عدم همپروازى ها: - فاطمه (س) برترین بانوی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فاطمه (س) برترین بانوی اسلام - نسخه متنی

علی قائمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عدم همپروازى ها:

دشوارى بزرگى را كه خصم پديد آورده است اين است كه زمينه و امكانات را از دستشان گرفته است. راه همكارى با مردم، بالا آوردن و همراز كردنشان را بر آنان سد كرده است. اينك اجتماع او در وضعى است كه با على و فاطمه هم آواز نيست، چون او نمى انديشد و از سطحى كه در آن است بالاتر نمى آيد.

مردم در وضعى قرار گرفته اند كه آينده شان تاريك است. هدفشان در سطح پرخورى، كامجويى و افراط كارى است. محيطشان آلوده و مسموم است. حق اعتراض از آنان سلب شده، ديگر كسى نيست به دادشان برسد.

فاطمه عليهاالسلام مى بيند بذرى را كه امروز كاشته شده، چگونه رشد مى كند و چه نهالى مى دهد. ديوارى را كه شيخين بنا نهاده اند چه عيب و انحرافى دارد و تا كجا خواهد رفت. او گويى ضربت خوردن على را در محراب، هم اكنون مى بينت. صلح حسن را براى حفظ امت، آن هم از روى اضطرار، ملاحظه مى كند، شهادت حسين دلبندش را در كربلا شاهد است و فرياد «هل من ناصرش» را مى شنود.

او مى بيند كه فرزندانش، يعنى امامان و رهبران دين به مناسبت اين پايه غلطى كه در جامعه گذارده شده و اين كوته انديشى مردم، در گوشه هاى زندان، شهيد و مسموم مى گردند و انشعاب امت به فرق اسلامى، تا قيام قيامت ادامه خواهد يافت .

رنجهاى ديگر:

او به غرايز اين، رنجهاى ديگرى را هم متحمل است كه مربوط به زندگى شخصى اوست. رنج نادارى، رنج گرسنگى، سرپرستى خانه و زندگى، كه البته چون در مسير هدف اوست براى او شايد رنجى به حساب نيايد.

او درد و رنجهاى ديگرى را هم متحمل است. چون درد تن، درد ناشى از ضربت تازيانه خصم، درد شكستن پهلو، درد سقط جنين، درد تنهايى و جدايى از پدر، درد حق ناشناسى مردم كه در آن هر چه را كه مربوط به جمع و جامعه است برايش درد است و هر چه كه جنبه خصوصى و شخصى دارد برايش قابل تحمل است.

سياست زمان پس از پدر

مادام كه در دوران حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است، درست است كه رنج مى برد، جهاد مى كند، با پدر و شوهر همگامى و همپروازى دارد ولى تحمل آن و قبول زحمتهاى آن آسان است، از آن بابت كه هركدام گامى در مسيرند. ولى از لحظه فوت پدر تا دوران وفاتش كه قريب 3 ماه است مواجه با سياستى ديگر مى شود كه اسلامى نيست.

سياست دوران پس از مرگ پدر، سياستى است غير منطقى، بى حساب، زورمندانه و جنگلى، سياست پيروز شدن و رسيدن به هدف است از هر راهى كه برايش ممكن باشد . شعار عملى اين است كه: «الغايات تَبْرُزُ الوَسائِط».

سياست زمان او پس از مرگ پيامبر سياست خشونت است، سياست آتش زدن در خانه است، سياست قرار دادن فاطمه عليهاالسلام بين در و ديوار است تا على عليه السلام را به زانو درآورد، سياست ضربه بر زن زدن است، به حدى كه فرزندش را سقط كند، سياست بازگرفتن فدك از فاطمه و على است، تا آنها و به تبع آنان مسلمين را فقير سازند.

سياست دوران فاطمه عليهاالسلام، سياست فشار است. فشار اقتصادى، فشار اجتماعى، تدابير تخريبى، تدابير تبليغى، اعماز زور، ريسمان بر گردن على افكندن، شمشير برهنه بر بالاى سر او داشتن و از وى بيعت خواستن، يورش و هجوم به خانه فاطمه بردن، مقدسات را ناديده گرفتن، سدهاى حرمت را يكى پس از ديگرى شكستن، حقوق انسانى انسانهاى راستين را ناديده گرفتن است...

