ما از طريق مطالعه در دنياى فاطمه عليهاالسلام مى توانيم خود را بسازيم و بر اثر آن روى پاى خود بايستيم. براى خود ارزش و ارجى قائل شويم. رسالت و مسووليت خود را دريابيم. زندگى و مكتب فاطمه جهت دهنده و اعتلابخش است.زيرا همه تجهيزاتش در راه خدا و در مسير ابديت است. ايده آل زندگى در آن ترسيم شده و مراحل حيات يكى پس از ديگرى در آن تصوير شده است.جهان بينى فاطمه عليهاالسلام، شخصيت انسانى و الهى او، بينش و شناخت او، رسالت و مسووليت او حيات بخش و سراسر سازنده و آموزنده است به شرطى كه چهره او، و تصوير حيات او نيكو ترسيم گردد. اشتباه و انحرافى در آن راه نيابد.قدرت اين سازندگى به حدى است كه مى تواند ما را از بنجل بودن و نفله شدن رهايى بخشد. و رشكستگى هاى آشكار و غير آشكار را جبران كند. راه پيروزى و اعتلا را به مانشان دهد. شادكامى، اعتدال، آسايش و فراغ روان را نصيب ما گرداند.
معرفى فاطمه
معرفى فاطمه همانگونه كه گفتيم دشوار است. تنها مى توان آنچه را كه مربوط به جنبه هاى ظاهرى اوست بيان كرده و از اين ديد شروع به معرفى او كنيم:
حَسَب و نَسَب او:
نامش فاطمه، پدر محمد صلى الله عليه و آله و سلم ابوالبشر، مادر: خديجه ام الايتام، چهارمين دختر او و كوچكترين آنها، لقب: زهراء، ام الائمه، معروف به ام ابيها، زهره زهرا، سيدةنساء العالمين، و بالاخره الهه اى در قالب انسان است.از پدرش نگوييم زيرا كه او رسول خدا، انسان نمونه و شخصيتى زبده و بى نظير است. مادرى دارد خديجه نام، معروف به ام الايتام كه القاب و عناوين ديگرى هم داشت. ولى از بين همه آنها تنها به ام الايتام دلبسته بود از آن بابت كه در اين باره الگويى تمام بود.مادرش زنى است كه عايشه از زبان پيامبر گفته است خداوند همسرى بهتر از خديجه به وى نداده است. زيرا در آن روزگار كه همه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم كفر مى ورزيدند، خديجه به او ايمان آورده بود. در آن هنگام كه هر گروهى سعى داشت از طريق ايجاد محدوديتهاى اقتصادى او را به زانو درآورد او با مال و ثروتش به كمك او شتافت و زير بازويش را گرفت. و بالاخره در آن دوران كه همه از محمد بريده بودند، خديجه با او پيوند داشت و به اين پيوند، افتخار مى كرد.براى اينكه فاطمه در همه حال طاهر و مطهر باشد، هدفدار و با آرمان باشد انعقاد نطفه اش پس از چهل روز عبادت زوجين انجام مى گيرد و آن روز كه پاى بدين جهان مى گذارد نه تنها اميد مادر بلكه اميد پدر و ادامه دهنده راه رسالت اوست. غم و اندوه پدر به وسيله او تسكين مى يافت و خطوط رنج اداى رسالت از چهره اش برداشته مى شد.او بعدها مى بايست جلوه همه احساس ها، خط مشى ها و انجام رسالتهاى زنان باشد و براى آنان از هر حيث الگو گردد. حقايقى را از وظايف جديد، در اين زمينه برملا كند، راه و رسم هاى جاودانى را در اختيارشان قرار دهد.
تربيت او:
او در خانه وحى چشم به جهان گشود. سال پنجم بعثت كه در آن اسلام پاى به عرصه هستى گذارده و مرحله اى حساس از دوران حيات خود را مى گذراند. دست مربى بزرگى چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بالاى سرش بود و مهر مادر ارجمندى او را گرمى و حرارت مى بخشيد.بدين نظر او هر گز به گناه آلوده نشد و گرد آلودگان نگشت.فقط هفت سال داشت كه مادرش چشم از جهان فروبست و او را تنها گذارد. كمبود محبت ناشى از آن را پدرش جبران نمود و دو نقش مهم والدينى را نيكو درباره او پياده كرد.نيمى از عمرش را در مكه در كنار پيامبر گذراند و نيمى ديگر را در مدينه و آن هم در خانه على. او پرورش يافته ى محيط وحى بود يعنى رسالت، و هم برنامه زندگى را در خانه شوهرى گذراند كه بار سنگين ادامه رسالت عهده دار بود يعنى امر امامت. و خوشبختى و سعادت فاطمه عليهاالسلام اينكه شخصيتش در اين دو بيت رشد و تكامل يافت.
