عظمت روح فاطمه و اوج گيرى او، باعث مى شود كه او تنها باشد و احساس تنهايى نمايد. اين تنهايى ها در هر شخصيت بزرگى كه انديشه هاى عالى و عظيم دارد، موجود است و شخصيتى چون محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به غار حراء، على را به نخلستان ها و سر چاهها و فاطمه عليهاالسلام را به «بيت الاحزان» مى كشاند.فاطمه عليهاالسلام تنهاست، نه بدان خاطر كه در آن حالت گوشه گيرى و تنهايى به بى خيالى، يا به استغراق فلسفى بپردازد. بلكه بدان خاطر كه ساعاتى از غوغاى اجتماعى خود دور و بركنار باشد و در سايه آن بتواند در ابعاد كشف نشده، روح خود، به سير و سياحت بپردازد و در درياى خود شناور شود.او تنهاست و مى خواهد در سايه آن به حفظ استقلال بپردازد. به خلوتگاه مى رود و از جامعه دور مى شود تا رنگ آن را نپذيرد و تسليم نظر جامعه نشود.او از همان آغاز تنها بود. در زمانى به دنيا آمد كه شرك و بت پرستى همه جا را فراگرفته بود، بى بند و بارى بر همه جا حاكم و مسلط بود. او با توحيد ساخت و حتى در كوچه و محله خود غريب ماند، هم پرواز و همفكرى نيافت، در جامعه خود يكدانه ماند.امروز نيز در عين محبوبيت در بين جامعه زنان، غريب و تنهاست، به همانگونه كه در عصر خود بود. هنگام و همفكر او كيست؟ همراز فاطمه عليهاالسلام، دنباله رو راه او چه كسى است؟
قوت قلب فاطمه:
او زن است و پرعاطفه، ولى در راه خدا و در تعقيب هدف، عاطفه به معنى عام و اجتماعى آن نقشى ندارد. در راه خدا مقاوم است و در طريق وصول به هدف كوشا.جنگ احد گذشت و مردم به مدينه برگشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با گونه اى زخمين و خونين به خانه آمد. شمشير خون آلودش را به فاطمه داد كه بشويد. و آنگاه براى شستشوى زخم پيامبر، فاطمه شخصاً اقدام كرد. على آب مى ريخت و فاطمه خون چهره و زخم صورت پيامبر را مى شست.اين قوت قلب از دوران كودكى در فاطمه وجود داشت. آن روز كه مادرش خديجه در حال مرگ بود، با آگاهى كه از خشونت مردم مكه نسبت به محمد داشت و نيز با اطلاعى كه از رقت قلب فاطمه نسبت به پدر برايش بود رو به فاطمه كرد و گفت: دخترم! پس از من تو چه ها كه خواهى ديد. من امروز و فردا مى ميرم. خواهران تو در كنار شوهر و راحتند اما تو!!فاطمه عليهاالسلام با جرأت و قوت قلبى كه خاص او بود و در عين اينكه كودكى خردسال بود گفت: مادر، غم مخور، اطمينان داشته باش، فاطمه سزاوارتر است كه شكنجه قريش را تحمل كند.
سرعت درك فاطمه:
فاطمه استعدادى فوق طبيعى دارد طورى كه با اشاره اى مسأله را درك مى كند. حساسيت و روح او به گونه اى است كه تنها با يك نگاه پدر، مى فهمد چه خبر است. پدر به در خانه مى آيد، دستبند نقره اى را بر دست او مى بيند و حرف نزده برمى گردد. فاطمه در مى يابد كه چه خبر است. فوراً آن را، وسيله سلمان به مسجد نزد پدر مى فرستد كه در راه خدا به فقيران دهد. و پيامبر در برابر اين عمل مى گويد: «ابوها فداها»، بابايش بقربانش.بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر در خانه اش پرده اى آويخته ديد و احوالپرسى نكرده برگشت. فاطمه دريافت و پرده را به مسجد نزد پيامبر فرستاد كه جامه اى براى درماندگان شود.اين سرعت درك است كه كار معلم را آسان و پيشرفت يادگيرى و در نتيجه ترقى را تسريع مى كند. او از كلمه اى عبارتها مى فهمد و از جمله اى كتابها استنباط مى نمايد و اين است افتخار معلم او، يعنى پيامبر.
