مراحل مبارزه با تشيع در كوفه و ساختن افسانه ابن سبا
شهر كوفه مركز خلافت على عليه السلام و پايگاه اصلى شيعيان بود. برخورد خوب على عليه السلام با ايرانيان و فشارهاى امويان بر آنان سبب علاقه آنان به تشيع شد. كوفه شهرى بود داراى مردمى با عقايد گوناگون: شيعه سنى خارجى ايرانى قرشى يمنى و... جنگهايى كه كوفيان داشتند روحيه و توان آنها را به تحليل برد. عافيت طلبى آنان صلح امام حسن عليه السلام را در پى داشت. با انتقال خلافت به معاويه و چيرگى شاميان نوعى آرامش بر شهر كوفه حاكم شد و معاويه مغيرة بن شعبه را به عنوان حاكم كوفه برگمارد.1. مغيرة بن شعبه زيرك و فرصت طلب بود. او توانسته بود از درگيريهاى دوران حكومت على عليه السلام كناره گيرى كند و همين سبب شد كه معاويه او را براى پياده كردن هدفهاى خود مناسب بيابد بويژه كه در امر حكومت هم تجربه هايى داشت. از آن سوى او برخورد تندى هم با على عليه السلام نداشت و در هنگامه خروج طلحه و زبير از مكه به قصد بصره از آنان جدا شد و به زادگاه خود طائف رفت.(161)؛ از اين روى طرفداران على عليه السلام با وى دشمنى نداشتند.مغيره خواهان قدرت و در پى شهوت بود. گفته اند: بيش از نود زن گرفته و طلاق داده است. شمارى زنان او را تا سيصد ذكر كرده اند.(162) داستان زناى او با ام جميله هنگامى كه حاكم بصره بود شهرت دارد.(163) زمانى كه زياد بن ابيه جذب دستگاه معاويه شد مغيره نگران بود مبادا زياد جاى او را بگيرد. او براى حفظ موقعيت خويش تسليم بى چون وچراى معاويه بود.از اين روى از ولايت عهدى يزيد استقبال كرد و گويا به پيشنهاد وى اين پديده شوم پا گرفت. از آن طرف مروان حاكم مدينه به خاطراعتراض به ولايت عهدى يزيد از كار بركنار شد.(164)زمانى كه معاويه در ماه جمادى سال 41 مغيره را به كوفه فرستاد دستور داد:(از بدگويى على و دشنام به وى و مهرورزى بر عثمان و طلب بخشايش براى وى و در نماياندن عيبهاى ياران على كوتاهى نكن.)مغيره نيز در طول هفت سال و اندى كه حاكم كوفه بود برابر دستور معاويه بدترين روش را نسبت به على عليه السلام در پيش گرفت:(در ذم على و ايراد به وى و بدگويى از كشندگان عثمان و لعن بر آنان و دعا براى عثمان كوتاهى نكرد.)(165)مغيره تلاش مى كرد آثار به جاى مانده از على عليه السلام را نابود سازد و از نشر فضائل وى جلو بگيرد. اين را رسماً به صعصعة بن صوحان اعلام كرد و دستور داد فضائل على عليه السلام را در نهان و در جمع شيعيان مطرح سازند.(166) همان گونه كه ذكر شد اميرالمؤمنين عليه السلام دست كم سه مورد به طور مشخص و در جمع مردم كوفه برترى خود را بر خلفاى گذشته مطرح ساخت و سيره آنان را بويژه روش عثمان را مورد انتقاد قرار داده بود:1. نامه به شيعيان2. خطبه شقشقيه.3. حديث مناشده.با اين حال مغيره در بزرگداشت از عثمان و نكوهش على عليه السلام تلاش مى كرد. در اين راه به جعل حديث نيز دست مى يازيد درباره نهى از مناشده حديثى از مغيره نقل كرده اند. قبيصة بن ذؤيب كه از دشمنان على عليه السلام بود مردى از مردم عراق را نزد عبدالملك مروان برد و او از پدرش از مغيره از پيامبر حديث كرد كه: (الخليفة لايناشد.)وقتى كه سعيد بن مسيب اين خبر را شنيد گفت:(خداوند قبيصه را بكشد كه چگونه دينش را به دنيا فروخته است. او نمى داند كه تمام زنان خزاعه شعر عمروبن سالم خزاعى را در پيوند با مناشده پيامبر مى دانند.)(167)چنين به نظر مى رسد كه جعل اين حديث از سوى مغيره و تكرار آن از سوى قبيصه براى از بين بردن اثر مناشده على عليه السلام در كوفه بوده است.2. از سال 50 به بعد زياد بن ابيه افزون بر حكومت بصره امارت كوفه را نيز به عهده گرفت.(168) او از كارمندان على عليه السلام در بصره و مدتى كارگزار استخر فارس بود.(169) زياد به آنچه در كوفه گذشته آگاه بود و با پذيرفتن برادرى معاويه و پدرى ابوسفيان علاقه شديد خود را به بنى اميه ابراز كرد و بسيارى از شيعيان را به شهادت رساند. او بود كه حجر بن عدى را به شام اعزام كرد و از شمار زيادى امضا گرفت كه حجر كافر شده است در شهادتنامه اى كه ابو برده اشعرى فرزند ابوموسى قاضى كوفه عليه حجر صادر كرد نوشت:(أشهد أن حجر بن عدى قد كفر كفرةً اصلع(170) [صلعاء] )گواهى مى دهم كه حجر بن عدى كفرورزيده بمانند كفر اصلع [يا كفر آشكار]منظور وى از اصلع نسبت كفر به على است زيرا آن حضرت اصلع [موهاى جلو سرش ريخته شده] بود. برابر اين منطق على (نعوذ بالله) كافر است. آيا اتهام كفر او به اين جهت نيست كه از خلفاى پيشين بويژه عثمان انتقاد كرده و خود را شايسته تر به خلافت از آنان مى دانسته است؟زياد در نامه خود به معاويه نوشت: حجر از (ترابيه سبئيه) است؛ يعنى از طرفداران يمنى على عليه السلام كه او را برتر از خلفاى پيشين مى داند. اين جا واژه سبئيه معناى خاصى دارد؛ يعنى از آن جمعى كه درباره خلفاى گذشته از على نظر خواستند همان يمنيها كه باعث شدند على نامه اى مفصل به شيعيان خود بنويسد و رويدادهاى سياسى را آن گونه كه بوده شرح دهد. از اين روى معاويه شفاعت هيچ كس را درباره حجر نمى پذيرد و زنده ماندن وى را باعث مفسده مى شمارد.(171) عمروبن حريث خالد بن عرفطه قيس بن الوليد وابو برده به عنوان رؤساى قبائل چهارگانه كوفه در نامه خود عليه حجر بن عدى نوشتند:(وزعم انّ هذا الأمر لايصلح إلاّ فى آل ابى طالب... و أظهر عذر أبى تراب والرحم عليه والبراءة من عدوه واهل حربه.)(172)و [حجر] پنداشته: حكومت جز براى آل ابى طالب شايسته نيست... عذر ابوتراب را آشكار ساخته و بر او مهر ورزيده و از دشمنان و جنگ كنندگان با وى دورى جسته است.)3. مهم ترين و اصلى ترين مرحله اى كه با شدت عليه عقايد شيعه كار شد زمانى بود كه مصعب بن زبير بر كوفه چيره شد و به نظر نگارنده افسانه ابن سبا در اين زمان ساخته شده است.مناسب است به اندكى پيش از چيرگى ابن زبير بر كوفه برگرديم. زمانى كه در ربيع الاول سال 64هـ.ق يزيد بن معاويه از دنيا رفت(173) عبيد الله بن زياد كه در بصره بود با مردم به رايزنى پرداخت آنان تا تعيين خليفه در شام امارت وى را بر بصره پذيرفتند. نامه اى به عمروبن حريث جانشين خود در كوفه نوشت كه بمانند بصره عمل كند. عمروبن حريث بر فراز منبر رفت و پيشنهاد خود را مطرح ساخت. يزيد بن رويم شيبانى اعتراض كرد و گفت:(ما نيازى به بنى اميه و امارت ابن زياد نداريم و آن گونه كه مردم حجاز تصميم گرفتند عمل مى كنيم.)(174)اين اعتراض موقعيت عمروبن حريث را به خطر انداخت گرچه نوشته اند: يزيد بن رويم را دستگير و زندانى كرد(175) اما چون جانشين ابن زياد بود مورد پذيرش مردم نبود. تا روشن شدن وضعيت امارت كوفه پيشنهاد شد كه عمربن سعد بن ابى وقاص امارت كوفه را به دست گيرد و گروهى در اين كار مصمم بودند. اين پيشنهاد با بازتاب شديد و جالب جامعه زنان شيعه كه يمنى بودند رو به رو شد.مسعودى در اين باره مى نويسد:(فلمّا همّوا بتأميره أقبل نساء من هَمْدان وغيرهن من نساء كهلان [والانصار] وربيعه والنخع حتى دخلن المسجد الجامع صارخات باكيات مُعْوِلات يندبن الحسين ويقلن أما رضى عمر بن سعد بقتل الحسين حتى أراد أن يكون أميراً علينا على الكوفة فبكى الناس وأعرضوا عن عمروكان المبرزات فى ذلك نساء همدان.)(176)پس هنگامى كه تصميم بر امارت ابن سعد داشتند زنانى از همدان و ديگران از زنان كهلان انصار ربيعه و نخع وارد مسجد جامع شدند در حالى كه صيحه مى زدند گريه مى كردند و صداى آنان بلند بود بر حسين مرثيه مى خواندند و مى گفتند: آيا عمر بن سعد راضى به كشتن حسين نشد تا اكنون بخواهد امير بر ما باشد؟ مردم گريه كردند و از عمر روى برتافتند و آنان كه ابراز مخالفت كردند زنان همدان بودند.اين برخورد شديد زنان كهلان بن سبا ربيعه نخع و همدان نشان از پيوند اين قبيله ها در آن زمان با اهل بيت دارد. اين اعتراض و اعتراض يزيد بن رويم زمينه را براى ورود نماينده ابن زبير فراهم ساخت. سه ماه پس از مرگ يزيد بن معاويه عبدالله بن زبير عبداللّه بن يزيد انصارى خطمى را به كوفه فرستاد.(177) قيام توابين به فرماندهى سليمان بن صرد خزاعى به سال 65 در زمان امارت عبدالله بن يزيد خطمى بوده است و هدف اصلى آنان شام بوده از اين روى به هيت و از آن جا به قرقيسيا رفته و در عين الورده با سپاه شام درگير شده و بسيارى از آنان به شهادت رسيده اند.(178)در سال 65 ابن يزيد خطمى امارت كوفه را به عبدالله بن مطيع سپرد.(179)با درگذشت يزيد بن معاويه مردم شام پس از مدتى با معاوية بن يزيد بيعت كردند كه چهل روز بيش تر خلافت نكرد(180) و مدتى پس از درگذشت وى با مروان بن حكم بيعت شد و حدود نه يا ده ماه خلافت كرد و در رمضان سال 65 درگذشت(181) و حكومت شام به عبدالملك مروان رسيد.مختار در سال 66 در شهر كوفه قيام كرد و ابن مطيع آن شهر را ترك گفت. عبيد الله بن زياد حصين بن نمير شراحيل عمر بن سعد شمر خولى و بسيارى از جنايتكاران كربلا و كشندگان امام حسين عليه السلام و ياران عزيز او به دست مختار و يارانش مجازات شدند. مختار در سال 67 از سپاه مصعب بن زبير شكست خورد و كشته شد.(182) حكومت مختار هيجده ماه طول كشيد: از 14 ربيع الاول سال 66 تا نيمه رمضان سال 67.(183)