تجليل از شخصيت شهيد بهشتى - مبارزه و جهاد در مکتب اسلام - اعمال رذيلانه منافقين - صحیفه امام جلد 14

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

صحیفه امام - جلد 14

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

صبح 8 تير 1360 / 26 شعبان 1401

مکان:

تهران، حسينيه جماران

تجليل از شخصيت شهيد بهشتى - مبارزه و جهاد در مکتب اسلام - اعمال رذيلانه منافقين

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

اقشار مختلف مردم، اعضاى ستاد مرکزى جهاد سازندگى مظلوميت شهيد بهشتى آقايان جهاد سازندگى تشريف دارند و من اميدوارم که در اين جهاد سازندگى، در ساير جهادات همه موفق و مؤيد باشند.

البته اين پيشامد منتظره ،(1) البته اين پيشامد براى همه ملت ما ناگوار بود و يک اشخاصى که براى خدمت خودشان را حاضر کرده بودند و خدمتگزار اين کشور بودند، اشخاصى بودند که آن قدرى که من از آنها مى شناسم از ابرار(2) بوده اند، از اشخاص متعهد بوده اند که در راس آنها مرحوم شهيد بهشتى است.

ايشان را من بيست سال بيشتر مى شناختم.

مراتب فضل ايشان و مراتب تفکر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود.

و آنچه که من راجع به ايشان متاثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين کشور بود.

مخالفين انقلاب، افرادى را که بيشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلاباند، آنها را بيشتر مورد هدف قرار داده اند.

ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگى بود.

تهمتها، تهمتهاى ناگوار به ايشان مى زدند! از آقاى بهشتى اينها مى خواستند موجود ستمکار ديکتاتور معرفى کنند، در صورتى که من بيش از بيست سال ايشان را مى شناختم و بر خلاف آنچه اين بى انصافها در سرتاسر کشور تبليغ کردند و مرگ بر بهشتى گفتند، من او را يک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدين، علاقه مند به ملت، علاقه مندبه اسلام و به درد بخور براى جامعه خودمان مى دانستم.

و شما گمان نکنيد که اين آقايان که وارد شدند در اين شغلهاى دولتى، اينها يک اشخاصى بودند يا هستند که راهى براى استفاده جز اين مقام ندارند، اينها هر کدام اشخاص متعهدى بودند که در پيش مردم مقام داشتند، در پيش روحانيت مقام بزرگ داشتند، و اين طور نبود که وا خورده باشند که بخواهند بيايند اينجا انحصار طلب باشند.

خدا انصاف بدهد به آنهايى که انحصارطلب بودند و مى خواستند بهشتى و خامنه اى و رفسنجانى و امثال اينها را از صحنه خارج کنند.

اينها رفتند به آقاى بهشتى و اين جمعى که در اين واقعه ...، در اين واقعه فجيع که به دست عمال امريکا و به دست اشخاصى که کسى که شناخت(3) آنها را خوانده باشد، مى داند که به هيچ يک از اصول اسلامى اعتقاد نداشتند، درست شده بود، به دست اينها شهيد شدند و به درگاه خدا شتافتند ونحن ان شاء اللّه بهم لاحقون.(4) خط جهاد و خط سازش دو رشته هميشگى تاريخ از صدر اسلام تاکنون دو طريقه ، دو خط بوده است: يک خط، خط اشخاص راحتطلب که تمام همشان به اين است که يک طعمه اى پيدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهايى که مسلمان بودند، مى کردند، اما مقدم بر هر چيزى در نظر آنها راحتطلبى بود.

در صدر اسلام، از اين اشخاص بودند.

وقتى که حضرت سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - مى خواستند مسافرت کنند به اين سفر عظيم، بعضى از اينها نصيحت مى کردند که براى چه ، شما اينجا هستيد، مامونيد و حاصل، بنشينيد و بخوريد و بخوابيد.

و از همانها بعضى قماشها بودند که اشکال هم مى کردند که يک قدرت بزرگى را در مقابلش چرا يک عده کمى قيام مى کنند.

اين در طول تاريخ تا حالا بوده است.

