين فقر از روى عشق، فرزندان خود را نيكو تربيت كرد. او سنگر حيات براى فرزندان بود، در آنها روح عشق و فداكارى دميد، راه زندگى و جانبازى به آنان ياد داد. اگر طرز فكر فاطمه را در اين جنبه به ديگران بياموزيم راهى براى سعادت جامعه گشوديم. را بعا بحث درباره ى فاطمه عليهاالسلام و معرفى چهره حياتش، براى همگان راهگشاست. زيرا در عصر ما كه عصر گسيختگى عقايد و ايدئولوژى هاست براى به دست آوردن هدف روشن جهت زندگى، عده اى گيج و مبهوتند. نمى دانند چه كنند، از كجا و چگونه راه بيابند.بحثها در زمينه راهگشائى ها جز در حد چند مجله و روزنامه كه آن هم معلوم نيست محتواى فكرى خود را از كجا مى گيرند و چه راه و رسم قابل تضمينى را عرضه مى كنند وجود ندارد. جهان، به خصوص دنياى زنان، آخرين سنگر حيات خود را از دست مى دهند. در چنين موردى چه بهتر راه فاطمه كه مورد تاييد دوست و دشمن و داراى جنبه هاى شاهدى و الگويى است عرضه گردد.ما معتقديم كه اگر زنان ما فاطمه شناس شوند و راه او را بكار بندند خواهند توانست حياتى نو در كالبد جامعه بدمند و ابعاد تازه اى از حيات را عرضه و ارائه كنند. راه فاطمه بزرگ ما، راهى بزرگ و صراطى مستقيم است و در اين دنيى سراسر ماشينى و پرغوغا مى تواند ما را از تنگناها رهايى بخشد و به مقصد نجات رهبر شود.فاطمه عليهاالسلام عظمتى دارد عظيم، كه در عصر خود و حتى در عصر ما نيكو شناخته شده نيست. سرگرمى و اشتغالات ما اجازه نداده و نمى دهند كه در صدد كشف و به كار بستنش افتيم و حقايقى را در اين زمينه علنى كنيم.
فاطمه به عنوان الگو
فاطمه الگوست و سببى براى اشباع آنها كه قهرمان جو هستند و قهرمانى راستين، كامل و همه جانبه مى طلبند. او حوروش ولى انسان نژاد است. پرهيزگار است و پاك ، همراز و همپرواز فرشتگان و بلكه از آن بالاتر. زيرا او هم پرواز على و محمد است.او سرمشق است و بهترين الگو براى يك حيات ايدئولوژيك كه با سازندگى در خود توانسته است زمينه را براى ارائه يك سرمشق خوب فراهم كند.مگر جز اين است كه زنان نيز چون مردان، قهرمان و الگو لازم دارند؟ مگر جز اين است كه بايد كسى باشد به زنان، راه نشان دهد؟ راه وظيفه را روشن كند؟ حدود عملى مسووليت را در پيش پاى بگذارد؟ مگر جز اين است كه بى هدفى ها تا حدود زيادى زاييده بى الگويى هاست؟ پس چرا به سراغ الگو نرويم؟ و چرا از بين آن همه الگوها فاطمه را برنگزينيم؟
ياد و خاطره فاطمه
ياد فاطمه خاطره انگيز است و صحنه هايى را در پيش چشم ما زنده مى كند با نام او دستهاى كوچكش كه به مهر بر سر پدر، آن هم در دوران غربتش در مكه كشيده مى شد به ياد مى آيد، نام محمد در خاطره ها زنده مى شود، نام على در ذهن ها مجسم مى گردد، نام حسين و حسن، كلثوم و زينب به خاطره ها مى آيد.نام فاطمه خاطره نهاد را در ذهن زنده مى كند، دلگرمى هاى او به على را به ياد مى آورد. ماجراى فدك را احيا مى كند، ضربت در، بر پهلوى او را به ذهن مى آورد. در مدينه، در مسجد كوفه، در كربلا، و در همه جا فاطمه عليهاالسلام وجود دارد. و نيز به هنگامى كه بحث از شهادت است، سخن از آزادى است، بحث از احقاق حق است، مذاكره درباره عشق است ما به يك باره به ياد فاطمه مى افتيم زيرا همه آنها را در راه فاطمه عليهاالسلام و در طريق انجام رسالتش مى بينيم. هرگاه كه بحث از حسين و شهادت به ميان مى آيد، سخن از ادامه رسالت عاشورا توسط زينب مطرح مى شود، گفتگو از قيام حسين و صلح حسنى با آن نرمش قهرمانانه است، بى اختيار آدمى به اين فكر مى افتد كه منشا و منبع اين تربيتى كه چنين افرادى پديد آورده كيست و چيست؟ چه كسى است كه چنين، قدرت سازندگى داشته و فرزندانى اين گونه پرورده است؟ در جمع، هرچه از تاريخش مى گذرذ فاطمه عليهاالسلام زنده تر و عيان تر مى گردد. يادش جهاد را به خاطر مى آورد و بوى تربت كربلا را به مشام مى رساند.از فاطمه بايد درس زندگى و عظمت ياد گرفت و او را به الگويى پذيرفت از آن بابت كه همه چيزش آموزنده است: فرزنديش در كنار مادر، دختريش در درگاه پدر ، شوهرداريش در كنار همسر، مادريش نسبت به پسر و دختر، خانه داريش، زندگيش، عشقش، عبادتش، مرگش و حياتش و...
