عموى بخيل - بخل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بخل - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عموى بخيل

مكي حكايت كرد .

پدرم عمويي داشت كه اورااز كثرت مال "سليمان كثري "مي خواندندومراكه بچه بودم خيلي دوست مي داشت و زيادپيش اومي رفتم اماتاهنگامي كه به بلوغرسيدم چيزي به من نبخشيدوازحد بخل درگذشت .

روزي براوواردشدم قطعه اي دارچين كه يك قيرطنمي ارزيدجلودست داشت ،پس ازآنكه ازآن استفاده كرددست بردم كه تكه اي ازآن بردارم ،چون نگاهش به من افتاددست پس كشيدم گفت:مترس ودستت راعقب نكش همه اش براي تو،دل بدمداروبه من گمان بدمبر،من خسيس نيستم ،آنطورهستم كه توبخواهي ،اصلاتماميش براي تو،خدامي داندبه طوع دل وطيب خاطراين رابه تومي بخشم ودوست دارم خيروفايده اي به توبرسد .

مكي گويدتكه دارچين راواگذاشتم وهمان لحظه برخاستم وپس ازآن به عراق آمدم .

ديگرنه من اوراديدم نه اومراتامرد .

/ 31