از اول نهضت اسلامى ، ما شاهد اشخاصى که به اين وضع بوده اند، راحت را بر هر چيزى مقدم مى داشته اند، تکليف را اين مى دانستند که نمازى بخوانند و روزه اى بگيرند و بنشينند در منزلشان ذکرى بگويند و فکرى بکنند و چنانچه يک اشخاص انحرافى هم باشند غيبت بکنند، بروند عبادتشان را بکنند و بنشينند و در مجالسشان غيبت بکنند، تهمت بزنند، بوده ايم. اين يک راهى بود که يک دسته اى از مردم داشتند که تمام آمال آنها اين بود که آدم اينجا اين چند روزى که هست، خوب استراحت بکند و بنشيند در خانه اش عبادت بکند.

اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادات، مثلا، نماز و روزه و امثال اينها.

براى اسلام هم غير از اين، خيلى، نه اطلاعات صحيح داشتند و نه ارزشى قائل بودند.

همان بايد در منزلها بنشينند و نگاه کنند و به ديگران اشکال کنند.

در آن وقتى که اول نهضت بود، يک شخص سرشناس از اين اشخاص گفته بود که ايرانيها ديوانه شده اند! قيام در مقابل محمدرضا را و ايستادگى در مقابل ظلم را، با تعبير ديوانگى، يکى از اشخاص سرشناس معرفى کردند.

آن کاسب يا تاجرى که در منزل او بود و از او شنيد اين را، گفته بود که آقا، بعضى از اينها مردم کذا و کذا هستند و اينها بعضيشان هم شهيد شده اند.

آن آقاى سرشناس گفته بود: اين از خريتشان بوده است! آدم که نمى رود در توى خيابان مقابل مسلسل بايستد! و همان آقاى سرشناس پرونده اش از ساواک بيرون آمده و آن وقتى که جوانهاى ما در خيابانها کشته مى شدند، انگشتر براى سلامت محمدرضا فرستاده بود.

يک دسته اين طورند که حضرت امير - سلام اللّه عليه - از اينها تعبير مى کند که اينها همشان علفشان است(5)، مثل حيواناتى که همشان اين است که شکمشان سير بشود، شهواتشان را بر همه چيز مقدم مى دارند، نماز هم مى خوانند و روزه هم مى گيرند و عبادات شرعى را هم بجا مى آورند، لکن اين طور است وضع تفکر که انسان نبايد خودش را در معرض يک خطرى، در معرض يک چيزى قرار بدهد و اين کارى که اين ملت شريف اسلام کردند، اين کار يک کار جنونآميز بوده است! يک دسته ديگر هم انبيا بوده اند و اولياى بزرگ.

آن هم يک مکتبى بود و يک خطى بود، تمام عمرشان را صرف مى کردند در اينکه با ظلمها و با چيزهايى که در ممالک دنيا واقع مى شود، همشان را اينها صرف مى کردند درمقابله با اينها.

کسى که تاريخ انبيا را ديده باشد و تاريخ اسلام را ديده باشد و تاريخ زندگى حضرت رسول - سلام اللّه عليه - را و ائمه اطهار و اصحاب رسول اللّه را ديده باشد،مى بيند که اينها از اولى که وارد شدند در ميدان و به حد بلوغ رسيدند و رسول اکرم از اولى که اين رسالت به او محول شد تا آن وقتى که در بستر مرگ خوابيده بود يا شهادت، بين اين بستر و آن بعثت، تمام فعاليت بوده است، جنگ بوده ، دفاع بود.

و کسى که زندگى اميرالمؤمنين - سلام اللّه عليه - را مشاهده کند نيز مى بيند همين طور بوده ، جهاددر راه خدا و جهاد در راه احکام خدا بوده است.

و ساير ائمه - عليهم السلام - البته آن که از همه بارزتر و معروفتر است سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - است.

اگر وضع تفکر سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - مثل بعض مقدسين زمان خودش بود، آنها طرحشان اين بود که بماند همان در جوار حضرت رسول - سلام اللّه عليه - و عبادت کند.

