نكوهش -زراندوزي - بخل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بخل - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نكوهش -زراندوزي

يكي زهره خرج كردن نداشت

زرش بود و ياراي خوردن نداشت

نه خوردي كه خاطر بر آسايدش

نه دادي ، كه فردا به كار آيدش

شب و روز در بند زر بود و سيم

زر و سيم در بند مرد لئيم

بدانست روزي پسر در كمين

كه ممسك كجا كرد زر در زمين

زخاكش برآورد و بر باد داد

شنيدم كه سنگي در آنجا نهاد

پدر زار و گريان همه شب بخفت

پسر بامدادان بخنديد و گفت: زراز بهر خوردن بود اي پدر

زبهر نهادن چه سنگ و چه زر

زر از سنگ خارا برون آورد

كه با دوستان و عزيزان خورند

زر اندر كف مرد دنياپرست

هنوز اي بردار به سنگ اندرست

چو در زندگاني بدي با عيال

گرت مرگ خواهند ازايشان منال

بخيل توانگر به دينار و سيم

طلسميست بالاي گنجي مقيم .

/ بوستان سعدي

/ 31