اگر عبدالله بن سبا را همان ابن وهب بدانيم در تاريخ نام وى آمده ولى پيش از نگاشتن نامه على عليه السلام به شيعيان به دست على عليه السلام كشته شده است. امّا اگر عبدالله بن سبا را فرد ديگرى بدانيم مدرك اين سخن تنها گزارشهاى سيف بن عمر است. برابر آنچه اشارت رفت به گفته هاى وى نمى شود اعتماد كرد و هيچ يك از رجال شناسان وى را تأييد نكرده اند(137) و گزارشهاى وى درباره زادگاه و هنگام حضور وى در كوفه با آنچه از شعبى نقل كرديم ناسازگار است. چگونه ممكن است نسب شناسان عرب با آن همه دقت و كنجكاوى نسب او را بيان نكرده باشند؟اينان حتى نسب مسيلمه كذّاب را بيان كرده اند چطور در بيان نسب عبدالله بن سبا اهمال ورزيده اند؟ هيچ نسب شناسى از نسب عبدالله بن سبا سخنى به ميان نياورده در حالى كه به ادعاى سيف بن عمر مردم مصر كوفه و بصره را وى عليه عثمان شورانيده است! چگونه شخصى با اين نقش مهم در تاريخ اسلام كه به پندار سيف بن عمر و... خليفه اى را با شوراندن مردم از پاى درآورده و زمام امور را از دست گروهى قدرتمند خارج ساخته و اين همه نفوذ در مصر كوفه و بصره داشته ناشناخته است و شرح حالى از او در تاريخ به چشم نمى خورد جز ابن سبا يا ابن سودا؟با چه معيار و ترازى جور در مى آيد كه بگوييم شخصيتهاى برجسته اى چون: عمار ياسر حُجر بن عدى ابوذر مالك اشتر و... از شخص يهوديى كه به اسلام گرويده تأثير پذيرفته اند؟آيا ابوذر نبود كه عليه يهودى طرفدارعثمان مردانه ايستاد و او را رسواى خاص و عام كرد؟ حال ما چگونه به خود جرأت مى دهيم اين مرد بزرگ و آشناى به مبانى دين را تحت تأثير فرد ناشناخته اى كه برخى گفته اند يهودى زاده بوده بدانيم؟افزون بر اين نام عبدالله در ميان يهوديان رايج نبوده كه بگوييم عبدالله نامى بدون تغيير اسم اسلام آورده و بعدها مردم را عليه خليفه شورانيده است.در مثل عبدالله بن سلام كه يهودى بود و اسلام آورد حصين نام داشت و پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نام وى را به عبداللّه تغيير داد. وى از علماى يهود در مدينه بوده؛ نسب كنيه و فرزندان وى در تاريخ روشن و شناخته شده اند.(138)از آنچه تاكنون ذكر شد به اين نتيجه رسيديم كه عبدالله بن سبا هيچ گونه سابقه و نشانه اى در تاريخ اسلام ندارد. اگر او را همان عبدالله بن وهب سبائى بدانيم در منابع تاريخى از او ياد شده؛ اما وى در جنگ نهروان به دست على عليه السلام كشته شده است. زنده بودن على عليه السلام رجعت و مهدويت را نمى توان به او منتسب كرد. اولين گزارش درباره ابن سبا و تبعيد وى به مدائن از شعبى نقل شده است. او ابن سبا را با ابن سودا دو شخص دانسته و بر اين باور بوده كه ابن سبا مردى يهودى از مردم حيره بوده و در زمان حكومت على عليه السلام به كوفه آمد و بر مقام و موقعيت على اصرار مى ورزيد و على عليه السلام نيز او را مورد احترام قرارداد و پس از اين كه حرفهاى غلوآميز زد او را به مدائن تبعيد كرد. پس از شهادت امام عبدالله بن وهب سبائى مدعى شد كه على عليه السلام نمرده است.اما برابر گزارش سيف بن عمر او مردى يهودى از مردم يمن و از قبيله حمير بوده است و در زمان عثمان به بصره رفته و پس از آن مردم سرزمينهاى اسلامى را عليه عثمان به شورش دعوت كرده است.اين گزارشها و گزارشهاى ديگر كه تاريخ نگاران اهل سنت درباره عبدالله بن سبا نقل كرده اند چنان پراكنده و آشفته است كه به هيچ روى نمى شود به آنها اعتماد كرد.آنچه در كتابهاى شيعه نقل شده مطالبى كه در فرق الشيعه نوبختى و المقالات والفرق اشعرى آمده برگرفته از منابع اهل سنت است و يا براساس شايعات آن دوران بوده و نمى توان آنها را به شيعه نسبت داد. درباره سعد بن عبداللّه اشعرى گفته اند: وى احاديث فراوانى از عامه شنيده و براى جمع آورى حديث مسافرت مى كرده است.(139)رواياتى كه در رجال كشى آمده درخور اعتماد نيستند و ضعف سند دارند. گيريم كسى آن پنج روايت را درست بداند چيزى به دست نمى دهد جز اين كه وى فرد ناشناخته اى است و على وى را در آتش افكنده. گزارشى كه ابن قتيبه در كتاب المعارف درباره عبدالله بن سبا داده همانند گزارش كشى است.(140) توجه به اين نكته نيز لازم است كه هيچ يك از فقيهان براى مجازات مرتد و اجراى حدّ بر وى به آتش افكندن را يادآور نشده اند. از اين روى دكتر قلعه چى كه به هر روايتى بدون توجه به سند آن استناد مى كند آتش سوزيها را در سيره على عليه السلام پس از قتل مرتدان دانسته براى جلوگيرى از سوء استفاده طرفداران آنان.(141)در ضمن روشن شد كه (سبائيه) ريشه از قبيله سبا در يمن گرفته همان قبيله اى كه منشأ و اصل قبيله هاى يمنى است و از آن جا كه بيش تر شيعيان على عليه السلام را يمنيها تشكيل مى دادند و او را برتر از خلفاى پيشين مى دانستند اين گمان قوت گرفت كه على عليه السلام در قريش پيروان اندكى دارد يا آنان وى را در رديف ديگر خلفا مى دانند. از اين روى به اين دسته (سبائيه) اطلاق شده كه در خطبه سفاح نخستين خليفه عباسى نيز اين تعبير آمده است.(142) اما به مرور با جعل افسانه عبدالله بن سبا و انتشار آن در كتابهاى گوناگون سبئيه به گروهى اطلاق شد كه درباره على عليه السلام غلو كردند و نويسندگان فرق و مقالات به آن دامن زدند. هدف سازندگان اين افسانه بى اثر ساختن نامه على عليه السلام و خدشه در آن بوده است.