اگر وضع تفکر مولا هم اين طور بود، کربلايى پيش نمى آمد، يک راحتطلبى بود و کناره گيرى از جامعه و دعا و ذکر بود، لکن وضع تفکر جور ديگرى بود.

چنانچه ائمه ما - عليهم السلام - سازش مى کردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسيار زياد بود، خلفا حاضر بودند که آنها را هر جور احترام مى خواهند بکنند که آنها دست از دعوتشان بردارند.

حضرت موسى بن جعفر همين طور من باب اتفاق نبود که چندين سال در حبس به سر برد و تبعيد بعض ائمه و احضار از مدينه ، بردنشان به محل خليفه ،(6) همچو نبود که اينها يک مردم عادى باشند که همين بنشينند و درسى بخوانند و درسى بگويند و مطالعه اى بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت کنند.

اگر طرز افکار آنها هم اين بود، اين مذهب يک مذهبى که در مقابل ظلم در طول تاريخ واقع شده است، نبود.

اين دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است، رشته تعهد به اسلام و ايستادگى در مقابل ظلم و ستم و ديکتاتورى و قدرتهاى شيطانى و سازش.

من در طول اين نهضت، اشخاصى را ديدم، بسيار هم مردم نماز خوان و ملا و معتبر و اينها بودند، لکن در همان يورش اول که سازمان امنيت برد و يک دسته اى را اذيت کرد و زد، راحتطلبى را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند، حالا يا ساکت کنار نشستند يا بعضى هم ساکت نشدند و کنار نشستند، يعنى، موافقت کردند با دستگاه .

اين دسته اى که خودشان را از اول مهيا کردند براى مقابله ، مقابله با ظلم، اين دسته از اول توجه به اين معنا داشتند که اين مقابله زحمت دارد، اين مقابله شهادت دارد، اين مقابله حبس دارد.

اينها در حبس هم بعضيشان مى رفتند و آن زجرها را مى کشيدند، قدمشان که ازحبس بيرون مى آمد، مى رفتند سراغ باز مقابله ، براى اينکه اين يک مکتبى بود و يک خطى بود، خطى که ترسيمش را انبيا از صدر عالم کرده اند، آن انبيايى که در آتش سوزاندند آنها را و اره کردند آنها را و آنها اگر مى خواستند که آن خط خودشان را منحرف کنند، خيلى هم محترم بودند.

اين آقايانى که در اين مسائل وارد بودند، متوجه اين معنا بودند که در زمان محمد رضا معلوم بود که هر کس هر عملى بکند، هر حرفى بزند، اين درحبس است و در شکنجه است و در کذا، لکن اينها حبس را مى رفتند، شکنجه را مى ديدند، بيرون مى آمدند و باز همان پست را اداره مى کردند.

مذهب تشيع، مذهب خون و شمشير ما نبايد تصور اين را بکنيم که اين ابر قدرتها از ما دست برداشته اند.

ملتى که مى خواهد زنده باشد و مى خواهد مستقل باشد و نوکر نباشد، وابسته نباشد و مى خواهد آزاد باشد و تحت سلطه نباشد، اين ملت بايد مهيا باشد براى همه چيز.

اگر راحتطلبى را مى خواهد ملت، از زمان محمدرضا بهتر از همه اين بود که ظهر بيايند نماز بخوانند با امام جماعتشان و امام جماعت برود سراغ کارش و شما برويد سراغ کسبتان.

راحتطلبى اين را اقتضا مى کرد، حالا هم باز همان رژيم بود و همان بساط بود و شما هم نانتان را مى خورديد و آبتان را مى خورديد و شميرانتان را هم مى رفتيد و کارهاى عاديتان را انجام مى داديد، لکن تکليف هم اين است? در مقابل خدا هم مى شود انسان عذر بى خودى بتراشد? فرضا که حالا کسى عذر تراشيد به اينکه خوب، ما ديديم که وقتى وارد بوديم در اين امور، از همه اطراف کشورهاى وابسته به امريکا و شوروى و افراد وابسته به اينها از داخل و خارج مزاحمت ايجاد مى کنند، مى کشند افراد را، بمب مى گذارند و چه مى کنند، هجوم مى کنند و وارد کشور مى شوند، خوب، تکليف چيست? تکليف اين است که حالا ما رها کنيم آن طريقه اسلام را و آن طريقه انبيا را و راحتطلبى را انتخاب کنيم و چند روز ادامه زندگى حيوانى بدهيم?! با حيوانات فرق نداشته باشيم?! حيوانات هم ان من شىء الا يسبح بحمده ،(7) آنها هم ذکر و تسبيح دارند، لکن همشان علفشان است.

انسان هم بايد اين طورى باشد که همش علفش باشد و هر چه ذلت و خوارى است تن به آن بدهد، براى اينکه چند روز زندگى مرفه بکند?! اين زندگى اى است که بعضى انتخاب کرده اند براى خودشان و آن وقت اين جوانهاى ما، که در جبهه و پشت جبهه ، مشغول به فعاليت هستند و اين جهاد سازندگى که شما آقايان از اجزاى آن هستيد، روز و شب خودتان را براى اين ملت صرف مى کنيد، آنها کنار بنشينند و بگويند که اينها مجنون شده اند! کنار بنشينند و اعلاميه بدهند، روشنفکرشان اعلاميه بدهد، روشنفکرشان صحبت کند و محکوم کند! خوب، در مقابل رفقاى خودشان البته مى نشينند و حرفهايى مى زنند، براى خودشان هم تکليف شرعى معين مى کنند، اما در مقابل خدا هم مى شود انسان تکليف شرعى درست کند?! خدا را هم مى شود اغفال کرد - نعوذباللّه?! فرضا ما و شما را اغفال کنند، اين جناياتى که الان، امروز در کشور ما واقع مى شود، اين جنايات را صحه بر آن مى گذارند يا مخالف هستند، اگر صحه مى گذارند و امثال اينهايى که شهيد شدند، آنها را مستحق مى دانند از براى قتل و از براى شهادت، پيش ما - فرضا - گفتند که فلان آدم، آدم فاسدى بود و بايد از بين برود، اما پيش خدا هم مى شود اين طور صحبت کرد? اينهايى که خدا را قبول دارند و اينها را محکوم نمى کنند، جواب خدا را چه مى دهند? و آنهايى که نشسته اند در کمين و اين جوانها و کودکهاى ما را بازى مى دهند و مى فرستند در خيابانها به خرابکارى يا بازى مى دهند و يک بمب دستشان مى دهند، يک دختر، يک پسر بمب را دستش مى دهند: برو بگذار کجا، اينهايى که در آن کنارها نشسته اند، انسانند اينها? يا سبعهايى هستند که خودشان جرات بيرون آمدن نمى کنند و اطفال مردم را مى فرستند و خرابکارى مى کنند? اينها گمان مى کنند که ملت ما براى خاطر فلان شخص و فلان شخص قيام کرده است? شما کارى بکنيد که پيغمبر اسلام را از صحنه خارج کنيد! شما کارى بکنيد که خدا را از صحنه خارج کنيد! شما کارى بکنيد که اولياى عظام خدا را از صحنه خارج کنيد! شما کارى بکنيد که مذهب تشيع را از صحنه خارج کنيد! و الا مذهب تشيع و مذاهب اسلامى اين مسائل را ديده اند.

مذهب خون و شمشير است مذهب تشيع، و اين تا آخر هست.

منتها يک وقت وسايل فراهم نبوده براى بعضيها، لکن درصدد بودند که بشود و يک وقت هم وسايل فراهم شد و شد.

حالايى که همچو قيام مردانه بزرگى رخ داده است.

و اين طور ملت ما براى همه چيز ايستاده است، حالا شما مى توانيد با يک بمب و با کشتن يک شخصيت - ولو هر چه شخصيت بزرگى باشد - مى توانيد ملت را هم از صحنه خارج کنيد? يا اينکه ملت فريادش بيشتر مى شود و مشتش گره بيشتر پيدا مى کند و عزمش جزمتر مى شود? شما بايد اين اللّه اکبرها را از مردم بگيريد! چند نفر عزيز که بسيار خاطرشان عزيز است، گرفتن از ملت، ملت را عقب نمى نشاند، صفها فشرده تر مى شود، فريادها بيشتر مى شود و مشتها گرهش محکمتر مى شود.