صفات عاليه فاطمه
فاطمه در دو جبهه فعاليت دارد: جبهه دنيا، جبهه آخرت. و اين دو را آنچنان به هم آميخته است كه گويى از هم جداشدنى و قابل تفكيك نيستند. او هم به فكر دنياى خويش است، از آن بابت كه جز او كسى نمى تواند به وى كمك كند و هم به فكر آخرت است، بدان ديد كه كسى نمى تواند زير به زودى او را بگيرد.او براى اينكه در اين فعاليتها موفق باشد نيازمند، به داشتن صفات و خصايصى است كه او كوشيده است آن را در خود ايجاد كند و پديد آورد.در سايه تلاش و كوشش، سعى و فعاليت ها واجد صفات ممتازى چون زهد، تقوا، ايمان، شجاعت مى شود. كارش به جايى مى رسد كه «تفاحة الفردوس»، «رضيه» و «مرضيه» عنوان مى گيرد. و حاصل آن را در عملش، در زندگى شخصيتش، در حيات اجتماعيش، در فرزندداريش، در عفت و اصالتش، در حياتش، در مرگش مى بينيم. ذكر همه صفات و ويژگيهاى او در اين مختصر نمى گنجد و تنها به گوشه هايى از آن اشاره كنيم.
آزادگى فاطمه:
مفاطمه زنى است آزاده، آزاد از گناه، از آلودگى ها، از وابستگى هاى صرفاً مادى، از دلبستگى هاى شديد نسبت به دنيا، ماديّات، تجمل، لوكس، زرق و برق ها، آزاد از قيد و بندهاى خرافى و بى حساب ، آزاد از شخص پرستى، شخصيت پرستى، مولاپرستى.او معصومه است، محصوره از گناه و ممنوعه از آن است. هيچ رسم و سنتى ظاهرى و بى عمق نمى تواند او را به سوى خود جلب كند. هيچ زيبايى مادى نمى تواند او را بفريبد و بالاخره هيچ خوشبختى ظاهرى نمى تواند او را به سوى خود بكشاند.او آزاد و آزاده است و اين آزادگى در سايه تقوا، شهامت و فداكارى اوست، به علت ارتباط او با خداست كه غنى بالذات و در همه چيز مطلق است. روحش در بند خداست و از هر قيد و بندى ديگر آزاد و رهاست.
شجاعت فاطمه:
او دلير است و بى واهمه، جز از خداى نمى ترسد، جز براى خدا حسابى بازنمى كند. شمشير خون آلود على عليه السلام را كه از جهاد برمى گشت، او شتسشو مى داد. دل به مرگ دادن هاى على را در صحنه نبرد، او متحمل مى شد. و به كام مرگ افتادن هاى پدر را، او هميشه شاهد بود، بدون آنكه جَزَعى سر دهد.اينكه خصم به خانه او هجوم آورد، بدان نظر بود كه از شجاعت و شهامت او، واهمه داشت و بدان خاطر احساس امنيت نمى كردند. هرگز كسى به موجودى خمود و بى اثر حمله نمى كند. حمله به هنگامى است كه احساس كنند شيران و دليرانى در جامعه وجود دارند.در روز بيعت و سقيفه، دشمن به خانه او حمله كرد تا على را با خود به مسجد برد و از او بيعت بستاند. در عين اينكه فاطمه ضربت خورده بود، دچار ناراحتى جسمى بود او يك تنه على را مى كشيد و گروه خصمك از طرف ديگر، تنها با ضربت تازيانه ها توانستند على را از او جدا كنند.اين شجاعت فاطمه، زاييده قوت قلب توأم با تقوا بود، كه براى او حركت و قدرت ايجاد مى كرد. در سايه وابستگى به خدا بود كه او از هيچ چيز واهمه نداشت و بالاخره بر اثر ايمان و عبادت بود كه او آنچنان بى باك بود.در عين حال او شجاعتى دارد آميخته با مهر، توأم با عطوفت و رحمت نسبت به خلق خداى. او هرگز از شجاعتش در خلاف مسير تقوا استفاده نكرد و نيز از آن، در خلاف طريق هدف سود نجست.