ازدواج او:
على در خانه فاطمه بزرگ شد و دست تقدير اين هر دو را زير نظر تربيت پيامبر قرار داد. آن روز كه مساله ازدواجش مطرح شد پيامبر فرمود تا در اين زمينه به من وحيى نرسد تكليف ازدواجش روشن نخواهد شد. و هنگامى كه مساله روشن شد و على عليه السلام به خواستگارى او آمد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در برابر او، سكوت را درهم شكست و فرمود يا على، خجالت نكش، مساله را بگو. على در كمال شرم و حيا گفت: مى خواهم با ازدواج با فاطمه لطفت درباره من تكميل شود. و ضع اين همسرى به گونه اى بود كه مى توان گفت اگر على نبود براى فاطمه همسرى نبود، كسى كه لايق كفويت با او باشد وجود نداشت. پيامبر دست فاطمه را در دست على گذارد و حاصل و ثمره اين ازدواج و آن اشعار توحيدى در شب عروسى فرزندانى چون حسن و حسين و زينب و كلثوم بود.
مقام فاطمه
علماى مذهب، چهار زن را در تاريخ حيات بشر فوق العاده شمردند و آن چهار عبارتند از: آسيه، مريم، خديجه، فاطمه، مقامى دارد عظيم آنچنان كه مى توان گفت كسى او را نشناخت جز محمد صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام، امكان معرفى او جز براساس آنچه كه آنان ذكر كرده اند و آنچه را كه بر اساس ظواهر امور به ذهن مى رسد نخواهد بود. ما مقام او را از دو ديد ذكر مى كنيم:
از نظر قرآن:
- او مصداق «كوثر» است و خير كثير و آيه «اِنّا اَعْطَيناكَ الْكَوْثَر» درباره اوست.- مصداق «وَنِسائَنا» در آيه ى «مباهله» است آن هم به معنى استغراق. به عبارت ديگر زهرا يك زن است ولى واجد صافت و خصايص همه زنان الگو در جهان و در برگيرنده همه نقش ها و صفاتى است كه زنان جهان تا قيام روز واپسين از كران تاكران جهان بايد برعهده گيرند و عمل كنند.- مفهوم آيه «قُل لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيهِ اَجْراً إلَّا الْمَوَدَّةَ فِى القُربى» است.- كسى كه آيه «تطهير» و دورى از رجس او را نيز در بر مى گيرد.- مصداق «وَجُمِعَ الشَّمْسَ وَالقَمَر» است.- و نيز مصداق «وَالقَمَر اِذا تَليها» در سوره شمس است و...
از نظر روايات:
- سيده نساء اهل الجنه است.- وارث مفاخر انبياء پيشين و زنان نامدار جهان است.- معصوم و محصور از گناه است.- بضعه رسول خدا و پاره تن اوست.- بهشت خدا در او منطوى است، طورى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از فاطمه بوى بهشت مى شنود.- تجسم وجودى پيامبر است.- همتاى على و همپرواز و هم روح است.- مورد بشارت پيامبر است كه فرمود: «فَاِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكَ عَلى نِساء الْعالَمين وَعَلى نِساء الاسْلام».- رضاى او رضاى پيامبر و رضاى پيامبر رضاى خداست.- ادامه شجره نبوت و امامت در اوست.- و بالاخره افتخارش بيش از افتخار مريم است كه صاحب يازده عيسى صفت است.
