بقيع - اماکن و آثار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اماکن و آثار - نسخه متنی

جعفر الخیاط ؛ محمدرضا فرهنگ

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بقيع

بورتون در سفر خود به ديدن قبرستان
بقيع شتافته است، از اين رو به همراه همسفران خود از مسير درب الجنازه كه به
موازات باروي جنوبي شهر است، از مدينه بيرون رفته و خود را به بقيع رسانده
است.

او هنگامي كه خود را در برابر
قبرستان بقيع مييابد به نقل روايات تاريخي پرداخته و
ميگويد:

بنابه يك روايت هفتاد هزار قديس و به
روايتي ديگر يكصد هزار قديس در روز قيامت سر از خاك گورستان بقيع بر خواهند
آورد. در اين گورستان يكصد هزار صحابي و گروه بيشماري از سادات، در طي
قرن ها مدفون شدهاند. ليكن به علّت آن كه پيشتر علامتي بر گورها قرار
داده نميشده، از اين رو آثار و شواهد اين آرامگاهها و نام مردگان
آن از ميان رفته است. در روز قيامت نخستين انساني كه سر از خاك برخواهد آورد
پيامبرـصـ و خلفاي اويند و سپس مردگان بقيع و سپس مدفونين
«جنةالمُعلاّ»ي مكه مكرمه وارد قيامت خواهند شد. نخستين مسلماني كه در
بقيع دفن شد يكي از صحابه به نام عثمان بن مظعون است. او نخستين مهاجري بود
كه در مدينه درگذشت و در روز سوم شعبان سال سوم هجرت پس از آن كه پيامبر
بوسهاي بر پيشاني جنازه او نهاد، دستور فرمود او را در ديدرس از
خانهاش دفن نمايند. در آن روزگار بقيع دشتي بود كه سطح آن را در
درختچههايي به نام «غرقد» ميپوشانيد; از اين رو درختچهها
را قطع نموده و عثمان بن مظعون را در ميانه دشت به خاك سپردند و آنگاه
پيامبرـصـ با دو دست مبارك خود دو قطعه سنگ بر بالاي سر و
پاهاي او به عنوان علامت قرا داد. بورتون ميگويد: بعدها مروان بن حكم
براي از ميان بردن موقعيت اين قبر، اين دو سنگ را برداشت ليكن اين كارِ
نماينده معاويه با تنفر عمومي روبرو گشت و احتمالا عثمان بن مظعون از دشمنان
بنياميّه بشمار ميرفت و با گذشت زمان قبهاي بر قبر عثمان
ساخته شد. پس از عثمان دومين قبر از آن ابراهيم فرزند دوم
پيامبرـصـ بود كه در نزديكي عثمان دفن شد و از آن پس بقيع
گورستان مشهوري گرديد. اين گورستان كه آرامگاه اوليا و بزرگان اسلام است فاقد
نظم هندسي است و گرداگرد آن را ديواري فرا گرفته كه بخش هايي از آن با
ديوارهاي محلات جنوب غربي شهر متصل است و تنها درب الجنازه آن را از باروي
مدينه جدا ميكند و حدود ديوار شمالي را بقيع جادهاي است به نام
«البادية الشرقي» كه از آغاز آن از «باب الجمعه» باروي شهر است. و با توجه به
موقعيت و جمعيت مدينه و مردگان شهر; اعم از افراد ساكن در مدينه و يا مسافرين
و غريباني كه آرزوي دفن در بقيع را دارند ـ بجز رافضي ها و كافران ـ اين
گورستان بسيار كوچك به نظر ميآيد، از اين رو حتماً گورستان انباشته از
جنازه مردگان ميباشد. البته روش مسلمانان در دفن مردگان، گشايشي در بر
طرف نمودن اين كمبود و فشردگي است و سبب ميگردد كه جنازه مردگان در مدت
كوتاهي متلاشي گردد. در اين گورستان خبري از سبزه و درخت و گُل و گياه و آنچه
كه معمولا ملالت و غم و اندوه گورستان هاي مسيحيان را از ميان ميبرد،
نميباشد، حتي ساختمان هاي آن نيز بقدري ساده و محقّر است كه ارزش سخن
درباره آنها را ندارد و همين بناهاي ساده را نيز امير سعود و پيروان وهابي او
به اين اعتقاد كه ساختن ضريح و بنا بر روي قبور حرام است و نيكوترين قبرها
گورهاي مندرس است; منهدم نمودند. منظره و ديدگاه عمومي اين گورستان كه
بورخارت آن را پيش از سال 1814 ميلادي ديده است اين گونه بوده: «تپههاي