او با چنين سياستى مواجه است. صدمه ها براى اول بار بر او و بر پيكر او وارد مى آيند. اما فاطمه عليهاالسلام آن كسى نيست كه با اين تدابير سنگر خود را خالى كند. او راه مبارزه را در پيش مى گيرد و آن را ادامه مى دهد اگر چه بر مرگش منجر گردد.

عدالت خواهى فاطمه

فاطمه عادل است چون حق دوست و حق طلب است. و در اين راه ثابت و پا برجاست. كارش را در خانه با فضه قسمت مى كند و يا خدمتكار خود مساوات و مواسات دارد. در گفتارش نيز عادل است، زيرا عدل را اساس پايدارى نظام اجتماعى، ضامن امنيت و عامل بقاى امت مى داند.

او آنچنان در عدالت و حق دوستى، در مخالفت با ظلم و ناحق پا برجاست، كه حتى حاضر نيست كه ستمكار پاى تابوتش بيايد و بر جنازه اتش نماز بگذارد. چهره حق طلب او انقلابى است، آنچنان كه حتى از مرگ، تابوت خود هم عليه ظلم و تبعيض استفاده مى كند.

او فدك را بهانه مى كند و بر رهبران ظلم و تبعيض مى تازد. مردم را به حكومت عدل و زمامدار عالم و عادل مى خواند. عدل و فضيلت را مستند قرار داده و درباره كمال و تعالى جامعه بحث مى كند، و رابطه اين دو را با هم مورد توجه قرار مى دهد.

فاطمه عليهاالسلام عادل است و عدالتخواه. به همه غارتگران انديشه و افكار حمله مى كند. به همه آنهايى كه مردم را از تفكر بازداشته اند، انديشه را از بين برده و يا تخدير كرده اند. راه درست فكر كردن را بر مردم بسته اند، حقوق انسانى مردم را از آنان سلب كرده اند و...

او در طريق عدالتخواهى، منطق و استدلال خاصى دارد ؛ منطقى كه محكم و متين است، در آن بويى از احساس و تعصب بيجا ديده نمى شود، در سايه آن منطق و استدلال، به غاصبان و به نالايقان اعلان خطر مى كند. آينده شان را بد توصيف و آنها را رسوا مى سازد.

او قربانى عدالت و حق خواهى است. براى شوهر قيام مى كند، نه بدان جهت كه على عليه السلام شوهر اوست، بلكه از آن جهت كه او برگزيده حق است، امام عادل است، خليفه راستين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است. من معتقدم كه اگر على عليه السلام شوهر فاطمه عليهاالسلام نبود فاطمه براى او حركت و قيام مى كرد.

مبارزه و جهاد فاطمه

فاطمه در طول مدت حيات كوتاه خود و به خصوص سه ماه آخر عمرش، جهادى عظيم داشت. مبارزه اى كرد مهم و مؤثر، مبارزه اى كه در تاريخ حيات زنان، بى سابقه و كم نظير است ؛ و تاريخ، آن را به عنوان الگويى و سندى ثبت كرده است. او نشان داد كه راه و رسم مبارزه همه گاه تير و شمشير كشيدن نيست. گاهى مبارزه صورت خشونت دارد و به نحوه روياروى انجام مى گيرد و زمانى به صورت آرام. گاهى مبارزه به صورت سكوت، بى اعتنايى، عدم تاييد است و زمانى به صورت اعمال خشم.

او مى داند كه مبارزه لطمه دارد، گاهى ضربه خوردن دارد، زمانى مرگ و فنا دارد. او با آگاهى از اين جهات تن به مبارزه داد. ضربات، صدمات و لطمات را بر پيكر خود پذيرا گشت.

او مى دانست كه مبارزات لازم نيست همه گاه به سرعت و فوريت نتيجه دهد، بلكه گاهى بذر نهضتى كاشته مى شود و حاصل آن سالهاى بعد و حتى دهه ها و قرنهاى بعد به دست مى رسد. پس تا روزى كه جان در تن است، تا موقعى كه قدرت و توان موجود است، بايد تن به مبارزه داد و حتى لحظه اى از آن فرار نكرد.