شما نمى توانيد با ترور بعضى شخصيتها، با بمب گذاشتن در بعضى جاها - هر جا باشد - نمى توانيد اين ملت را از صحنه خارج کنيد.

اين ملت سرتاسر کشور الان در صحنه اند. الان در تمام کشور در صحنه ، مردم موجودند و با مشتهاى گره کرده ايستاده اند در مقابل شما.

ملتى که جوانش هر دو پايش را از دست داده و او را خواباندند و آوردند پيش من، معذلک، مى گويد که دعا کنيد که من شهيد بشوم، ملتى که مادر شهيد مى آيد و مى گويد من اولاد ديگرى هم دارم و براى شهادت حاضرم بدهم، ملتى که جوانهاى او در جبهه ها نماز شب مى خواند و جهاد فى سبيل اللّه مى کند و اين جهاد را براى خودش فخر مى داند و زندگى ننگين فرصتطلبى و راحتطلبى را به کنار زده است و شب و روز خودش را در سنگر با آن هواى گرم و با آن بى آبى و با آن شدت مى گذراند و پيشروى مى کند، با کشتن من و امثال من کنار مى رود اين ملت?! اشتباه داريد شماها، شمايى که دعوت مى کنيد به ايستادن در مقابل مردم.

در مقابل اين ملت، مى خواهد کسى بايستد? احمقانه بودن اعمال منافقين اينهايى که دم از خلق مى زنند و دم از شجاعت مى زنند و دم از جنگجويى مى زنند، چطور در کنار خانه ها خزيده اند و بچه ها را وادار مى کنند که بروند بمب بگذارند? اين کار ابلهانه براى چيست? براى اين است که شما خيال مى کنيد که حالا که اين کار را کرديد، ديگر ملت ما همه کنار مى روند و صحنه را مى گذارند براى شما? اين اشتباه است.

دو روز پيش از اين که سران ارتش اينجا بودند، با کمال جديت از من مى خواستند که به اين اشخاصى که براى صلح رفت و آمد مى کنند، بگوييد نيايند اينجا، ما رها نخواهيم کرد، ما مثل حسين در جنگ وارد شديم و مثل حسين بايد به شهادت برسيم.

من کرارا به اين مادرها و پدرها و به اين جوانهاى گولخورده نصيحت کردم که اولاد خودتان را نصيحت کنيد، اولاد خودتان را بازداريد از اينکه آلت دست جنايت جنايتکاران بشوند.

و به اين جوانهاى گولخورده مکرر گفتم که شما طرز فکر اين بزرگترها را - به اصطلاح - واين سران را مشاهده کنيد! اين سران فاسد هيچکدام در صحنه نيستند، همه در زير، در کنج خانه ها و در زير زمينها هستند و شما را آلت قرار دادند که شما برويد و خون مردم را بريزيد و خون خودتان ريخته بشود، صحنه براى آنها درست بشود که آنها بيايند بيرون صحنه را براى امريکا درست کنند.

بيدار بشويد يک قدرى! اين تلاشهاى احمقانه اى که اينها مى کنند، خيال مى کنند که به مجرد اينکه اين افراد لايق را بردند از بين، ملت ما ديگر مى رود کنار، در ملت ما افراد لايق هست و مى آيد جاى آنها.

آنها براى همين شهادت وارد شده بودند در جبهه ، در اين صحنه ها و ملت ما هم براى شهادت وارد شده است در صحنه .

اگر بنا بود که به مجرد اينکه يک امرى واقع مى شد ناگوار، ما کنار مى رفتيم و ملت کنار مى رفت، اين از اول نمى آمد در صحنه .

