سرگشته
بي روي تو راحت ز دل زار گريزد
در دام تو يك شب دلم از ناله نياسود
از دشمن و از دوست گريزيم و عجب نيست
شب تا سحر از ناله دل خواب ندارم
اي دوست بيازار مرا هر چه تواني
زين بيش رهي ناله مكن در بر آن شوخ
ترسم كه ز ناليدن بسيار گريزد
چون خواب كه از ديده بيمار گريزد
آسودگي از مرغ گرفتار گريزد
سرگشته نسيم از گل و از خار گريزد
راحت به شب از چشم پرستار گريزد
دل نيست اسيري كه ز آزار گريزد
ترسم كه ز ناليدن بسيار گريزد
ترسم كه ز ناليدن بسيار گريزد