پراكندهاي از خاك، گودالهايي متعدد و وسيع، انواع زباله، هيچ
شاهد و نشانهاي از بودن گوري....» ليكن بعدها دو تن از خلفاي عثماني،
يعني سلطان عبدالحميد و سلطان محمود ساختمان هايي در اين گورستان بنا نمودند.
و پس از توصيف بورخارت، بورتون نيز ورود خود را به بقيع اين گونه توصيف
ميكند: «وارد اين قبرستان مقدس شدم در حالي كه نخست پاي راست خود را
پيش برده بگونهاي كه قصد وارد شدن به مسجد را داشته باشم، و پيش از
وارد شدن براي پرهيز از سنخيت با رافضيان كفشهاي خود را از پايم درآوردم زيرا
اهالي مدينه گو اين كه خود با كفش وارد بقيع ميشوند ليكن از ديدن
ايرانيان كه همانند آنان با كفش وارد ميشوند بسيار خشمگين
ميگردند، آنگاه به خواندن دعاي متعارف براي مردگان پرداختم و سپس دو
سوره اخلاص و شهادت را خوانده و با پايان يافتن اين دعا دست هاي خود را بلند
نمودم و سوره حمد را به آهستگي تكرار كردم و سپس دو دست را بر صورت خود كشيده
و به راه خود ادامه دادم. پس از عبور از باريكه راهي كه ضلع غربي بقيع را به
مشرق آن وصل ميكند، به قبر عثمان رسيديم كه بر گور او ساختمان بسيار
سادهاي قرار داشت [اين خليفه پس از آن كه به قتل رسيد دوستان او تلاش
فراوان نمودند تا او را در حجره مقدس دفن كنند ليكن انقلابيون مصري سوگند ياد
كردند كه مانع اين كار ميشوند و تنها پس از تهديد حبيبه همسر
پيامبرـصـ و دختر ابوسفيان، اجازه انتقال شبانه جنازه او
را به بقيع دادند، ليكن در بقيع نيز با مقاومت مردم روبرو شده و امكان دفن او
فراهم نيامد، از اين رو شبانه جنازه او را در باغي كه در بيرون بقيع و در سمت
مشرق قرار داشت و به نام «حصن كوكب» معروف بود دفن كردند، و بعدها مروان آن
باغ را ضميمه بقيع نمود] ما نيز بر روي گور عثمان ايستاده و دعايي خوانديم و
خادم آنجا را با دادن صدقهاي كه ده قروش بود راضي نموديم. سپس چند قدم
به سوي شمال بقيع برداشته و كمي نيز به سمت مشرق رفتيم آنگاه به قبر ابو سعيد
خدري رسيديم. او از ياران پيامبر بود و گورش در بيرون قبرستان بقيع قرار
داشت. سومين جايگاهي را كه زيارت كرديم قبهاي بود كه در زير آن قبر
حليمه بدويه (سعديه) دايه پيامبر قرار داشت و سپس راهمان را به سوي شمال
ادامه داديم و به ساختمان كوچكي رسيديم كه بر روي زمين آن قطعات سنگ گِرد
پراكنده شده بود، اين سنگ ها نشان از گور شهداي بقيع است كه به وسيله مسلم
فرمانده جنايتكار خليفه فاسق يزيد بن معاويه به قتل رسيدهاند، بورتون
ميگويد: به سبب جناياتي كه يزيد بن معاويه درباره اهل بيت مرتكب شده
است، مسلمانان از او نفرت دارند و او نزد مسلمانان يهوداي اسخريوطي مسلمانان
است از اين رو امام شافعي به پيروان خود، اجازه لعن و نفرين او را داده است.
علاوه بر اينان، بورتون ميگويد: مسلمانان حنفي مذهب را ديده است كه
آرام يزيد را لعن و نفرين ميكنند. پنجمين قبّه در بقيع كه بورتون به
ديدن آن رفته، از آنِ ابراهيم فرزند خردسال پيامبر بود كه در 6 ماهگي درگذشت
(و بنا به روايتي در دو سالگي) ابراهيم فرزند كنيزي به نام ماريه قبطيه بود
كه از سوي مقوقس، بزرگ قبطي هاي مصر و اسكندريه به پيامبر هديه گرديد. پس از
مرگ اين كودك، خود پيامبرـصـ با دست هاي مباركش او را در
گور قرار داده و بر روي او خاك ريخت، و مقداري آب بر قبرش افشاند و سپس چند
قطعه سنگ كوچك بر روي او نهاد و آخرين دعاي خود را نثار او نمود. گروه بسياري
از مسلمانان مقدس در اين بخش از بقيع مدفونند، زيرا هر مسلماني آرزو
ميكند در زميني به خاك سپرده شود كه دست هاي مبارك پيامبر بدان شرافت
بخشيده است.

