عبدالله بن سبا براى نسب شناسان ناشناخته است از اين روى آنان كه دست به جعل برده اند وى را همان عبدالله بن وهب سبائى را سب هَمْدانى دانسته اند. نخستين شخصى كه اين مطلب را ابراز كرد شعبى است همو كه داستان وصى بودن على عليه السلام را به ابن سودا حيرى يهودى نسبت داده است.خطيب بغدادى با سند خود نقل مى كند از: مجالد بن سعيد از شعبى از زحربن قيس جعفى كه گفت:(على عليه السلام ما را به فرماندهى چهارصد تن از اهل عراق گمارد و دستور داد براى مرزدارى به مدائن برويم. به خدا سوگند هنگام غروب در راه نشسته بوديم كه ناگاه مردى نزد ما آمد كه مركبش غرق عَرَق بود.گفتيم: از كجا مى آيى؟گفت: از كوفه.گفتيم: كى خارج شدى؟گفت: امروز.گفتيم: چه خبر؟گفت: اميرالمؤمنين عليه السلام براى نماز صبح بيرون رفت ابن بجده و ابن ملجم به او حمله كردند. يكى از آن دو ضربه اى به على زد كه بيش از آن قابل تصور نبود و به كم تر از آن هم انسان مى ميرد. پس مرد رفت. عبداللّه بن وهب سبائى در حالى كه دستش را به آسمان بلند كرده بود گفت: الله اكبر الله اكبر. به او گفتم: چه اتفاقى براى تو رخداده؟گفت: اگر اين مرد به ما خبر مى داد: او را ديده مغزش خارج شده است باور داشتم كه اميرالمؤمنين نمى ميرد تا اين كه عرب را با عصاى خود رهبرى كند.زحر گفت: به خدا سوگند ما صبر نكرديم جز يك شب تا اين كه نامه حسن بن على به ما رسيد: از بنده خدا حسن اميرالمؤمنين به زحر بن قيس. اما بعد. بيعت بگير از كسانى كه نزد تو هستند.گفتيم (اى عبداللّه)! چه شد آنچه گفتى؟پاسخ داد: من نمى پذيرم كه او مى ميرد.)(67)شعبى در اين گزارش به جاى ابن سبا از عبداللّه بن وهب سبائى نام مى برد و در گزارش قبلى ابن سودا و ابن سبا دو شخصيت متفاوت معرفى شدند.اين گزارش را جاحظ از حباب بن موسى از مجالد از شعبى از زحربن قيس نقل كرده و كسى كه به مدائن مى رود خودِ زحر است و ابن سودا ابن حرب معرفى شده است.(68)منظور از ابن حرب عبدالله بن عمر بن حرب است كه در زمان امام صادق عليه السلام ادعائى بمانند ابن سبااز او نقل شده است.2. اشعرى قمى در المقالات و الفرق به روشنى كامل عبدالله بن سبا را همان عبدالله بن وهب راسبى همدانى دانسته كه عبدالله بن حرس و ابن سودا او را همراهى مى كردند. وى پس از بيان اين كه آنان نخستين كسانى بودند كه بر ابوبكر عمر عثمان و صحابه طعن زدند و برائت از آنان را آشكار كردند به تبعيد وى به مدائن اشاره كرده است و زنده بودن على عليه السلام را از عقايد او بر مى شمرد.(69)گزارش وى بمانند گزارش شعبى است كه در تاريخ بغداد و البيان و التبيين جاحظ آمده است.اشعرى اين سه همفكر را ياد مى كند ولى به جاى ابن اسود ابن سويد را مى آورد.(70)همان گونه كه محقق كتاب احتمال داده است امكان دارد عبدالله بن حرس در المقالات والفرق عبدالله بن عمر بن حرب كندى باشد كه فرقه حربيه را به او نسبت داده اند و شايد عبدالله بن حارث باشد كه فرقه حارثيه به او نسبت داده شده است.(71)نوبختى او را از غلات مدائن مى داند كه شناخت امام را براى سعادت كافى مى دانستند.(72)شايد غلو كسانى مانند ابن حرب يا حرث در زمان امام صادق عليه السلام (73) باعث شده كه افسانه ابن سبا دوباره بر سر زبانها بيفتد.3. بلاذرى نويسنده انساب الاشراف عبدالله بن وهب را همان ابن سبا دانسته است. او نقل مى كند: شمارى از على درباره ابوبكر و عمر سؤال كردند از جمله آنان عبدالله بن وهب همان ابن سبا بوده است:(حجر بن عدى كندى عمرو بن حمق خزاعى حبة بن جوين بجلى عُرنى و عبدالله بن وهب همدانى (همان ابن سبا) نزد على آمدند و درباره ابوبكر و عمر از او سؤال كردند.