شرف فاطمه
فاطمه را شرافت و عزتى وسيع و عظيم است. شرافتى كه كس نتوانست چنان فاطمه آن را كسب نمايد. بيان همه ابعاد و جوانب آن امكان پذير نيست، تنها به گوشه هايى از آن اشاره مى كنيم:
محبوب خداست:
او بنده پاك خداست و دائماً در عبادت و ارتباط با او، مقام بندگيش را بر همه مقامات برترى مى دهد آنچنان كه هيچ زرق و برقى، هيچ تلاشى و عملى نمى تواند او را از انجام اين وظيفه آگاهانه بازدارد. اينكه پيامبر از او تجليل مى كرد و مقامش را مى ستود به خاطر اين نبود كه او دختر پيامبر است بلكه از آن ببت بود كه او عابد است و پارسا، با خدا در رابطه است و خداى نيز او را دوست مى دارد.فاطمه محبوب خداست از آن بابت كه هرگز زنى چون فاطمه در طريق اداى وظيفه براى انجام رسالت نيست و فردى كه اينچنين در راه خدا گام بردارد و پاكبازى كند اندك است. دست سخاوتمندانه اش، انديشه اش، گامش همه در راه اوست و براى او.فاطمه عليهاالسلام آنچنان در جلوه جلال و جمال خدا محو است كه همه چيز را در راه او فدا مى كند: مقامش، رتبه اش، دختر پيامبر بودنش، جلال و اشرافيت مورد انتظار براى خودش، حتى جامه ى عروسيش، دستبند نقره اش، پرده خانه اش و... در چنين صورتى آيا بازهم او محبوب خدا نباشد!
عزيز پيامبر است:
آنچنان كه پيامبر او را پاره ى تن خود و حتى جان خود مى داند (بضعة منه و روحه اللذى بين جنبيه) در دوران بعثت، در عصر تاريك حيات پيامبر، در مكه ام ابيهاست. با دستهاى كوچكش خاك و خاشاكى كه خصم بر سر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى ريخت پاك مى كرد و نوازشش مى نمود. گاهى بر غربت پدر مى گريست و بدن ضربت خورده او را نوازش مى كرد.در زمان هجرت مورد مشورت پيامبر است و عزيز او، در دوران حياتش در مدينه آنچنان در نزد پدر گرامى است كه عايشه گويد در نزد پيامبر شخصى گرامى تر و عزيزتر از فاطمه نديدم. همه روز بر او وارد مى شد و احوالش را مى پرسيد. در سفرها آخرين كسى كه پيامبر به ديدنش مى رفت، فاطمه عليهاالسلام بود. در برگشت از سفر اولين كسى كه پيامبر او را ديدار مى كرد بازهم فاطمه بود.شانش و عملش از لحاظ رتبت، صفا، خلوص، او به درجه اى رسيده بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ابوها فداها» پدرش به قربان او. به ديدنش رفت، او و على را سرگرم آسياب كردن گندم ديد. پرسيد كدامتان به كنارى مى رويد كه من به جاى شما باشم و آسياب بچرخانم؟. على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام گفت برخيز كه تو خسته شده اى. و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به جاى او نشست و كار او را ادامه داد.حتى در دم مرگ نيز عزيز رسول است. پيامبر سر در گوش او: فاطمه جان در كنار من بنشين، قرآن بخوان. آرى زمزمه هاى فاطمه، جان پيامبر را طراوت مى بخشد و نواى قرآنش او را حيات و سرور مى بخشد.
همسر على است:
ديديم كه اگر نبود براى فاطمه كفو و همسرى نبود. تكليف ازدواجش را وحى معين مى كند و ادامه حيات خانوادگيش بر اساس آرمان و هدف اسلام رنگ مى گيرد.همسرى است مهربان، فداكار و مصداق كامل «لتسكنوا اليها». همراز با شوهر، همپرواز با او، همگام و هم هدف على. به بهانه زيور كانون خانه را از هم نمى پاشد و با دلبستگى به زخرف ها زندگى را بر شوهر تلخ نمى سازد.كانونى ساخته اند به ظاهر گلين، ولى قبله گاه و اميد همه هدفداران و آرمان خواهان جهان، كانونى كه از زيور و ابزار خالى است ولى از صفا، صداقت، خلوص، ايمان، تقوى و عفت پر است. ظرف غذايشان را كاسه اى چوبين و سفالين تشكيل مى دهد ولى كاسه روح شان مملو از عظمت، سرشار از صميميت و مهرورزى است. با ملافه اى مى خوابند كه به قدشان كوتاه است ولى در عين حال لبريز از ايمان و اعتقاد، به همدلى و همدردى، و در صفا و تفاهمند.