تقواى فاطمه:
فاطمه داراى تقوا و عفت اخلاق است. سعى دارد دامن خود را نه تنها از گناه بلكه از شبهه گناه هم، پاك و دور نگه دارد. بديننظر در محضر پيامبر كه مردى كور وارد مى شود مراقب خويش است، بدان جهت كه او داراى چشم است.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خانه اش وارد مى شود و در مى زند، كه وارد شوم يا نه؟ كسى را به همراه دارم. فاطمه مى گويد مقنعه اى ندارم كه بر سر كنم. ولى بناچار با گوشه ملافه خود را مى پوشاند تا در معرض ديد ديگران قرار نگيرد.او در تمام حركات و رفتارش مراقب است. در غذايش در استراحتش، در كارهاى خانه اش، در امر و نهى نسبت به خادمه اش، در احساس مسؤوليت نسبت به تربيت فرزندانش و بالاخره در خواب و راحتش. مراقب صداى خويش است تا مصداق آيه ى «فلا تخضعن بالقول» باشد. مواظب راه و حركت خويش است تا آنها كه در دلشان مرضى است، مورد نگاه خطرناكش قرار ندهند...در عين تقوا، و در عين عفت اخلاقى به فكر مسؤوليتهاى اجتماعى است و اين امر ممانع از آن نمى شود كه او از وظايف اجتماعيش سرباز زند. با حفظ موقعيت و شريط اسلامى، به انجام و رعايت مسؤوليت مى پردازد و دين اجتماعى خود را نيز ادا مى كند.
صبر و مقاومت فاطمه:
او صبور است و بردبار، در برابر سيل بنيان كن حوادث خود را نمى بازد، جا را خالى نمى كند. در برابر فشار و توسعه مفاسد اجتماعى خود را حفظ مى كند و تسليم نمى شود.او قهرمان صبر است، يعنى مقاومت، و در اين راه، آزموده ى خدائى است و نيكو از عهده امتحان برآمده است. در فقره اى از زيارت او مى خوانيم:«يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً» خداوند به كارنامه زندگيش مهر قبولى زده است.او در برابر شدايد زندگى، فقرها، ناكامى ها، ناداريها مقاوم است و در برابر رنجهاى حاصله از بى توجهى امت شكيبا، سختى ها نمى توانند او را از پاى درآورند و ضربه هاى خصم نمى توانند او را نامراد سازند.سالها در برابر مشركان قريش شكنجه ديد ولى لب به شكوه و بى تابى نگشود. سالها در برابر صدمه هاى خصم، تنگ نظرى هاى آنان و حتى سرزنشهاى زنان اشرف، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر ناراحتى ديد و شنيد ولى آن را متحمل شد.
حلم و متانت فاطمه:
او حليم بود و با متانت. در برابر نابهنجارى ها به شرطى كه قدرت بر رفع آن نداشت حلم به كار مى برد. شايد تلاش بسيار براى خشمگين كردن او انجام مى گرفت ولى او با بردبارى و متانت نقشه ى خصم را خنثى مى كرد.به هنگامى كه مسأله غصب فدك پيش آمد و تلاش و مبارزه ى تاريخى فاطمه در احقاق حق، به هنگامى كه دشمت دست به كار شد تا بهانه اى به دست آورد و كانون اسلام را از هم بپاشد، و بالأخره زمانى كه خصم آخرين تير تركش خود را كشيد تا اسلام نوپا را فلج كند و على آن را اشارتاً به فاطمه تذكر داده بود، فاطمه آرام شد و گفت: در اين راه حلم خواهم ورزيد و با گفتن «حسبى اللَّه» (خدا مرا بس است)، خود را سكون و آرامش بخشيد.او بردبار و حليم بود. با بكار گرفتن آن، در عين تنگدستى، در عين جوان سالى، با وجود چند فرزند خردسال، در عين دشواريهاى فراوان اجتماعى و سياسى شوهرش، نه تنها در انجام رسالت اجتماعيش كوتاهى نداشت بلكه كوشيد هر يك از آن ها را به وجه احسن به انجام رساند.
ادب فاطمه:
«خيرة اللَّه» و «سيدة النساء» است. در همه جنبه ها و ابعاد زندگيش بايد نمونه باشد، و از آن جمله در ادب و اخلاق.چه دختر باادبى كه پدر را به حكم قرآن «رسول اللَّه» صدا مى كند و كلفت خانه را هم، بانوى من. در طول مدت حيات مشتركش با على، لحظه اى او را نيازرد و حتى از او چيزى طلب نكرد. بدان نظر كه مبادا، على را امكان فراهم كردن آن نباشد و شرمنده گردد.چه مادر با ادبى كه هرگز به پرخاش، نسبت به فرزندانش كلمه اى حتى خلاف عرف از زبان جارى نكرد. و بالاخره چه شخصيت اجتماعى ارزنده اى كه حتى در برابر از دست رفتن حقش، در عين آگاهى نسبت به خيانت سران آن عصر، جمله اى اهانت آميز نگفت.زبان او نيز چون عملش معصوم است و كلام او براى ديگران حجت. هم قول او سند است و هم فعلش، به علاوه او اعضايش را در ملك خدا مى داند و در ملك خدا تصرف ناحق و ناروا ندارد.