ملتى که بچه چند ساله اش با موتور سيکلت مى زند به تانک و زير تانک مى رود، اين به کشته شدن يک نفر يا دو نفر يا صد نفر يا هزار نفر کنار مى نشيند?! اينها بايد به عدد افراد اين ملت، به عدد افراد جوان و رزمنده اين ملت بمب تهيه کنند، و الا يک بمبى دزدکى زير يک منزل گذاشتن و يک نفر، چند نفر ابرار را، چند نفر اشخاص متعهد به اسلام را، فداکار را از بين بردن، که ملت را از بين نمى برد.

ملت يک درياى بزرگى است و اين درياى بزرگ هست و به جاى اشخاصى که از صحنه آنها با شهادت بيرون مى روند و جنايتکاران آنها را از صحنه بيرون مى کنند، به جاى آنها باز افراد مى آيند و اين سيل خروشان هست تا اينکه امريکا را و ساير کشورهايى که مى خواهند ما را طعمه کنند، قطع طمع همه آنها را بکنند.

ما به اين طور کارهاى بچگانه ، کارهايى که معلوم است از روى ضعف پيش آمده ، کارهايى که معلوم است که نفسهاى آخر را دارند مى کشند، از صحنه خارج نمى شويم ما.

ما اگر آمده بوديم براى اينکه يک زندگى مرفهى بکنيم، بله ، وقتى مى ديديم که يک کسى را يا چند کس را کشتند، ترور کردند، خوب، راحتطلبى اين بود که ديگر نياييم.

و شما، صدها نفر شما را، چندين هزار افراد شما را محمدرضا در خيابانها کشت و شما از صحنه خارج نشديد.

الان هم در صحنه هاى جنگ، هر روز برادران ما، برادران متعهد ما، برادرانى که ما بايد از آنها در اين امور عبرت بگيريم، اين برادران کشته مى شوند و جاى آنها را يک صف ديگر مى گيرد.

شما اشتباه داريد، احمقانه عمل مى کنيد.

يک روز مى گوييد که بحث آزاد وقتى بحث آزاد پيش مى آيد نمى آييد، فرار مى کنيد.

يک روز مى گوييد که اجازه بدهيد که ما بياييم در راديو و تلويزيون چه بکنيم، اجازه هم بهتان بدهند، نمى آييد.

يک روز هم مى گوييد که ما براى خلق مى خواهيم زحمت بکشيم، خرمنهاى مردم را آتش مى زنيد براى خلق، کارخانه ها را از بين مى بريد براى خلق، اين خلق را مى ريزيد در خيابانها و سر مى بريد براى خلق! اين خلقى که شما براى او اين کار را مى کنيد، کيست? زندگى اين مردم را شما مى خواهيد به هم بزنيد، اگر بتوانيد.

آن خلقى که براى او عمل مى کنيد، خوب، جز اين جمعيت ايران است? شما اين جمعيت ايران را در مقابلش ايستاديد.

شما دعوت مى کنيد در مقابل اين جمعيت، مردم بايستند.

مردم در مقابل خودشان بايستند? يا شما گنهکارها را دعوت مى کنيد و شما مفسدين را دعوت مى کنيد براى مقابله ? وقتى مقابله نمى توانند بکنند مى روند کنار و هى بمب مى گذارند يک جايى .

اين دليل بر اين است که شما مرد جنگ نيستيد و ادعا مى کنيد، مرد بحث آزاد نيستيد و ادعايش را مى کنيد.

در کتاب خودتان، از اسلام هيچ خبرى نيست و همه اصول اسلام را تاويل مى کنيد به همين دنيا! همه چيز را بر مى گردانيد و ادعاى اسلام مى کنيد! آن اسلامى که شما مى گوييد، چيست? مگر ملت ما از شماها ديگر مى توانند بازى بخورند? اينهايى که همحبسى شما بودند، آن قدر جنايات از شما سراغ دارند که اگر يک وقت فرصت پيدا کنند و بيايند در راديو و تلويزيون بگويند، مى فهميد شما که اينها چى بودند و چه جانورهايى هستند و بودند.

توصيه مردم به هوشيارى ما باز از خوف اينکه يک دسته جوان بازيخورده در بين اينها باشد و هست، از خوف اين نمى توانيم يک شدت عملى به خرج بدهيم، ولى ملت ما بايد چشمهايش را باز کند و رفت و آمدهاى مشکوک را تحت نظر بگيرد.