راز عظمت و بقاى فاطمه
فاطمه بزرگ است و باقى است از آن بابت كه با خداى بزرگ پيوند مهر و عبادت برقرار كرده است. در زندگى خود سعى كرده است كه اگر قطره اى است، اگر جويى است و اگر چشمه آب روانى است خود را به اقيانوس ابديت برساند. و با او پيوند و در آن مستهلك گردد. و اگر ذره اى كوچك و ناچيز است با بى نهايت اتصال يابد و خود را در او فانى سازد.او عظيم تر از همه ى عظيمان است چون با خدا كه اكبر و اعظم است آشناست. و براى هميشه، تا قيام قيامت باقى و برقرار است چون با خداى بى نهايت آشناست.فاطمه عليهاالسلام زنى است كه جلال و عظمتش در قالب مفاهيم و الفاظ نمى گنجد. زيرا تصورات ما از مفاهيم بى نهايت قابل بحث و بررسى نيست. وقتى كه او را صديقه مى خوانيم با مفهوم صديقه اى كه براى ديگران ذكر مى شود متفاوت است او با تمام وجودش صديقه است. همه اعضاى او، همه افكار و انديشه هاى او در اين مصداق همگامى دارند.عظمت او را نمى توان از راه نوشتن، بيان و شنيدن كاملا شناخت، زيرا كه همه چيز او در تمام و كمال و در بى نهايت است. ايمانش، اخلاقش، فداكاريش، علو روحش، جلالتش، دانشش، همه در منتهاى كمال هستند.
تابعيت و رضاى خدا
فاطمه عليهاالسلام تابع خداست و بالاترين اهداف و آرزوهاى او جلب رضاى اوست. اين ديدگاه فاطمه است كه خدا را بر همه چيز و همه كس برترى مى دهد. او بى هيچ تحير و ترديدى در جستجوى يافتن راهى براى رسيدن به اين اميد و آرزوست.او چون تابع خداست از هر قيدى آزاد است و چون بند بندگى او را پذيرفته است مى كوشد از هر اسارتى رها باشد. او در همه گفتارها، كردارها، در سراسر زندگى، در راه و روش خود خدا را مى جويد و رضاى او را مى خواهد.اين مايه افتخار است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رضاى او را رضاى خدا بخواند و راه و روش او را راه و روش مرضى خدا معرفى كند.
فاطمه به عنوان يك ميزان
ميزان، وسيله سنجش است و بر اساس آن مى توان بسيارى از واقعيتها را ارزيابى كرد. ما در جنبه مادى براى سنجش يك كالا، يك حجم، يك وزنه، يك دوره و زمان از وسايل سنجش و از ميزان هاى خاصى استفاده مى كنيم. در معنويات نيز ميزان سنجش از طريق الگوها و مظهرهاست. مثلا ميزان فهم و كمال يك فرد را با مقايسه با فردى فهميده، ميزان تقوى و امانت دارى يك فرد را با مقايسه با فردى امين و پرهيزكار، ميزان هوش و استعدادهاى يك فرد را با مقايسه با فردى تيزهوش و مستعد و ميزان بخشش و انسانيت يك فرد را با فردى سخى مورد مقايسه قرار مى دهيم.فاطمه ملاكى براى سنجش و ارزيابى همه جانبه بانوان و دوشيزگان و به فرموده معصوم «ميزان» است. قدرت روحى، شهامت بى نظير، تفكر عالى، سجاياى فوق العاده فاطمه عليهاالسلام همه و همه ميزان و الگو هستند. عفت ها، تقواها، ايمان ها، زهدها، اصالت ها، شرافت ها، شوهرداريها، تربيت فرزندان، گذران حيات، دوران جوانى، مرگ، اعتزال، مبارزه، جنبه هاى مادى، جنبه معنوى فاطمه عليهاالسلام همه و همه ميزان و براى ما الگوست.ما در تاريخ زنان جهان، زنى چون او سراغ نداريم كه ميزان و الگو باشد و كسى را جز فاطمه نمى يابيم كه ملاك و مورد سنجشش قرار دهيم. همه صفات و ويژگيهاى فاطمه او را فردى آراسته تر و وارسته تر از ديگران مى نمايد و جنبه ممتازى به او مى دهد.