او مبارزات خود را در كنار على عليه السلام و گاهى هم با استقلال ادامه داد. كمتر فايده اش آن بود كه اتمام حجت كرد، خصم را به محاجه طلبيد. بحث كرد، استدلال و منطق به كار برد، رسواگرى كرد، دشمن نادان را به گريه و انابه انداخت و نشان داد: كه حق با اوست، اگر چه آن را از وى دور و ممنوع دارند .

فاطمه در راه احقاق حق

او در تحقق بخشيدن به عدالت كوشاست و در اين راه خود را مسؤول مى بيند. در راه احقاق حق خود، مسجد را محكمه مى سازد و ابوبكر را به محاكمه مى كشاند. در عين اينكه او بانويى مصيبت ديده است و پدر را از دست داده، در عين اينكه صدمه و زجر ديده است، در محكمه استدلال مى كند، بحث مى نمايد، خطبه مى خواند، سخن مى گويد و به ابى بكر مى گويد: روز قيامت گريبان تو را مى گيرم.

اين بحث ها و محاكمات در لحظات و زمانى است كه ديگران حق اظهار نظر ندارند، جرأت نمى كنند كه سخن خود را بگويند، قدرتى در خود احساس نمى كنند، تا آنچه را كه بر سرشان مى آيد از خود دفع كنند. اما محاكماتش در مسجد، مربوط به داستان فدك است، كه خود موضوعى مهم و مورد بهره بردارى سياستى حساب شده است . بدين سان ضرورى است، تا حدودى از مسأله فدك و اهميت آن خبر يابيم.

مساله فدك:

فدك قطعه زمينى بوده كه در سال هفتم هجرى، بدون جنگ و خونريزى توسط يهوديان در اختيار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار گرفته، و به عبارت ديگر يهوديان آن را به پيامبر بخشيده بودند. پيامبر هم سند آن را نوشت و در همان سال بنا به دلايلى آن را در اختيار و تصرف فاطمه عليهاالسلام قرار داد.

اين بخشش پيامبر تصريح آيه قرآن «ما افاء اللَّه على رسوله...» حق پيامبر بود زيرا از راه غنيمت جنگى نصيب نشده بود تا ديگران را در آن نصيبى باشد.

فاطمه تا چند سال آن را در تصرف داشت و به مناسبت اهميت سياسى و اجتماعى آن ، شيخين تصميم گرفتند كه آن را از فاطمه سلب كنند، بدان دليل كه پيامبران پس از خود ارثى باقى نمى گذارند، اگر هم باقى بگذارند از آن مردم است. آنان بر اين اساس خواستند فاطمه و على را به ورشكستگى اقتصادى و بعداً سياسى بكشانند.

البته در جنبه تحليل مساله بايد يادآور شويم، كه اگر سندى بر بطلان روش خلافت ابوبكر و عمر جز فدك هم نباشد همين خود كافى است. زيرا پيامبر چيزى را داد و آنها بازستاندند. مگر فاطمه در خانه پدر زندگى مى كرد كه تصرف فدك آنهم از چهارسال قبل از وفات رسول، ميراث او به حساب آيد؟ فاطمه خود يك زندگى مستقلى داشت و پيامبر در عين استقلال زندگى اقتصادى او، فدك را به وى بخشيده بود و حتى سندش را هم به اسم او تنظيم، چرا پيامبر نگفته بود كه اين از آن همه مسلمين است.

اهميت فدك:

داستان فدك از يكسو داراى جنبه اقتصادى و از سوى ديگر داراى جنبه سياسى است. اينك فدك را از فاطمه گرفتند به دلايل گوناگون و يكى از آنها اين بود كه خواستند شوهرش را خلع يد كنند. زيرا بالاخره درآمد فدك به دست على مى رسد و او آن را صرف فقرا و نتيجتاً جلب آنان مى كرد.

فدك را از دست فاطمه و على درآوردند، با اينكه ابوبكر مى دانست فاطمه راست مى گويد و احتياجى به شاهد ندارد، تنها براى اينكه روحيه او را ضعيف كنند، آنها را به فقر و نادارى بكشانند، و هم و غم فاطمه و على را در امر اقتصادى مشغول دارند تا على هوس خلافت نكند، يا با استفاده از درآمد آن عليه حكومت وقت نايستد و...

