مهم ترين نكته اى كه به ابن سبا نسبت داده شده و سازگار و هماهنگ با عقائد شيعه است باور وى به برترى على عليه السلام بر ديگر خلفا و جانشينى اوست از پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم.على عليه السلام در اين نامه خود را برتر از خلفاى پيشين و شايسته تر به خلافت از ديگران دانسته است.در اين نامه تمام جريانهاى سياسى دوران خلافت سه خليفه پيشين و رخدادهاى دوران خلافت حضرت بيان شده كه سندى است بسيار مهم معتبر و راه گشا براى فهم و درك رخدادهاى سياسى صدر اسلام.
الف. خلافت ابوبكر
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين نامه به روشنى بيان مى كند: من شايسته تر به مقام پيامبر و جانشينى وى بودم از كسانى كه حكومت را به دست گرفتند. من صبر و كناره گيرى كردم اما زمانى كه ديدم عده اى از اسلام بر مى گردند به ناگزير با خليفه همراهى كردم و به او دست بيعت دادم:(چون رسول صلّى الله عليه وآله وسلّم به جهان باقى رفت مسلمانان بر سر جانشينى اش به نزاع برخاستند. به خدا سوگند هرگز در خيالم نمى گنجيد و به خاطرم نمى گذشت كه عرب بعد از محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم در امر خلافت از اهل بيت او رخ برتابند يا خلافت را پس از او به ديگرى جز من واگذارند. و مرا به وحشت نينداخت بجز گرايش مردم به ابوبكر و حركت عموم آنان براى بيعت با او. من لختى از بيعت كردن دست بازداشتم؛ چه مى دانستم كه خود از هركس ديگر كه جانشينى رسول خدا را به دست گرفته سزاوارترم. زمانى (كه خدا مى خواست) در آن حال درنگ كردم تا وقتى كه ديدم برخى مردم از دين باز مى گردند و به نابودى دين خدا و آيين محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم و ابراهيم عليه السلام دعوت مى كنند. ترسيدم اگر به يارى اسلام و مسلمانان برنخيزم در دين رخنه اى پديد آيد و بناى مسلمانى ويران گردد و اگر چنين شود مصيبت آن بر من بزرگ تر خواهد بود از محروم شدن از حكومت بر شما كه متاعى است چند روزه و زوال پذير و چنان زايل مى شود كه سراب بيابان و چنان پراكنده مى شود كه ابرهاى آسمان. در اين هنگام نزد ابوبكر رفتم و با او بيعت كردم و در كشمكش اين حوادث دامن عزم بر كمر زدم تا باطل نابود گرديد و سخن خدا بر فراز ه ر سخن قرار گرفت هر چند كافرانش ناخوش مى داشتند.)(77)
ب. خلافت عمر
على عليه السلام در اين نامه مى فرمايد: تصور نمى كردم ابوبكر خلافت را به ديگرى واگذارد با اين كه درباره خلافت با او محاجه كردم و اين فقط به خاطر پيوندى است كه بين ابوبكر و عمر بوده است.(78)
ج. خلافت عثمان
در هنگام سخن از خلافت عثمان امام مى فرمايد: حق من بود كه پس از عمر زمام را به دست گيرم؛ امّا عمر مرا ششم از شش نفر قرار داد با اين كه سخنان مرا در هنگام خلافت ابوبكر شنيده بود:(ما اهل بيت سزاوارتر به حكومت از شماييم.)سپس مى افزايد:(اهل شورا نيز كه مى دانستند با به حكومت رسيدن من جايى براى آنان در امور سياسى نخواهد بود؛ از اين روى با هماهنگى كامل خلافت را به عثمان وانهادند و مرا تهديد كردند و با اكراه بيعت نمودم.)(79)از سخنان على عليه السلام پيداست كه براى گرفتن حق با ابوبكر محاجه كرده و در هر دوره زمانى خلافت در طول 25 سال بر شايسته تر بودن خود و خاندان خويش برخلافت از ديگران پاى مى فشرد؛ از اين روى كسانى كه گفته اند على براى گرفتن حق خود كارى نكرده راه خطا پيموده اند.امام به روشنى بيان مى كند: همراهى او با خلفا به معناى پذيرش كار آنان نبوده.بلكه براى حفظ اسلام و جلوگيرى از تفرقه و ارتداد در جامعه اسلامى با آنان همراه شده است.اين نامه به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام در روزهاى جمعه در مسجد شهر كوفه براى مردم قرائت مى شده مردم كوفه از نظر على عليه السلام درباره خلافت سه خليفه پيشين آگاه بودند و نيازى نبود كه عبدالله بن سبا از حق بودن على عليه السلام براى آنان سخن بگويد.