ابعاد بحث درباره فاطمه
بررسى و ارزيابى همه جانبه ابعاد حيات فاطمه در حوزه قدرت ما نيست زيرا كه آن خود نيازمند به آگاهى و احاطه درباره فاطمه است. او زنى نمونه و مظهر است. مظهر يك همسر نمونه، يك دختر نمونه، يك مادر نمونه، يك مجاهد نمونه ، يك صحابه نمونه، يك همگام و همراز نمونه، مظهر عبادت است، مظهر عشق به خداست، مظهر رنج و تلاش است، مظهر مبارزه است، مظهر تحمل است، مظهر احقاق حق است، مظهر خدمت به خلق است، مظهر سخن است، مظهر حلم و متانت است، مظهر ادب و انسانيت است، مظهر عفت و تقوى است، مظهر شجاعت است و...ما را چگونه رسد كه در درياى ژرف زندگيش شنا كنيم و با اين خيال اميدوار باشيم كه به ساحل رسيم. آرى هر كس سعى دارد به تناسب درك و دريافتش خطوطى را از حيات او ترسيم كند و ما را نيز چنين قصد و مقصدى است.
مكتب فاطمه
فاطمه عليهاالسلام در سايه ى تعليمات اسلامى، در سايه نوع جهان بينى، تفكر و تجربه مكتبى الهى و انسانى را كه حاوى اصول، قوانين و عقايد در يك سيستم بسته است پى ريزى كرده است. مكتبى اميدبخش، حيات آفرين كه به ما نشان مى دهد چگونه بايد زيست و چگونه بايد مرد.مكتب فاطمه عليهاالسلام دريچه اى از دنياى ديگر را به روى ما مى گشايد. نظام حيات در دنياى گذشته را وارونه مى سازد. و بر روى آن ويرانه ها دنياى ديگرى را بنا مى نهد. او احساسى نو و تفكر نو در ما برمى انگيزاند، به ما نشان مى دهد كه جهان را چگونه بايد نگريست؟ انسان را چگونه؟ مسائل زندگى را چگونه؟.مكتب فاطمه عليهاالسلام مى كوشد انسان ها را به زندگى، به عنوان يك وسيله اميدوار كند، راه پاكدامنى وستر خود را به آنها بياموزد.طرفدارى از مظلوم نمايد، به حساس ترين مسائل كه بقاى انسان است بپردازد، عدالت را در جامعه و زندگى مستقر بسازد و اجازه ندهد هر كه هرچه خواست انجام دهد.در اين جهان كه انسان ها قربانى جيب غارتگران و اسير توليدات آنان و عاملى براى مصرف ساخته هاى آنانند، در اين دنياى پرواز رقابت كه افراد به پست ترين شكل حيات، براى لذتجويى هاى آنى تن درمى دهند، در اين جهان كه آدميان چون مرغى از قفس گريخته، سعى دارند خود را به هر در و پيكرى بزنند و به اصل لذت برسند، مكتب فاطمه مى تواند آموزنده و راهگشا باشد.