پس از آن به ديدار گور نافع بن عمر،
كه قاري مشهور است رفتيم. او قرآن را به تجويد و با صداي زيبا
ميخوانده، در نزديكي او گور مالك بن انس قرار داشت، او زاده مدينه و از
برجستگان اين شهر بود. هشتمين قبّه از آنِ عقيل بن ابيطالب برادر امام
عليـعـ بود. بورتون ميگويد: گفته ميشود كه
عقيل در عهد معاويه در شام بدرود زندگي گفت، ليكن گروهي معتقدند او در بقيع
مدفون است زيرا جنازه او را پس از مرگ به مدينه آوردند و در خانهاش كه
به دار عقيل شهرت داشت، دفن نمودند. آنگاه به ديدار قبهاي رفتيم كه
تمامي همسران پيامبر (بجز خديجه كه در مكه مدفون است) در آن آرميدهاند،
پيامبر 15 بار ازدواج نمود و 9 تن از آنان پس از رحلت پيامبر باقي ماندند.
سپس به گور دختران پيامبر كه گفته ميشود ده تن بودند رسيديم و
فاتحهاي خوانديم.

بورتون در ادامه از گدايان و فقيراني
كه به مردم چسبيده و تقاضاي كمك ميكنند نوشته و انواع آنان را بر
ميشمرد، و در ادامه مينويسد: عاقبت و پيش از بيرون رفتن از بقيع
براي يازدهمين بار در برابر يازدهمين قبه ايستاديم، اين قبه به «القبة
العباسية» يا «قبة العباس عم النبي» شهرت دارد. بورتون ميگويد درباره
چگونگي و آغاز و اختتام مراسم زيارت مردگان بقيع، ميان مردم اختلاف است;
گروهي آغاز زيارت را از اين قبه ميدانند و گروهي آن را پايان مراسم
ميدانند، ليكن ما در اين مورد پيرو شيخ حميد زيارت دهنده بوديم و او هم
به خود جرأت تخطي و سرپيچي از سنّت معهوده را نميداد.

بورتون در توصيف قبة العباس
ميگويد: اين قبه را كه بزرگترين و زيباترين قبههاي بقيع به شمار
ميرود در سال 519 هـ توسط خلفاي بني العباس ساخته شد، اين قبه در سمت
راست كسي است كه وارد بقيع ميشود، و فزوني اهميت اين قبه را از تعداد
فراوان گدايان اطراف آن ميتوان پي برد، اين گدايان هنگامي كه گروه هاي
ايراني را كه در اطراف اين قبه تجمع نموده و به دعا و گريه و نماز
ميپردازند ميبينند، جايگاه مناسبي براي كاسبي خود به شمار آورده
و در اطراف آنان تجمع ميكنند. هنگامي كه به سختي از ميان جمعيت راه خود
را باز نموده و از دروازه قبه به داخل آن وارد شدم، در برابر خود تعدادي گور
يافتم كه ميانه ساختمان را در بر ميگرفت و تنها فاصله كمي با ديوار
داشت; بگونهاي كه تنها راهرو كوچك و باريكي ميان ديوار و قبور باقي
ميماند كه مردم ميتوانستند عبور كنند. اطراف اين قبرها نرده بود
و روي قبرها از پارچههاي سبز رنگ كه بر روي آنها نوشتههاي سفيد
رنگي منقوش بود پوشيده ميشد و اين گونه به نظر ميآمد كه تعداد
فراواني از اين پارچهها بر روي هم انباشه شده است و شايد هم اين تصور
من ناشي از شلوغي و ازدحام جمعيت در اطراف قبرها بود كه قدرت تشخيص مرا كاهش
ميداد. در سمت مشرق درون قبه قبرهاي امام حسن بن علي نواده پيامبر و
امام زين العابدين بن الحسين و فرزند او امام محمد باقر (امام پنجم) و سپس
فرزندش امام جعفر صادق قرار داشت، اين افراد همگي از نسل پيامبرند كه در گور
عموي پيامبر دفن شدهاند. پس از بيرون آمدن از قبه و رهايي از شرّ
گدايان به سوي قبر منسوب به حضرت فاطمه كه در نزديكي ديوار جنوبي است رفتيم و
به خواندن دعاي معروف پرداختيم. بورتون درباره اين قبر در جلد 2، صفحه 41
مينويسد: به نظر ميآيد كه مورخان مسلمان از ترديد و ابهام در قبر
واقعي حضرت فاطمهـسـ شادمانند; زيرا برخي از آنها
ميگويند آن حضرت در حرم مقدس دفن شده است و دليل آنها اين روايت تاريخي
است كه ميگويد هنگامي كه فاطمهـسـ مرگ خود را نزديك
ديد بسيار شادمان گرديد و آنگاه برخاست و غسل بزرگ را انجام داد و لباس هاي
پاكيزهاي در بر نمود و آنگاه حصيري را بر روي زمين اتاق خود كه در
نزديكي آرامگاه پيامبر بود انداخت و بر روي آن به سوي قبله آرميد و به
اطرافيان خود گفت: من پاكيزهاي و جامههاي پاك در بر دارم، پس به
كسي اجازه ندهيد كه بر بدن من نظاره كند و پس از مرگ مرا در همين جايگاه دفن
نماييد و هنگامي كه عليـعـ شوهر او بازگشت همسر خود را
مُرده يافت، از اين رو آخرين خواسته او را برآورده نمود، و عمر بن عبدالعزيز
ـ خليفه اموي ـ كه به اين روايت تاريخي معتقد بود اتاق و حجره
فاطمهـسـ را به مدفن پيامبر ملحق نمود. اعتقاد عمومي نزد
مسلمانان بر اين است كه قبر فاطمهـسـ در فاصله اندكي از
قبر پيامبر قرا دارد.