عمر به ابوبكر گفت: «اِنَّ النّاسُ عَبِيدُ الدُّنيا لا يُرِيدونَ غَيرَها، فَامنَعْ عَنْ عَلِىّ وَاَهل بَيتِه الخُمس وَالفِى ء وَفَدَكاً». مردم بنده دنيايند و وراى آن خواسته اى ندارند. دست على را از خمس و بيت المال و فدك دور دارى، مردم از دورش پراكنده مى شوند. و تلاش شيخين براى پياده كردن اين طرح بسيج شده، تا حد حدودى هم مفيد افتاد ، اما فاطمه عليهاالسلام از آن صرفنظر نكرد و به حق طلبى، دفاع و احقاق حق پرداخت.

حق طلبى فاطمه:

او نشان داد كه زن هم با حفظ جوانب شرعى، مى توانند احقاق حق كند. در خطاب به ابوبكر فرمود: گريبان تو را خواهم گرفت و حقم را از تو بازمى ستانم.

او در مجلس ابوبكر نشان داد كه در اين محاكمه هدف مال براى شخص خود نيست، بلكه براى حفظ موقعيت حق و حقوق مردم است. بدين نظر رو به ابوبكر كرد و فرمود: من خويشتن را مسؤول يافتم كه اين سخن را بگويم و علم خويش را در اين باره بيان كنم.

او براى گواهى و شهادت در اثبات اين دعوى كه پيامبر آن را به او بخشيده است على و ام ايمن را آورد، و خود هم به عنوان شاهد ديگر مسأله را عرضه كرد. ام ايمن گواهى داد كه فدك مال فاطمه است. ابوبكر خواست طفره رود ولى ام ايمن نگذاشت و گفت: تا به اين حرفم جواب ندهى نمى گذارم حرفى بزنى. آيا شنيدى كه پيامبر گفت: ام ايمن بهشتى است؟ گفت: آرى. گفت، در اين صورت شهادت مى دهم كه فدك از آن فاطمه است.

عمر وقتى وضع را بدينگونه ديد گفت: اين زن اعجمى است و شهادت او درست نيست!

دفاعيات فاطمه:

او خطبه اى خواند. مردم را به خدا دعوت كرد. پيامبر و رسالت او را ستود. از جنبه هاى مالى سخن گفت، از زكات حرف زد و از مسائل ديگر. آنگاه به سخن ابوبكر گوش داد كه چه مى گويد.

ابوبكر حديث مجعولى نقل كرد كه: «معاشر الانبياء لا نورث درهماً و ديناراً». ما گروه انبياء درهم و دينارى را به ارث نمى گذاريم. كنايه از آنكه، تو نيز از بازمانده ميراث پدرت سهمى ندارى!! در عين اينكه اين سخن نوعى خلط مبحث بود، زيرا كه فدك بازمانده پيامبر نبود ، چيزى بود كه پيامبر در دوران حياتش آن را به وى صلح كرده و بخشيده بود، شروع به سخن كرد و گفت:

شگفتا! آيا بر اساس كتاب خدا تو از پدرت ارث مى برى و من ارث نمى برم؟ سخن تازه و عجيبى مى گويى. آيا كتاب خدا را رها كرده و به سخنى و كلامى خلاف قرآن متمسك مى شود؟ قرآن گويد:

«اولواالارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب اللَّه». خويشاوندان برخى بر برخى ديگر اولى به تصرفند. آيا اين آيه را آيه اى ديگر نسخ كرده است؟ آيا تو به كتاب خدا آشناترى و عموم و خصوص قرآن را بيشتر مى فهمى يا پدرم و پسر عمم؟.

قرآن گويد:

- «يومكم اله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين». سهم پسر در ارث دو برابر سهم دختر است.

- «وورث سليمان داود». سليمان از داود نبى ارث برد.

- «هب لى من لدنك ولياً يرثنى و يرث من آل يعقوب». زكريا دعا مى كند كه فرزندى نصيبش شود كه از او و از آل يعقوب ارثى برد.

- «ان ترك خير الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف». اگر ميت ثروتى باقى گذارد از آن والدين و خويشان اوست.

-...

ابوبكر در برابر اين آيات مبهوت ماند. به زانو درآمد. آنچنان كه گويى چنين آياتى را هرگز نشنيده و يا نمى خواست فاطمه عليهاالسلام در آن بويى برده باشد!

/ 12