شما ننشينيد حالا که براى شما فقط پاسدارها عمل کنند، شما همه پاسدار اسلاميد.

ملت ما همه پاسدار اسلام هستند.

بايد همه مراقب باشند، همسايه هاى خودشان را هر خانه اى تحت نظر بگيرد، رفت و آمدهاى مشکوک را تحت نظر بگيرد.

اگر ديد يک مسئله اى در آنجا محتمل است باشد - ولو احتمال بدهد - بايد اطلاع بدهد به مراکزى که در نزديک آنجاست، کم توجه نباشد به اين مسائل، سست نباشد در اين مسائل.

پيغمبر اسلام تا آن وقتى که در بستر مرگ خوابيده بود، جيشش را فرستاده بود و بيرون مدينه تجهيز کرده بود براى مقابله با کفار.

آنهايى که اسلام را خلاصه مى کنند در اينکه بخورند و بخوابند و يک نمازى بخوانند و يک روزه اى بگيرند و در گرفتارى اين ملت، در گرفتارى اين جامعه دخالت نکنند، به حسب روايت رسول اکرم، اينها مسلم نيستند، کسى که اهتمام به امور مسلمين ندارد، در صحنه خودشان نيستند، آنهايى که در صحنه هستند آنها راانتقاد مى کنند.

مراجعه کنند اشخاص، گروهها به قلب خودشان، ببينند که اين کارى که در تازگى واقع شد و اين همه جوان ما و اشخاص برومند ما به شهادت رسيد، آيا اينها در قلبشان احساس خشنودى مى کنند? و من مى دانم يک عده اى اين طورند.

و من يک کلمه به برادران دادگاه و کسانى که رئيس زندان هستند و اشخاصى که زندانبان هستند، مى گويم و آن اينکه اين طور نباشد که يک جنايتى وقتى واقع شد، اينها آرامش خودشان را از دست بدهند و - خداى نخواسته - با زندانيانى که الان هستند - ولو اين زندانيان از همين گروههاى فاسد باشند - با خشونت غير اسلامى عمل کنند.

با آرامش و با احترام عمل کنند.

لکن دادگاهها احکام را با دقت بررسى کنند و پرونده ها را بررسى کنند و آنها را بر محکمه ها بنشانند و از آنها استفسار کنند و با قاطعيت، هرچه بايد بکنند، عمل کنند، لکن اين طور نباشد که حالا از باب اينکه يک دسته اى از ما به وسيله همين گروهها از بين رفته ، حالا ما در حبس با اشخاصى که محبوس هستند - خداى نخواسته - به خلاف موازين اسلام عمل کنيم و من مى دانم نمى کنند.

گرچه آنهايى که بايد به شما تهمت بزنند تهمت را مى زنند، آنها کارهاى اينها که در خيابانها کردند و مردم را آن طور، بيگناهها را آنطور کشتند، آنها را توجيه مى کنند و محکوم نمى کنند، لکن اين مصيبتهايى که بر جامعه ما وارد مى شود، هيچ ابدا تفاوتى برايشان نمى کند، اگر نگويم که آنها در خلوت مى گويند، خوب شد که اينها را کشتند.! خداوند ان شاء اللّه، همه ما را اصلاح کند، هواهاى نفسانيه ما را سرکوب کند، ما را و ملت را مصممتر کند.

همه در صحنه حاضر باشند، لکن آرامش را حفظ کنند،

1- اشاره است به واقعه 7 تير و شهادت شهيد بهشتى و يارانش.

2- نيکان، نيکو خصلتان.

3- شناخت، يکى از کتابهاى منتشره سازمان منافقين براى تبيين خط مشى و جهانبينى آنها.

4- و اگر خدا بخواهد ما به ايشان مى پيونديم.

5- نهجالبلاغه ، نامه 45 (نامه به عثمان بن حنيف).

6- اشاره است به هجرت اجبارى امام هشتم (ع) به محل خلافت مامون عباسى، يعنى شهر مرو در خراسان بزرگ.


/ 150