برابر نقل شعبى عبدالله بن وهب سبائى در مدائن غلو كرد و مدعى شد على عليه السلام از دنيا نرفته است.برابر نقل اشعرى و بلاذرى عبدالله بن سبا همان ابن وهب همدانى راسبى است. در الامامة والسياسه ابن وهب از پرسش كنندگان از على عليه السلام معرفى شده در الغارات ابن سبا به جاى وى آمده است. اكنون بايد ديد ابن وهب كيست؟ عقدالفريد عبدالله بن وهب راسبى را رئيس و فرمانده خوارج در جنگ نهروان معرفى كرد كه به دست على كشته شده است.بلاذرى در انساب الاشراف مى نويسد:(هانى بن خطاب و زيد بن خصفه تميمى هر يك مدعى بودند عبدالله بن وهب راسبى را كشته اند.)(132)بنابراين چگونه مى توان وى را زنده دانست تا سقوط مصر كه پس از جنگ نهروان رخ داده و ادعا كرد نامه على عليه السلام به شيعيان در دست او بوده است.آيا هدف كسانى كه عبدالله بن سبا يا عبدالله بن وهب را از گواهان اين نامه ياد كرده اند اين نبوده كه در درستى نامه على عليه السلام به شيعيان ترديد روا دارند؟آنان در صدد القاى اين شبهه بودند كه راوى اين نامه انسان ناشايستى بمانند عبدالله بن وهب راسبى است؛ از اين روى اگر مطالبى عليه خلفاى سه گانه در آن وجود دارد على عليه السلام نفرموده بلكه عبدالله بن وهب در آن گنجانده و نشر داده است.اينان خواسته اند با اين شگرد نامه امام را از اعتبار بيندازند تا مسلمانان را از سرچشمه به دور بدارند و جريان خلافى كه وى را خانه نشين كرد و مردمان را از كوثر ولايت محروم همچنان در محاق تاريخ بماند و بر مردم پوشيده و كسى نداند كه در كانون رهبرى جامعه اسلامى چه گذشته.آوردن نام ابن وهب در آغاز اين نامه تاريخى و روشنگر مربوط به سالهايى است كه حكومت گران براى دور نگهداشتن حكومت جاهليت گون خود از شمشيرهاى برّان شيعيان پاك سيرت و بيدارگريهاى آنان عليه شيعيان مبارزه اى سخت و همه سويه را آغاز كرده بودند و براى درو كردن و مهدورالدم دانستن آنان چنين وا مى نمودند و در بوقهاى تبليغاتى مى دميدند كه اينان بى دين و غالى اند.عبدالله بن وهب راسبى هَمْدانى سبائى كه فرماندهى سپاه خوارج را در نهروان به عهده داشته و به گفته تمام تاريخ نگاران به دست على عليه السلام كشته شده است (133) چطور مى تواند پس از جنگ نهروان نسخه اى از نامه على عليه السلام را داشته باشد؟ تا چه رسد كه به ادعاى بلاذرى دست به تحريف آن بزند!به نظر ما انگيزه اصلى جعل افسانه عبدالله بن سبا از اعتبار انداختن نامه تاريخى و روشنگر امام است. آنان نمى خواهند كه به گوش مردمان گرفتار در تاريك خانه جهل از زبان على عليه السلام برسد كه وى برترين و شايسته ترين شخص براى خلافت بوده است؛ از اين روى ناشيانه اين نظر را به ابن سبا نسبت مى دهند.اين داستان سرايان آن قدر كم حافظه اند كه دشمن سرسخت على را كه به تكفير او پرداخته و به جنگ او برخاسته دوست و طرفدار وى معرفى كرده اند. تا آن جا كه به عليِ سخت گير و پاى بند به ارزشها نسبت داده اند: اين شخص را كه وى را خدا مى دانست به شفاعت ابن عباس بخشيد و به مدائن تبعيد كرد.اينان هيچ گاه از خود نپرسيده اند: چرا على عليه السلام حاضر نشد اشراف كوفه را سهم بيش ترى از بيت المال بدهد تا نزد معاويه نروند؟(134) چرا حاضر نشد به برادر خود عقيل از بيت المال بهره برساند(135)؟ چرا شفاعت ياران خودرا در اجرا نكردن حدّ بر نجّاشى شاعر كه در ماه رمضان شراب خورده بود نپذيرفت تا اين كه به معاويه پيوست؟(136) مگر نجّاشى در صفين على عليه السلام را يارى نكرده بود؟