حاصل عمر
بسكه جفا ز خار ئ گل ديد در دل رميده ام
شمع طرب ز بخت ها آتش خانه سوز شد
حاصل دور زندگي صحبت آشنا بريده ام
تا به كنار بوديم بود به جا قرار دل
تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
يا ز ره بي وفا بيا يا ز دل رهي برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام
همچو نسيم ازين چمن پاي برون كشيده ام
گشت بلاي جان من عشق به جان خريده ام
تا تو ز من بريده اي من ز جهان بريده ام
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
اي گل تازه ياد كن از دل داغ ديده ام
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام