مبارزه آل زبير با تشيع‏ - تهاجم نو با شبهه کهنه علیه تشیع نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تهاجم نو با شبهه کهنه علیه تشیع - نسخه متنی

علی اکبر ذاکری‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبارزه آل زبير با تشيع‏

همان گونه كه اشارت رفت نقل برتريها و والايها و احاديث على عليه السلام در اين سه سال و نيم امرى رايج و طبيعى بوده؛ از اين روى كسى كه مختار را از بين مى برد يعنى شيعيان كوفه را سركوب كرده است؛ زيرا سپاهيان مختار را مردم شيعه و ايرانيان ستمديده و علاقه مند به اهل بيت تشكيل مى دادند و اينان جمعيت اندكى در كوفه نبودند و مهم ترين كار براى آرام كردن مردم و جلوگيرى از تشنج بى اعتبار ساختن مختار و هواداران وى بود. از اين روى دستگاه تبليغاتى دشمنانِ مختار به كار افتاد و او را انسانى مدعى پيامبرى غالى هوادار مهدى موعود و... معرفى كردند. با اين اتهامها و نسبتهاى ناروا اگر نتوان بيش تر مردم را فريب داد مى توان مردم ناآگاه را فريفت و شمارى را به گمان انداخت و از بازتاب در برابر قتل عام شيعيان بازشان داشت. روشن است كسى كه كافر باشد و يا مرتد و ادعاى نبوت كند كشتن او نه تنها جايز بلكه واجب خواهد بود. به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه بيش تر هواداران وى را ايرانيان تشكيل مى دادند.(194) آنان كيانند؟ آنان همانند كه در شهر مدائن پايتخت ايران از مرد غالى و گزافه گويى درباره على پيروى كرده اند. بنابراين قتل عام آنان نيز هيچ گونه اشكال شرعى ندارد.

تاريخ نگاران نوشته اند: مصعب بن زبير هفت هزار شيعه را در كوفه به شهادت رساند و نام آنان را خشبيه نهاد؛ زيرا تنها با چوب از خود دفاع مى كردند. دفاع با چوب حكايت از آن دارد كه نبرد در ميدان جنگ نبوده بلكه خانه به خانه بوده است. لشگر جرّار مصعب به خانه ها و كومه هاى اين مردم مظلوم و پيروان على عليه السلام يورش برده و مردم بى دفاع تنها با چوب به دفاع از خود برخاستند و بسيارى از آنان مظلومانه از دم شمشيرهاى برّان گذرانده شده اند.

مسعودى درباره قتل عام ابن زبير مى نويسد:

(فكان جملة من أدركه الإحصاء ممن قتله مصعب مع المختار سبعة الاف كل هؤلاء يطلبون بدم الحسين و قتلة اعدائه فقتلهم مصعب و سماهم الخشبيه و تتبع مصعب الشيعه بالقتل بالكوفة وغيرها.)(195)

پس تمام كسانى كه آنان را شمردند افرادى كه مصعب از سپاه مختار كشته بود هفت هزار نفر بودند تمام آنها در صدد گرفتن خون حسين و كشتن دشمنان او بودند. مصعب آنان را كشت و نام آنان را خشبيه نهاد. مصعب به جست وجوى شيعيان در كوفه و جاهاى ديگر پرداخت و آنان را كشت.

هفت هزار نفر از شيعيان را كشتند آن هم كسانى كه خواهان انتقام خون حسين عليه السلام بودند در شهرى كه مردم آن شيعه اند كار كوچكى نيست. او نه تنها اينها را كشت بلكه جست وجو مى كرد هر جا شيعه اى مى يافت از دَمْ تيغ مى گذراند. خانه به خانه دركوفه و مناطق ديگر شيعيان را پى گيرى مى كرد. براى توجيه اين قتل عام چاره اى جز مرتد معرفى كردن شيعه و غالى دانستن آنان نداشت.

فاجعه قتل عامِ شيعيان چنان دردناك بوده كه عبداللّه بن عمر به مصعب اعتراض مى كند.

طبرى مى نويسد: مصعب عبداللّه بن عمر را ملاقات كرد و بر او سلام كرد و گفت: من فرزند برادر تو مصعب هستم.

ابن عمر گفت:

(نعم انت القاتل سبعة الاف من أهل القبلة فى غداة واحدة عِش مااستطعت.)

بله تو كُشنده هفت هزار نفر از مردم مسلمان در يك پگاه هستى. تا مى توانى زندگى كن.

مصعب گفت:

(انهم كانوا كفرة سحرة.)

آنان كافر ساحر بودند.

ابن عمر گفت:

(واللّه لوقتلت عدّتهم غنماً من تراث ابيك لكان ذلك سَرَفاً.)(196)

به خدا سوگند اگر به مقدار آنان گوسفند از ارث پدرى خود كشته بودى اسراف در قتل بود.

اين كه مصعب به ابن عمر مى گويد آنان كافر ساحر بودند نشان مى دهد آل زبير شيعه را متهم كرده و بهترين راه براى ثابت كردن كفر نسبت غلو به اينان است: على را خدا مى دانسته اند و بر اين باور بوده اند كه على زنده است.

مصعب چنان كارهاى زشت و نفرت انگيز براى تحقير شيعه انجام داد كه انسان شرم مى كند آنها را بنگارد. اين مرد بى شرم و به دور از حيا و انسانيت وقتى فرزند عبداللّه بن شداد را دستگير كردند و به نزد او آوردند دستور داد كشف عورتش كنند و ببيند بالغ شده يا نه و سپس او را رها ساخت.(197)

پانصد نفر از بزرگان قبيله هَمْدان را از دم تيغ گذراندند. به طور معمول هر خانواده يك كشته داشت. مردم فرياد مى زدند ما را نكش اين سپاه را براى مقابله با مردم شام نگهدار.(198)

دو همسر مختار (دختر سمرة بن جندب و دختر نعمان بن بشير) را آوردند و از آنان خواستند كه از مختار تبرى بجوييد. آنان گفتند:

(چگونه از كسى تبرى بجوييم كه مى گفت: پروردگار من خداست و روزها روزه مى گرفت و شبها بيدار بود و خونش را براى خدا و رسول خدا در راه كشندگان فرزند دختر پيامبر و خاندان وشيعيان وى داد.)

مصعب پس از كسب تكليف از عبدالله بن زبير آنان را تهديد به قتل كرد. دختر سمره ناگزير از مختار بيزارى جست و گفت:

(اگر با شمشير از من كفر بخواهيد كافر مى شوم.)

اما دختر نعمان بن بشير گفت:

(اين شهادتى است كه روزى من شده آيا آن را ترك كنم؟ نه چنين نمى كنم. اين مرگ است و سپس بهشت و ورود بر پيامبر و اهل بيت آن بزرگوار. بارالها شاهد باش كه من پيرو پيامبرت و فرزند دختر او و اهل بيت و شيعه اويم.)(199)

آن گاه او را گردن زدند.

طبرى هم اين واقعه را نوشته و نام دختر سمره را ام ثابت و دختر نعمان را عمره يادكرده است.

برابر نقل طبرى:

(پس از اين كه عمره مى گويد: مختار بنده اى از بندگان صالح خداست.

مصعب او را به زندان مى برد و در نامه اى به عبداللّه بن زبير مى نويسد: همسر مختار مى پندارد شوهرش پيغمبر است. دستور مى رسد او را بكشيد. زن مختار را بين كوفه و حيره به قتل مى رسانند.)(200)

در اين گزارش به روشنى آمده: مصعب به همسر مختار اتهام مى زند كه وى شوهرش را پيامبر مى داند.

اين گزارشها به خوبى نشان مى دهد: كافر خواندن ياران مختار و ادعاى اين كه آنان مختار را پيامبر مى دانند يك توطئه برنامه ريزى شده ازسوى مصعب است.

مصعب بن زبير براى توجيه كار خويش و به نابودى كشاندن شيعه و زدودن نام على از صفحه تاريخ و بد نام كردن شيعيان او براى هميشه تاريخ و تسكين دادن آلام خودو خانواده اش از زخمهايى كه از ياران على عليه السلام به تن داشتند شعبيِ روى گردانيده از شيعه و جوياى نان و نام را به كار مى گيرد.

شعبى براى پياده كردن هدفهاى شوم مصعب بن زبير بهترين مزدور است. او در آغاز از ياران مختار بوده و سپس از او جدا شده و كوفه را ترك گفته و به مدينه رفته و اكنون و پس از سركوب مختار به كوفه بازآمده است. شعبى پيش از اين در استاندارى كوفه از زمان حاكميت آل زبير و امارت عبداللّه يزيد خطمى و عبدالله بن مطيع كاتب بوده است. تمام ويژگيها را براى سروسامان دادن به كار نفرت انگيز و زشت دارد: به پيشنه خويش پُشت كرده و از شيعه بودن خود دست كشيده و با خشم و كينه به شيعيان مى نگرد و از كسانى كه حديث شنيده به بدى ياد مى كند و حارث اعور را كه از او علم حساب آموخته دروغگو مى خواند و علاقه شديد به دنيا دارد و زر و سيم عقل و هوشش را مى ربايد. مصعب او را صيد مى كند. نخستين گام را بر مى دارد و طمع را در وى برمى انگيزد.

شعبى خود نقل مى كند: مصعب بن زبير مرا به ديدار همسرش برد.

انگيزه اين ديدار روشن نيست. ابن كثير مى نويسد:

(هدف آشتى بين مصعب و عايشه دختر طلحه بوده است.)

گزارشى كه اين احتمال را تأييد كند وجود ندارد.

با كينه اى كه مصعب از على و ياران او در دل دارد و همسر او دختر طلحه نيز اين ديدار و جلسه سه نفرى نمى تواند معمولى باشد و تنها براى آشتى كُنان و حل اختلاف بلكه از نشانه ها و شواهد بر مى آيد در اين ديدار انگيزه هاى مهم ترى در كار بوده است. گويا مصعب و همسرش دختر طلحه طرحى عليه شيعه ريخته بوده اند و از شعبى مى خواهند كه با آنان همكارى كند. پس از اين كه شعبى قول همكارى مى دهد مصعب به دستور همسرش ده هزار درهم به شعبى مى دهد.

شعبى مى نويسد:

(تا آن زمان زنى به زيبايى همسر مصعب نديده بودم. براى نخستين بار بود كه مالك چنين مالى شدم.)(201)

نوشته اند:

(شعبى زمانى وارد بيت المال شد و با صد دينار كه در چكمه هاى خود پنهان كرده بود خارج گرديد.)(202)

روشن است از چنين شخصى كه شيدا و واله دنيا شده دارندگان زر و سيم مى توانند هرگونه استفاده اى را بكنند. اين جاست كه افسانه ابن سبا پا مى گيرد. شعبى را زر و سيم به هيجان مى آورد حق را زير پا مى گذارد و آنچه را كه براى دشمنان شيعه به كار مى آيد مى نگارد و در اختيار حكومت گران مى گذارد تا توجيهى باشد براى برنامه هايى كه دارند. او براى اين كه حركت شيعيان كوفه را از جلوه بيندازد و شيعيان پاكباخته را گروهى غالى و جداى از شريعت محمدى صلّى الله عليه وآله وسلّم معرفى كند تا راه براى مصعب بن زبير باز شود شخص بى هويت و بى نام و نشانى را كه هيچ نسب شناسى او را نمى شناسد عَلَم مى كند و شيعيان را از پيروان وى مى داند. اين شخص را عبداللّه بن سبا نام مى نهد. نامى كه براى مردم هم زياد شگفت نمى نماد و دور از ذهن نيست. شخصى از يمنيان است بسان بسيارى از ياران حضرت امير عليه السلام. عبداللّه نام دارد چون پيش از اين كه اسلام بياورد يهودى بوده وقتى اسلام آورد خود را عبدالله ناميده نامى كه به طور معمول گروندگان به اسلام روى خود مى گذاشته اند. حال اين شخص يهودى اسلام آورده پيرو على مى شود و در صدد كسب موقعيت در نزد على و ش ييعيان اوست؛ از اين روى از على بسيار تجليل مى كند و على و مردم كوفه به وى با ديد احترام مى نگرند. كم كم راه غلو را پيش مى گيرد. على بر آن مى شود او را بكشد؛ امّا ياران على وى را از اين كار باز مى دارند. به دستور على به مدائن تبعيد مى شود.(203)

از قول زحر بن قيس جعفى گزارش مى دهد: عبدالله بن وهب سبائى در مدائن مرگ على را نپذيرفت و مدعى بود: على نمرده است و باز مى گردد و رهبرى عرب را به عهده مى گيرد.(204) پس برابر دستور على عليه السلام غالى سزاوار مرگ است. درست است كه على عليه السلام ابن سبا را بخشيد و وى را به مدائن تبعيد كرد جايى كه بيش تر ياران مختار از آن جا بودند امّا بخشش او جنبه سياسى داشت. افزون بر اين در مدائن كفر وى ثابت گرديد و امروز براى جلوگيرى از تكرار رخدادهاى گذشته بايد شيعيان را كُشت زيرا آنان (كفرة سحرة) اند. زحر بن قيس كه شعبى از او نقل مى كند: (عبداللّه وهب وقتى كه مرگ على را شنيد نپذيرفت و گفت: او نمرده است.) در دوران حكومت حضرت امير در دستگاه حكومت به كار مشغول بوده است.در واقعه كربلا وى سر شهيدان را از كوفه به شام مى برد(205) و از فرماندهان عبدالله بن مطيع در جنگ عليه مختار بوده(206) كه در اين جنگ جراحت بر مى دارد(207) و سپسها به سپاه حجاج بن يوسف مى پيوندد.(208)

شعله هاى سوزان كينه هاى آل زبير در كشتار شيعيان و ساختن و پرداختن افسانه ابن سبا فرو نشست و تا آن جا پيش رفتند كه نام پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را نشانه رفتند و به دستور عبدالله بن زبير در مكه نام پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم از خطبه هاى جمعه حذف شد به اين بهانه كه بنى هاشم از بردن نام پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم خوشحال مى شوند.

شعله هاى اين كينه محمد بن حنفيه را سوزاند و عبدالله بن عباس را از مكه به طائف راند.(209)

امّا چرا در اوراق تاريخ نام سبئيه در جنگ جمل مطرح مى شود و در جنگ نهروان و صفين از اين داستان خبرى نيست تا دوره مختار از اين گروه زياد نام برده مى شود و اين داستان بر سر زبانها مى افتد؟(210)

زيرا سازنده و رواج دهنده اين افسانه آل زبير بوده اند. اين افسانه در روزگار ننگين و پر ادبار آنان ساخته و پرداخته شده و آنان براى اين كه پرونده سياه طلحه و زبير را سفيد جلوه دهند و اعمال ننگين آنان را توجيه كنند و لكه ننگى را كه بر صفحه تاريخ رسم كردند بزدايند نگاشتند و نشر دادند كه در شورش عليه عثمان و در جنگ جمل على تحت تأثير غاليان بود و در بصره به منزل حكيم بن جبله رفت كه وى دزدى بيش نبود!(211) حكيم همو بود كه طلحه و زبير وى را به شهادت رساندند.(212)

چه بسا آن پنجاه نفرى كه عبدالله بن زبير در بصره به اتهام غلو گردن زد(213) جزو همين سناريو بوده است؛ زير آنان حاضر نشدند كه بيت المال بصره را تسليم ناكثين كنند.

بعدها سيف بن عمر گزارشهاى شعبى را مبناى كار خود قرار مى دهد و كاستيهاى آن را بر طرف مى سازد. او به جاى حيره زادگاه ابن سبا را صنعا ياد مى كند حال چطور شعبيِ حميرى او را نشناخته و حيره اى دانسته و سيف او را شناخته و صنعائى دانسته است؟

سيف بن عمر در تمام گزارش اشتباه شعبى را نكرده و از عبداللّه بن وهب سبائى نام نبرده زيرا مى دانسته كه وى به دست حضرت امير عليه السلام در جنگ نهروان كشته شده است. از اين روى ابن سبا بى نام و نشان را مطرح كرد و تمام اعتراضها و خروش و قيام مردم مسلمان را عليه عثمان به وى نسبت داد.

امّا چرا در زمان سيف بن عمر دوباره داستان ابن سبا مطرح مى شود نياز به بررسى دارد. گويا عباسيان براى مبارزه با عقايد شيعه كه خيلى گسترش يافته بود و استوار سازى پايه حكومت خويش و برداشتن قوى ترين رقيب از سر راه به طرح و پخش اين افسانه سخيف مى پردازند و شايد ظهور گروه حربيه درمدائن و نشر انديشه هاى سيد حميرى در افزايش دامنه حركتهاى ضدشيعى و نشر افسانه ابن سبا بى نقش نباشد.

(1). (الأربعين فى اصول الدين) فخر رازى تحقيق دكتر احمد حجازى سقا/ 319 مكتبة الكليات الازهريه.

(2). (موسوعة التاريخ الاسلامى السيره النبوية العطرة) دكتر احمد شَلَبى ج‏1/626. چاپ سيزدهم.

(3). همان مدرك ج‏2/180.

(4). (فهرست منشورات دارالنفائس) چاپ شده در: (موسوعة فقه على بن ابى طالب) دكتر قلعه چى چاپ دوم.

(5). سوره (صافات) آيه 83.

(6). سوره (آل عمران) آيه 31 قل إنْ كنتم تحبّون الله فاتَّبعونى يحببكم الله.

(7). (اصول مذهب الشيعه الامامية الاثنى عشريه عرض و نقد) دكتر ناصر بن عبدالله بن على قفارى ج‏1/89. اين كتاب در سه جلد براى خدشه دار كردن بر عقائد شيعه نوشته شده است و درباره اصل تشيع مى نويسد:

(الرأى المختار فى اصل التشيع: والذى ارى ان التشيع المجرد من دعوى النص والوصية ليس هو وليد مؤثرات اجنبيه بل ان التشيع لال البيت وحبهم امر طبيعى وهو حب لايفرّق بين الآل ولايغلو فيهم ولاينقص احداً من الصحابة كما نقل الفرق المنتسبة للتشيع... .)

دكتر شَلَبى نيز شيعه را به معناى دوستى اهل بيت مى گيرد.

(8). (تاريخ دمشق) ابن عساكر تحقيق على شيرى ج‏42/333 دارالفكر دمشق.

(9). (تاريخ شيعه) محمد حسين مظفر ترجمه سيد محمد باقر حجتى‏34/ دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

(10). (تاريخ شيعه)؛ (نهايه) ابن اثير ج‏4/110 دار احياء التراث العربى.

(11). سوره (بينه) آيه 7.

(12). (در المنثور) سيوطى ج‏6/379 كتابخانه آيت الله مرعشى افست.

(13). (فضائل الخمسه) فيروزآبادى ج‏1/324 مؤسسة اعلمى بيروت به نقل از تفسير (طبرى) ج‏30/171.

(14). (فضائل الخمسه) ج‏1/324؛ (تاريخ شيعه)32/.

(15). (كتاب الخصال) شيخ صدوق‏465/ مؤسسه نشر اسلامى؛ (خصال) شيخ طوسى ترجمه محمدباقر كمره اى ج‏2/228 حديث 4 باب 12 كتابفروشى اسلاميه تهران.

(16). (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه‏182/264 دارالهجره قم.

(17). (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب اميرالمؤمنين) على اكبر ذاكرى ج‏1/123 136 دفتر تبليغات اسلامى.

(18). (موسوعة التاريخ الاسلامى) ج‏2/179.

(19). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏6/31؛ (اعيان الشيعه) محسن امين ج‏10/225.

(20). (كشف المحجة لثمرة المهجة) ابن طاووس تحقيق شيخ محمد حسّون‏242/ دفتر تبليغات اسلامى.

(21). (اصول مذهب الشيعه الامامية) قفارى ج‏1/55 به نقل از: (ميزان الاعتدال) ج‏1/425؛ (لسان الميزان) ابن حجر تحقيق جديد ج‏1/16 دار احياء التراث العربى.

(22). (الفَرْقُ بين الفِرَق) عبدالقاهربن طاهر بن محمد بغدادى الاسفرائينى‏235/ دارالمعرفة بيروت.

(23). (عبدالله بن سبا) مرتضى العسكرى ج‏2/227 المجمع العلمى الاسلامى.

(24). (دائرة معارف القرن العشرين) فريد وجدى ج‏5/18 دارالمعرفه بيروت.

(25). (لسان الميزان) ج‏4/24.

(26). (الفرق بين الفرق)234/؛ (آفرينش و تاريخ) مقدسى ترجمه شفيعى كدكنى ج‏2/818 انتشارات آگاه.

(27). (الفصل فى الملل والنحل) ابن حزم ج‏5/36 دار الجيل؛ (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏5/7.

(28). (تاريخ بغداد) خطيب بغدادى ج‏8/488 شماره 4605 دارالكتب العلميه بيروت؛ (البيان والتبيين) ابو عثمان عمرو بن جاحظ ج‏3/84 دار احياء التراث العربى.

(29). (مراصد الاطلاع) صفى الدين بغدادى ج‏1/441 دارالمعرفة بيروت.

(30). (المقالات والفرق) سعد بن عبدالله بن ابى خلف اشعرى تحقيق جواد مشكور20/ مؤسسه مطبوعاتى عطائى.

(31). (الغارات) ابواسحاق ابراهيم بن محمد معروف به ابى هلال ثقفى تحقيق عبدالزهراء الحسينى الخطيب‏36/ دارالاضواء بيروت.

(32). (لسان الميزان) ج‏4/260؛ (مسند على بن ابى طالب) يوسف اوزبك ج‏3/1026 ح‏5908؛ ج‏9/1027 دارالمأمون دمشق به نقل از: (تاريخ دمشق) ج‏9/331.

(33). (لسان الميزان) ج‏40/24.

(34). (الايضاح) ابن شاذان تحقيق محدث ارموى‏477/ چاپ بيروت‏209/.

(35). (ينابيع المودة) قندوزى حنفى ج‏3/229 باب 70 دارالأسوه قم.

(36). (فرق الشيعه) حسن بن موسى نوبختى‏22/ مطبعة الحيدريه نجف (المقالات والفرق)20/.

(37). (حلية الاولياء) ابونعيم اصفهانى ج‏8/353؛ (مسند على بن ابى طالب) اوزبك ج‏7/2786 ح‏16092.

(38). (لسان الميزان) ج‏4/23.

(39). (عبدالله بن سبا) عسكرى ج‏2/233.

(40). (امالى الطوسى) تحقيق بنياد بعثت‏230/.

(41). (كتاب الغيبة) نعمانى‏311/ باب 20 (جيش الغضب) مكتبة الصدوق تهران.

(42). (تاريخ الامم والملوك) طبرى ج‏4/368 مؤسسة الاعلمى بيروت.

(43). همان مدرك‏379/.

(44). (عبدالله بن سبا) ج‏1/36.

(45). همان مدرك‏63/.

(46). (لسان الميزان) ج‏4/23.

(47). (عبدالله بن سبا) ج‏1/74 75.

(48). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏8/119 120 دار احياء التراث بيروت؛ (جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد) دكتر محمود مهدوى دامغانى ج‏4/80 81 نشر نى.

(49). (التعريفات) جرجانى تحقيق ابراهيم الابيارى‏155/ شماره 772 دارالكتاب العربى.

(50). (عبدالله بن سبا) ج‏2/341.

(51). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏5/7؛ (جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد) ج‏3/5 6.

(52). همان مدرك‏5/.

(53). (المقالات والفرق)17/.

(54). (مقاتل الطالبيين) ابوالفرح اصفهانى‏344/ منشورات رضى قم؛ (قاموس الرجال) شوشترى ج‏7/556 مؤسسه نشر اسلامى.

(55). (تنقيح المقال) عبدالله مامقانى ج‏3/113.

(56). (اختيار معرفة الرجال) معروف به رجال كشى تحقيق حسن مصطفوى‏108/ 106 ح‏170 تا 174 دانشگاه مشهد.

(57). (عبدالله بن سبا) ج‏2/178.

(58). همان مدرك‏191/.

(59). (عبدالله بن سبا) ج‏2/181 183. در (خصال) شيخ صدوق ترجمه محمدباقر كمره اى ٌ ج‏2/421. نام عبدالله بن سبا آمده است. علامه مجلسى كه حديث را از خصال آورده نام عبدالله بن سبا را ذكر كرده است. ر.ك. (بحارالانوار) علامه مجلسى ج‏10/107؛ 90/308؛ 82/318. در اين جا علامه برابر روايات كشى درباره ابن سبا اظهار نظر كرده است. در منابع ديگر ابن سبا آمده. ر.ك. (تحف العقول) حرّانى‏84/ ح.) اربعمائه مؤسسه اعلمى بيروت؛ (من لايحضره الفقيه) شيخ صدوق ج‏1/213 دار صعب؛ (تهذيب الاحكام) شيخ طوسى ج‏2/322 دارصعب؛ (علل الشرايع) شيخ صدوق‏344 باب 50 ح‏1 داراحياء التراث العربى.

(60). (عبدالله بن سبا) ج‏2/181 183.

(61). (الفهرست) شيخ طوسى 140/ رضى قم.

(62). (المقالات والفرق) مقدمه/كج.

(63). (اختيار معرفة الرجال)108/.

(64). (عبدالله بن سبا) ج‏2/173.

(65). (فرق الشيعه)22/.

(66). (المقالات والفرق)20/.

(67). (تاريخ بغداد) ج‏8/488.

(68). (البيان والتبيين) جاحظ ج‏3/86.

(69). (المقالات والفرق)20/ 21

(70). همان مدرك‏23/.

(71). همان مدرك‏162/.

(72). (فرق الشيعه)32/.

(73). (قاموس الرجال) ج‏6/299.

(74). (انساب الاشراف) احمد بن عيسى بلاذُرى ج‏3/1081 دارالفكر بيروت؛ ج‏2/383 تحقيق محمد باقر محمودى مؤسسة اعلمى بيروت؛ (عبدالله بن سبا) ج‏2/311.

(75). (الامامة والسياسة) ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى ج‏1/154 شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابى الحلبى واولاده بمصر سال 1388هـ.ق 1961م.؛ تحقيق على شيرى ج‏1/174 افست رضى قم.

(76). الغارات)199/.

(77). (الغارات) 202/ 203 ترجمه عبدالمحمد آيتى/111 وزارت ارشاد تهران؛ (الامامة والسياسة) ج‏1/155 عبارت آن چنين است:

(فلما مضى تنازع المسلمون الأمر بعده فوالله ما كان يلقى فى روعى ولايخطر على بالى ان العرب تعدل هذا الأمر عنى فما راعنى إلاّ إقبال الناس على أبى بكر وإجفالهم عليه فأمسكت يدى ورأيت أنّى أحَقُّ بمقام محمد فى الناس ممن تولى الأمور عليّ فلبثت بذلك ما شاء اللّه حتى رأيت راجعة من الناس رجعت عن الاسلام يدعون الى محو دين محمد وملة ابراهيم عليهما السلام فخشيت إن لم أنصر الاسلام وأهله أن أرى فى الاسلام ثلماً وهدماً تكون المصيبة به عليَّ أعظم من فوت ولاية أمركم التى إنّما هى متاع أيام قلائل ثم يزول ماكان منها كما يزول السراب فمشيت عند ذلك إلى أبى بكر فبايعته ونهضت معه فى تلك الأحداث حتى زهق الباطل وكانت كلمة الله هى العليا وأن يرغم الكافرون‏ ....)

(78). (الغارات)203/؛ مترجم عبدالمحمد آيتى‏111/.

(79). همان مدرك‏204/.

(80). (تاريخ الامم والملوك) ج‏2/63.

(81). (كشف الغمه) ابوالفتح اربلى ج‏1/83 88 89 151 157 دارالكتاب الاسلامى.

(82). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏1/144.

(83). (فجر الاسلام) احمد امين‏267/ دارالاكتب العربى بيروت.

(84). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏1/143 147.

(85). همان مدرك‏147/ 150.

(86). (مروج المذهب) مسعودى تحقيق محمد محمد الدين عبدالحميد ج‏3/81 دارالمعرفه بيروت.

(87). (نهج البلاغه) خطبه سوم.

(88). (الغدير) علامه امينى ج‏1/184.

(89). همان مدرك ج‏1/166.

(90). همان مدرك ج‏1/174؛ (مسند احمد حنبل) ج‏4/370 دارالفكر بيروت.

(91). (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب اميرالمؤمنين) ج‏1/176.

(92). (ترجمة الامام على بن ابى طالب من تاريخ دمشق) محمد باقر محمودى ج‏2/7 حاشيه بيروت.

(93). (عقد الفريد) احمد بن محمد بن عبد ربه تحقيق دكتر عبدالمجيد ترحينى ج‏3/320 دارالكتب العلميه بيروت.

(94). همان مدرك‏320/ 351.

(95). (عبدالله بن سبا) ج‏2/259.

(96). (عقدالفريد) ج‏3/335.

(97). (همان مدرك‏316/.

(98). همان مدرك‏338/.

(99). همان مدرك‏337/.

(100). (مروج الذهب) ج‏3/94.

(101). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/202.

(102). همان مدرك ج‏6/82 حوادث سال 132.

(103). (الكامل فى التاريخ) ابن اثير ج‏5/523 دارصادر بيروت.

(104). همان مدرك‏440/.

(105). (وسائل الشيعه) حرّ عاملى ج‏11/38 40؛ مجله (حوزه) شماره 85 86/192.

(106). (المسترشد فى الامامة) محمد بن جرير طبرى شيعى تحقيق محمودى‏408/ مؤسسة الثقافة الاسلامية؛ در (الغارات) 392/ بخشى از نامه على عليه السلام از شعبى با همين سند آورده شده است. ابوزيد قروى از ابى ابراهيم بن عثمان از فراس [بن يحيى] از شعبى از شريح بن هانى از على كه فرمود: (اللهم استعديك على قريش... .)

(107). (تفسير القمى) ج‏2/210 علامه قم؛ (كنزالدقائق) محمد رضا قمى مشهدى تحقيق: حسين درگاهى وزارت ارشاد؛ (نورالثقلين) ج‏4/370 ح‏121؛ (البرهان) بحرانى ج‏3/366 ذيل آيه 35 سوره فاطر.

(108). (نهج البلاغه) صبحى صالح نامه 62 خطبه هاى: 80 172 217 219 229 و... ر.ك. (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب اميرالمؤمنين) ج‏2/105 249 251.

(109). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏6/96.

(110). (كشف المحجة لثمرة المهجة)235/؛ (وسائل الشيعه) ج‏20/89.

(111). (نوادر الاخبار) فيض كاشانى تحقيق مهدى انصارى قمى‏192/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.

(112). (بحارالانوار) ج‏30/7 مؤسسة الوفاء.

(113). (معادن الحكمه) محمد بن فيض كاشانى ج‏1/150 مؤسسه نشر اسلامى.

(114). (كشف المحجة)236/؛ (نوارد الاخبار) 192/؛ (بحارالانوار ج‏30/8.

(115). (الغدير) ج‏9/31 36.

(116). (سير اعلام النبلاء) ذهبى ج‏5/532 دارالفكر بيروت؛ (المعارف) ابن قتيبه تحقيق ثروت عكاشه‏334/ رضى قم. ذهبى مى نويسد: او مرج عذراء را فتح كرد و در همان جا به سال 51 به شهادت رسيد.

(117). وى را در سال 51 به شهادت رساندند. ر.ك. (تهذيب التهذيب) ابن حجر ج‏6/136 دارالفكر بيروت؛ (المعارف) 291/ 292 554؛ (اختيار معرفة الرجال)49/ ح‏38 78 99.

(118). (الغدير) ج‏9/146؛ (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب اميرالمؤمنين(ع» ج‏1/297.

(119). (قاموس الرجال) ج‏3/75؛ (الغارات)356/ 401؛ (تهذيب التهذيب) ج‏2/151. در گذشت او را در سال 76 و 79 ذكر كرده است.

(120). (الاختصاص) مفيد4/ مؤسسه نشر اسلامى؛ (الغدير) ج‏1/29 203 4/80؛ (تهذيب التهذيب) ج‏1/376؛ (المعارف) 624/. ابن قتيبه او را از شيعيان غالى مى داند.

(121). (تهذيب التهذيب) ج‏4/172؛ (الغدير) ج‏2/64؛ (المعارف) 341/. ابن قتيبه او را پرچمدار مختار و قائل به رجعت مى داند.

(122). (الغدير) ج‏1/189؛ (تهذيب التهذيب) ج‏3/147.

(123). «تهذيب التهذيب) ج‏5/372 شماره 4416؛ (المعارف)145/.

(124). (اختيار معرفة الرجال)106/؛ (قاموس الرجال) ج‏2/758 ج‏5/409؛ (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏2/290؛ (الكامل فى التاريخ) ابن اثير ج‏3/484 دار صادر بيروت.

(125). (تهذيب التهذيب) ج‏2/137؛ (قاموس الرجال) ج‏3/61.

(126). (المسترشد)379/ ح‏127.

(127). (مقتل الحسين) عبدالرزاق الموسوى المقرّم‏329/ دارالكتاب الاسلامى؛ (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏9/56 58؛ (تهذيب التهذيب) ج‏2/861؛ (قاموس الرجال) ج‏2/745.

(128). (تهذيب التهذيب) ج‏3/619؛ (سير اعلام النبلاء) ج‏5/135.

(129). (تاريخ الامم و الملوك) ج‏4/203.

(130). (تاج العروس) زبيدى تحقيق على شيرى ج‏4/332 دارالفكر بيروت.

(131). همان مدرك‏335/.

(132). (انساب الاشراف) ج‏3/147.

(133). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/65.

(134). (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 126/183؛ (فروع الكافى) كلينى ج‏4/31؛ دارالتعارف؛ (الغارات)48/؛ (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏2/197.

(135). (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 224/346؛ (الغارات)41/.

(136). (الغارات)346/.

(137). (عبدالله بن سبا) ج‏1/74 75.

(138). (تذكرة الحفاظ) ذهبى ج‏1/26 27؛ (طبقات الكبرى) ابن سعد ج‏1/360.

(139). (رجال النجاشى) تحقيق غروى نائينى ج‏1/401 دارالاضواء.

(140). (المعارف)622/.

(141). (موسوعة فقه على بن ابى طالب) دكتر روّاس قلعه چى‏274/ دارالنفائس بيروت.

(142). (عبدالله بن سبا) ج‏2/303 (تاريخ الامم و الملوك) ج‏6/82.

(143). (سير اعلام النبلاء) ج‏5/270.

(144). (تهذيب التهذيب) ج‏4/158.

(145). (الغارات)36/.

(146). (سير اعلام النبلاء) ج‏5/271.

(147). (الطبقات الكبرى) ج‏6/248.

(148). (تهذيب التهذيب) ج‏4/158؛ (تاريخ دمشق) ج‏25/350.

(149). (المحبّر) ابوجعفر محمد بن حبيب‏379/ دار الافاق الجديده بيروت؛ (المعارف)395/ 449 473 595.

(150). (الطبقات الكبرى) ج‏6/248؛ (تاريخ دمشق) ج‏25/344.

(151). (البداية والنهاية) ابن كثير ج‏8/351 داراحياء التراث العربى.

(152). (سير اعلام النبلاء) ج‏5/276؛ (دائرة المعارف الاسلامية) مستشرقين ج‏13/302 دارالمعرفة بيروت.

(153). (المحبّر)475/.

(154). (دائرة المعارف الاسلامية) ج‏13/303.

(155). (العراق فى العصر الاموى) فهرست پايانى ثابت اسماعيل الراوى مكتبة اندلس بغداد.

(156). (تهذيب التهذيب) ج‏4/159.

(157). (الطبقات الكبرى) ج‏6/248.

(158). (لسان الميزان) ابن حجر ج‏3/99.

(159). (تهذيب التهذيب) ج‏2/117.

(160). (الغارات) 392/.

(161). (انساب الاشراف) تحقيق محمودى ج‏2/223.

(162). (البداية والنهاية) ج‏8/53 54.

(163). (تاريخ الامم والملوك) ج‏3/168؛ (كتاب الخلاف) شيخ طوسى ج‏5/389 مؤسسه نشر الاسلامى.

(164). (مروج الذهب) ج‏3/37 38.

(165). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/188.

(166). همان مدرك‏144/؛ (الكامل فى التاريخ) ج‏3/430.

(167.(الغارات)394/.

(168). (تاريخ الامم و الملوك) ج‏4 174/.

(169). (سيماى كارگزاران على بن ابى طالب اميرالمؤمنين) ج‏1/373 فصل كارگزاران فارس.

(170). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏4/99؛ (الغارات)389/.

(171). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/208.

(172). همان مدرك‏199/.

(173). همان مدرك‏383/.

(174). (مروج الذهب) ج‏3/92.

(175). (تاريخ الامم و الملوك) ج‏4/403.

(176). (مروج الذهب) ج‏3/93

(177). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/408.

(178). همان مدرك ج‏4/458 470.

(179). همان مدرك‏483/.

(180). همان مدرك‏384/.

(181همان مدرك‏475/.

(182). (سفينة البحار) محدث قمى ج‏2/753 دارالاسوه قم.

(183). (بحارالانوار) ج‏45/386.

(184). (الطبقات الكبرى) ج‏6/168.

(185). (مروج الذهب) ج‏3/104. فوت وى را در سال 65 نيز ذكر كرده اند. ر.ك: (تهذيب التهذيب) ج‏2/116؛ (سير اعلام النبلاء) ج‏5/169 شماره 421.

(186.(تهذيب الكمال) جمال الدين يوسف مزى تحقيق: دكتر بشار عوّاد معروف ج‏5/250 251 مؤسسة الرساله بيروت.

(187). (التاج الجامع للاصول فى احاديث الرسول) منصور على ناصف ج‏4/7 دار احياء التراث العربى؛ در آغاز حديث آمده است:

(عن الحارث الاعور قال: مرتُ فى المسجد فاذا النّاس يُخوضون فى الاحاديث قد خلت على عليّ فقلت: يا اميرالمؤمنين ألا ترى اِنّ الناس قد خاضوا فى الاحاديث قال: وقد فعلوها؟ قلت: نعم قال: أما اني‏....)

(188). (مروج الذهب) ج‏3/104.

(189). (امالى) مفيد 3/ 6 مؤسسه نشر الاسلامى؛ (الغدير) ج‏11/222 223؛ (امالى) طوسى‏626/ ح‏5 مجلس 30. در اين ملاقات است كه حضرت آن سخن معروف را بيان مى فرمايد: اول بايد حق را شناخت سپس اهل آن را: (إنّ دين الله لايعرف بالرجال بل باية الحقّ فاعرف الحقّ تعرف أهله.)

(190). (تهذيب الكمال) ج‏8/364.

(191). (تهذيب التهذيب) ج‏2/597.

(192). (سير اعلام النبلاء) ج‏1 2/468. بسان آن را از زرّ بن حُبيش و عاصم بن ضَمْرة از على عليه السلام گزارش كرده اند.

(193). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/566 567.

(194). (اخبار الطوال) دينورى ترجمه مهدوى دامغانى‏338/ نشر نى وى مى نويسد:

(مختار بيست هزار مرد براى وى [ابراهيم بن مالك اشتر] انتخاب كرد كه بيشتر آنان ايرانيان مقيم كوفه و معروف به حمراء بودند).

(195). (مروج الذهب) ج‏3/107.

(196). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/574.

(197). همان مدرك‏571/.

(198). همان مدرك‏572/.

(199). (مروج الذهب) ج‏3/107.(200). (تاريخ الامم والملوك) ج‏4/574.(201). (البداية والنهاية) ج‏8/351.

(202). (المسترشد)183/.

(203). (الفرق بين الفرق)235/.

(204). (تاريخ بغداد) ج‏8/488.

(205). (الكامل فى التاريخ) ج‏4/83.

(206). همان مدرك ج‏4/217.

(207). همان مدرك‏235/.

(208). همان مدرك‏408/.

(209). (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد ج‏20/128.

(210). (هوية التشيع) احمد وائلى/137 مؤسسة اهل البيت بيروت؛ (الفتنة الكبرى) طه حسين فصل ابن سبا.

(211). (تاريخ الطبرى) ج‏3/368.

(212). مجله (حوزه) شماره 54/209 مقاله غلات از ديدگاه مفيد.

(213). (الجمل فى نصرة حرب البصره) شيخ مفيد/151 داورى قم.

/ 25