بىاعتبارى دنيا - بخل نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بىاعتبارى دنيا
حكايت ميرزااحمدنامي ازاهل عراق درسال غلاوقحطي بنده را بضيافت دعوت نمودوازاهل دولت وثروت بودبنوعي كه عليق دواب اوازقرار روزي پنجاه من جوبودومع ذلك آن بيمروت ازدادن يكمن جوبفقيري مضايقه مينمود دوسال بعداورابمرض فلج مبتلاديده درحاليكه مايملك اورابعنفازاوگرفته بودندآخرالامردرگوشه كاروان سرائي ازبي پرستاري مردوبجزازحست انفاق از دنياچيزي نبردشعراي كه دستت ميرسدكاري بكن پيس ازآن كزتونيايدهيچ كار برگ سبزي بكورخويش فرست كس نياردزپس توپيش فرست ايعضاجعفرنامي جونوشي مردي غني ملتي بوددرهمان سنه ديده برادري داشت بسيارفقيروتهي دست بقسمي كه دخترش درآنمجامه ازجوع تلف شدوبهيچ وجه آن برادرغني ازاوكمك جالي و مواسات مالي ننمودبعدازشش ماه ديگرخودوعيالش بلب غش مبتلاكشته فوت شدندوجميع مايملك اوببرادربيچيزفقيرش منتقل كرديدشعربرمال وجمال خويشتن غره مشوكانرابشبي برنداينزابني .