اما مورخاني كه معتقدند قبر
فاطمهـسـ در بقيع است به اين گفتار امام حسن استدلال
ميكنند كه فرمود: «اگر اجازه نميدهند در قبر جدم دفن شوم مرا نزد
قبر مادرم در بقيع دفن كنيد» دنباله اين روايت ميگويد: پس از درگذشت
فاطمهـسـ عليـعـ و اُمّ سلمه او را
شستشو دادند، ليكن گروهي ديگر ميگويند اسماء بنت عميس، همسر ابوبكر،
هنگام مرگ در نزديكي فاطمهـسـ بود و به او وعده داد كه
براي حمل جنازه او تابوتي از چوب خرما شبيه به جايگاه عروسان بسازد، آنگونه
كه او در حبشه ديده بود، و پس از شنيدن اين وعده، فاطمهـسـ
براي نخستين بار پس از مرگ پدر خود تبسم نمود، و از او عهد گرفت تا هنگامي كه
پيكر پاك او در اتاق است، اجازه ورود به كسي را ندهد، از اين رو اسما هنگامي
كه عايشه قصد ورود را داشت از او ممانعت نمود و عايشه گريان نزد پدر خود رفت
و از رفتار اسما شكايت نمود و بدو گفت همسرش جايگاهي همانند جايگاه عروسان
براي فاطمه ساخته است تا جنازه او را در آن حمل كند; ابوبكر به در خانه فاطمه
رفت ليكن پس از شنيدن وصيت حضرت فاطمه از زبان همسر خود اعتراضي ننمود و به
خانهاش بازگشت.

پس از درگذشت
فاطمهـسـ مرگ او از كوچك و بزرگ پوشيده نگاه داشته شد و در
نيمه شب با حضور گروه اندكي به همراه شويش حضرت عليـعـ
تشييع و به خاك سپرده شد.

اما جايگاه سومي كه گفته ميشود
در آنجا به خاك سپرده شده است، مسجد كوچكي است كه در گوشه بقيع و در جنوب قبه
عباس بن عبدالمطلب قرار دارد و به آن «بيت الحزن» گفته ميشد زيرا
فاطمهـسـ روزهاي پاياني عمر خود را به گريه و زاري بر پدر
خود در آنجا بسر آورد. امروزه زيارت كنندگان در دو جا به زيارت قبر
فاطمهـسـ ميپردازند; يكي در قبرستان بقيع، در قبة
العباس و ديگري در حرم پيامبر.

هنگامي كه قصد بيرون آمدن از بقيع را
داشتيم، به سوي شمال آن و در حالي كه دروازه مدينه را در سمت چپ خود داشتيم
حركت كرديم، در اين قسمت در سر راه قبه كوچكي را ديديم كه در آن عمههاي
پيامبر (وبويژه صفيه دختر عبدالمطلب و خواهر حمزه و يكي از زنان نامدار و
شجاع صدر اسلام) آرميده بودند.

/ 21