فاطمه در ارتباط با على
او همسر بزرگترين مرد تاريخ است. ولى داراى آن چنان قدرت روحى است كه او را تحمل مى كند. پشتوانه زندگى اوست، همراز اوست، مورد مشورت اوست، همگام اوست، همپرواز با اوست، مدافع شأن و مقام و حيثيت اوست. به هنگام رزم على، او لباس جنگيش را مى آورد. پس از جهاد على او شمشيرش را مى شويد و از خون پاك مى كند، زمانى كه على از رنجها و شكنجه ها به ستوه مى آيد، او پناه و تسليتش مى دهد موقعى كه امام براى اثبات حقانيت خود در امر اولويت به خلافت محاجّه مى كند، او را به شهادت مى طلبد و فاطمه براى اثبات اينكه حق با كيست، به در خانه صحابه مى رود، اعلام حق مى كند، شهادت مى دهد و برمى گردد.او در همه امور با على همگام است. در شهادى ها، در غم ها، در نگرانى ها، در فقرها، در محروميت ها، در تحمل رنج ها، به گونه اى كه او را نيز مى توان مجاهدى در راه خدا خواند، مجاهدى سخت كوش، پر تلاش و با هدف، او هرگز در اين تحمل رنج ها، و ناگوارى ها آه و ناله سر نداد، اظهار لنگى نكرد، از حركت و تلاش بازنايستاد.او در حد خود سعى مى كرد ذهن ها را متوجه حقايق و جرياناتى كند كه پديد آمده و در آن، حقى ابدى و حتمى توسط امت اسلامى از ميان رفته است. زنان مهاجر و انصار را در محفلى جمع كرد و به دفاع از حقانيت على، چنين فرمود:نمى دانم مردم كدام خصلت على را ناپسند داشتند، كه از ا و دست كشيدند. به خدا سوگند، شمشير تيز، گامهاى استوار و سختگيريهاى على در اجراى احكام حق و عدل باعث اين واقعه شد و مردم آن را دوست نمى داشتند. اما به خدا قسم آنها در اين كار ضرر كردند. اگر على به خلافت مى رسيد، مردم از حكومت او رنج و ستمى نمى ديدند. او آنان را به سرچشمه عدالت و دانش وارد مى كرد و آنان را كاملاً سيراب مى نمود.بر اين اساس رابطه ى فاطمه با على تنها رابطه همسرى و زناشويى نيست. بلكه رابطه اى است وسيع تر، عميق تر و فراتر از آنچه كه ديگران در جامعه واجد آنند . رابطه اى است صميمانه، در جنبه دفاع از رتبت و حيثيت انسانى شوهر كه حاصل آن حفظ منافع جامعه بشرى است.
زندگى خصوصى فاطمه
فاطمه را تنها از ديد يك زن ساده نبايد ديد، كه دستش از همه جا بسته است و از روى ناچارى تن به نوعى خاص از زندگى مى دهد. بلكه بايد دانست او دختر پيامبر و شريف ترين افراد است. در عين حال زندگى خصوصى او از لحاظ سادگى و صفا، محبت و صميميت، تحرك و انقلاب الگوست. ذيلاً به توصيف برخى از ابعاد زندگى او اشاره مى كنيم:
سادگى و صفاى زندگى:
زندگى او طبيعى و عادى، نشاط انگيز و روح پرور است . اين روح پرورى به خاطر صفا و سادگى زندگى است.او چون برخى از زنان نبود كه تا پايان عمر به دنبال لوكس و عطر و بخور باشد ، الهامش از مكتب اسلام است كه صفا و سادگى را ترويج مى كند. تكيه زندگى براى رفع نيازهاى عادى اوست و براى يافتن اين امكان است، كه به بهترين وجه بتوان در آن برنامه ريزى كرد. نه آنكه دست و پاگيره اى براى ادامه حيات شادى آفرين و آزادمنشانه براى خود پديد آورد.او همانند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است كه مى گويد: «الفقر فخرى» تا در يك بى نيازى مطلق باشد. مال و دارائى را هدف قرار نمى دهد تا آنها وسايلى براى صيد شخصيت و عظمت فاطمه نشوند و دل و ايمان او را نربايند.اين روش زندگى فقيرانه جدّاً به خاطر نادارى نبود بلكه به علت غناى درونى بود . زيرا آن روز كه او فاقد دارايى و مال بود به همانگونه زندگى مى كرد كه به هنگام مالكيت فدك. درآمد فدك رقم كوچكى نبود. ولى اين درآمد او را از خود بيخود نمى كند و سادگى و صفاى زندگيش را از دستش نمى ربايد.