*ـ لغت نامه دهخدا
عبدالعظيم.[عَ دُ لْ عَ](اِخ) ابن عبداللّه بن حسن بن زيد بن الامام حسن مكنى بهابوالقاسم از اصحاب امام جواد و ابوالحسن الهادى عليه السلام بودوى مردى متقىو پرهيزگار و از راويان و ثقات مورد اعتماد على بن محمد النقى بوداخبار و رواياتىدرباره اعتماد به دو از ائمه روايت شده استمرقد او در يك فرسنگى تهران به شهررى (معروف به شاهزاده عبدالعظيم) واقع است و زيارتگاه مسلمانان شيعى است.شهربانو.[شَ](اِخ) شهربانويهمشهور آن است كه وى دختر يزدگرد پادشاه ايرانبوده است و در خلافت عمر اسير شد و به نكاح امام حسين عليه السلام درآمد و امامزين العابدين عليه السلام از او متولد شدنام هايى ديگر نيز بدو داده اند از جمله شاه زنان.رجوع شود به بحثى درباره شهربانو (فصلى از كتاب چراغ روشن در دنياى تاريك):نالش بكر خاطرم ز قضاستگله شهربانو از عمر است.خاقانىيعنى كه نقاب شهربانوفاروق عجم ستان گشايدخاقانى
ليكن تتبعات اخير نشان داده است كه اين شهرت را اصلى نيست و يزدگرد رادخترى به نام شهربانو نبوده استبراى اطلاع بر مآخذ داستان شهربانو رجوع به ربيعالابرار زمخشرى و قابوس نامه و مجمل التواريخ شود.شهربانو ارم.[شَ اِ رَ](اِخ) خواهر گيو دختر گودرز زن رستم(ناظم الاطباء):سپردم برستم همى خواهرمشه بانوان شهربانو ارمفردوسى
شهربانويه.]شَ ىَ[(اِخ) نامى از نام هاى زنان ايرانى(يادداشت مؤلف)دختر1.لغت نامه دهخدا، اول، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373ش، ج 9، ص 13858.