فصل اول :
حقوق مردم بر حكومت
1. آزادي
خداوند، به انسان و جامعه حقوقي داده است كه در حقيقت جز يا لازمانسانيت به شمارميآيد. اين حقوق ثابت و عام بوده، مطلق انسان را؛ بيتوجهبه نژاد و جنس و رنگ و
موقعيت و شرايط زندگياش، شامل ميشود و مرورزمان و حكومتها نميتواند آنها را از
انسان سلب كند يا مقيد سازد، براينمونه ميتوان به حق حيات، مالكيت و كسب
خوشبختي اشاره كرد كه دراصطلاح «حقوق فطري و طبيعي» خوانده ميشود و تاريخچه آن
به فلاسفهيونان باستان و حقوقدانان رم، مانند سيسرون، پل وپلين، اوليبين و
فلاسفهرواقي باز ميگردد؛ اين اصول در سدههاي اخير از سوي فلاسفه مغرب
زمينمانند منتسكيو، ولتر و روسو احيا و تبليغ شد و به تدوين اعلاميه حقوق بشرانجاميد.استاد شهيد مطهري، در توضيح حقوق طبيعي و فطري در اسلام واعلاميه حقوق بشر، ميگويد:روح و اساس اعلاميه حقوق بشر اين است كه انسان از يك نوعحيثيت و شخصيت ذاتي
قابل احترام برخوردار است و در متن خلقتو آفرينش يك سلسله حقوق و آزاديها به او
داده شده است كه به هيچنحو قابل سلب و انتقال نيست. گفتيم كه اين روح و اساس
مورد تأييداسلام و فلسفههاي شرقي است.بحث تبيين حقوق ذاتي و طبيعي بشر در موضوع اين نوشتار نميگنجد.ازاينرو، تنها به
تبيين «آزادي» ـ كه يكي از مصاديق بارز حقوق طبيعي است ـميپردازيم.تعريف ابتدائي آزادي عبارت از نبود قيد و محدوديت در اعمال انسانولي متفكران و