على فرمود: آيا براى اين گونه پرسشها فرصت يافته ايد در حالى كه شهر مصر گشوده شد و شيعيان من در آن جا به شهادت رسيدند. نامه اى نوشت كه روزها براى شيعيانش خوانده شود. از اين نامه هم سود نبرد. از اين نامه نسخه اى نزد ابن سبا بود كه آن را تحريف كرد.)(74)از اين عبارت استفاده مى شود:الف. شمارى از ياران على عليه السلام درباره خلفاى پيشين از حضرت پرسيدند وى نيز نامه اى در اين باره به شيعيان خود نگاشت.ب. عبدالله بن وهب همدانى كه همان ابن سبا است نسخه اى از نامه على عليه السلام را داشته و آن را تحريف كرده است.ج. زمان نگارش نامه پس از سقوط مصر و شهادت شيعيان على عليه السلام در آن منطقه بوده كه در نتيجه پس از جنگ نهروان بوده است.4. شمارى از مورخان كه نامه على عليه السلام را به شيعيان نقل كرده اند عبدالله بن وهب و شمارى عبدالله بن سبا را از پرسش كنندگان دانسته اند بدون اين كه از تحريف نامه به دست عبدالله بن وهب سخنى به ميان آورده باشند.الف. ابن قتيبه پس از گزارش پايان جنگ نهروان و سخنرانى على عليه السلام مى نويسد:(حجر بن عدى عمروبن حمق و عبدالله بن وهب راسبى نزد على رفته و درباره ابوبكر و عمر و عثمان از او پرسيدند.على عليه السلام فرمود: اكنون براى اين گونه پرسشها مجال يافته ايد در حالى كه مصر گشوده شده و شيعيان من در آن جا به شهادت رسيده اند. نامه اى خواهم نوشت و درآن آنچه سؤال كرده ايد پاسخ مى دهم. آن را بر شيعيان من بخوانيد.)(75)ابن قتيبه پس از نقل اين گفت وگو متن نامه امام را مى آورد.ب. در الغارات به جاى ابن وهب ابن سبا ذكر شده و پرسش گران عبارتند از: عمرو بن حمق حجر بن عدى حبه عرنى حارث اعور و عبدالله بن سبا.(76)از مجموع آنچه ياد شد به روشنى استفاده مى شود كه عبدالله بن سبا همان عبدالله بن وهب سبائى است و اين در (المقالات و الفرق) و (انساب الاشراف) ياد شده بود. در روايت شعبى از زحر بن قيس نيز نامى از عبدالله بن سبا نيست بلكه عبدالله بن وهب سبائى آمده است.از آن جا كه بلاذرى ابن قتيبه و صاحب الغارات از نامه على عليه السلام به شيعيان درباره خلفا ياد كرده اند پى گيرى آن نامه بايسته مى نماد و چنانچه على عليه السلام در اين نامه خود را برتر يا شايسته تر به خلافت از خلفاى گذشته دانسته باشد آنچه به عبدالله بن سبا نسبت مى دهند بى جا و نادرست خواهد بود؛ زيرا خليفه رسمى و پذيرفته شده خود چنين نظر دارد و به خاطر ابراز چنين عقيده اى گروهى را تبعيد نمى كند و يا تصميم به كشتن آنان نمى گيرد؛ از اين روى درباره اين گزارش و نامه كه به نظر نگارنده كليد حلّ معماى افسانه عبدالله بن سبا است روشن شدن چند نكته بايسته مى نماد:1. در اين نامه چه نكته هايى درباره خلافت و خلفا آمده كه شمارى آن را تحريف شده به دست ابن سبا دانسته اند.2. چرا عبدالله بن وهب راسبى همدانى را سبائى يا ابن سبا مى گفتند.3. به جز پرسش گران چه كسانى از اين نامه آگاه بوده و يا آن را روايت كرده اند.4. آيا عبدالله بن وهب را مى توان راوى اين نامه دانست.5. آيا عبدالله بن سبا وجود داشته كه راوى اين نامه باشد؟ انگيزه ذكر نام وى در آغاز نامه چيست؟