گواهان و راويان نامه‏ - تهاجم نو با شبهه کهنه علیه تشیع نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تهاجم نو با شبهه کهنه علیه تشیع - نسخه متنی

علی اکبر ذاکری‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گواهان و راويان نامه‏

پيش از اين از الغارات الامامة و السياسة وانساب الاشراف نقل كرديم: پنج تن از ياران على عليه السلام درباره ابوبكر و عمر و عثمان از آن حضرت سؤال كردند و ايشان فرمود: نامه اى در اين باره خواهم نگاشت.

پس اين پنج تن كه اسامى آنان در پاره اى از منابع آمده از نامه آگاه بوده اند:

1. حُجر بن عدى كندى.

2. عمروبن حمق خزاعى.

3. حبة بن جوين بجلى عرنى.

4. حارث اعور هَمْدانى.

5. عبدالله بن وهب راسبى همدانى سبائى.

البته عبدالله بن وهب در پاره اى از منابع جزء پرسش گران آمده و در پاره اى از منابع نيامده است. به نظر ما كه در همين مقاله به آن خواهيم پرداخت وى نمى تواند از پرسش گران باشد؛ زيرا اگر اين شخص همان فرمانده خوارج باشد پيش از اين كه واقعه و جلسه اى در حضور حضرت تشكيل شود و پرسشى مطرح گردد در جنگ نهروان كشته شده است و اگر او نباشد و به پندار و گمان شمارى از تاريخ نگاران جبهه باطل همان عبدالله بن سبا باشد در هيچ يك از منابع تاريخى و رجالى شرح حالى از وى نيامده و شخص موهومى است و ساخته و پرداخته افسانه سرايان و همينان هم اين شخص موهوم را كه همنام است با فرمانده زشت كردار خوارج نهروان در شمار پرسش گران از حضرت آورده اند تا بهتر بتوانند بر تبليغات ضدشيعى خود دامن بزنند و دامنه آن را بگسترانند.

بارى حضرت وقتى بر آن شد نامه تاريخى خود را بنگارد و اوضاع پس از رحلت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را شرح دهد به كاتب خود دستور داد: ده تن از معتمدان مرا فراخوان.

عبيدالله بن ابى رافع گفت: نام آنان را بفرماييد.

حضرت اين دَهْ تَن را نام برده:

1. اصبغ بن نباته مجاشعى.

2. ابوالطفيل عامر بن واثله كنانى.

3. زرّ بن حبيش أسدى.

4. جويرية بن مُسهر عبدى.

5. خندف بن زهير اسدى.

6. حارثة بن مضرّب هَمْدانى.

7. علقمة بن قيس نخعى.

8. كميل بن زياد نخعى.

9. عمير بن زرارة.

10. حارث بن عبدالله اعور همدانى. وى از پرسش گران نيز بود.

زمانى كه اين ده تن به حضور حضرت مشرف شدند امام به آنان فرمود:

(خذوا هذا الكتاب وليقرأه عبيدالله بن ابى رافع و انتم شهود كل يوم جمعة فان شغب شاغب عليكم فانصفوه بكتاب الله بينكم وبينه.)(114)

اين نامه را بگيريد و عبيدالله آن را در هر روز جمعه بخواند و شما گواه باشيد. اگر مخالفى به مخالفت برخاست با انصاف به كتاب خدا كه در ميان شما و اوست استناد كنيد.

افزون بر اين پانزده تن چهار تن ديگر نيز از راويان نخستين اين نامه اند:

1. عبدالرحمن بن جندب.

2. جندب بن عبدالله.

3. شعبى عامر بن شراحيل. در كتاب المسترشد نامه را از شريح بن هانى نقل مى كند.

4. شريح بن هانى. ابوالمقدام حارثى مذحجى كه در المسترشد طبرى ازعلى عليه السلام نقل كرده است.

از اين گروه هفت تن در زمان عثمان از اعتراض كنندگان حاكم كوفه بوده و شمارى از آنان به شام تبعيد شده اند كه اين هفت تن عبارت بودند از: حجر بن عدى عمرو بن حمق حارث بن اعور خندف (جندب) بن زهير اسدى علقمه بن قيس كميل بن زياد و عمر [عمير] بن زرارة.(115)

از اينان حجر بن عدى(116) عمروبن حمق(117) و كميل بن زياد(118) به دست ايادى بنى اميه به شهادت رسيدند.

در علاقه و پيوند حبة عرنى(119) عبيدالله بن ابى رافع اصبغ(120) ابوالطفيل(121) و زرّ بن حبيش(122) به على عليه السلام ترديدى نيست. حاكم مدينه عمروبن سعيد بن عاص به بهانه اى واهى عبيدالله بن ابى رافع را صد ضربه شلاق زد.(123) جويرية بن مسهر عبدى نيز به دستور زياد بن ابيه در كوفه به شهادت رسيد.(124)

حارثة بن مُضرّب همدانى روايات گوناگونى در شأن و منزلت على عليه السلام دارد(125) كه حكايت از تشيّع و پيوند او با على عليه السلام دارد. جندب بن عبدالله ازدى و پسرش. از شيعيان مخلص بودند. در روايتى كه از ابن اسحاق نقل شده جندب فرزندش را نزد ابوالاسود دؤلى مى فرستد تا از وى درباره خلافت پرس وجو كند.

ابوالاسود در پاسخ پسر جندب ازدى مى گويد:

(على عليه السلام حاضر نبود با ابوبكر بيعت كند؛ امّا وى را تهديد به قتل كردند.)(126)

جندب ازدى در هنگام ورود اسيران كربلا به كوفه مورد تهديد عبيدالله بن زياد قرار گرفت چون عبدالله بن عفيف ازدى در مجلس ابن زياد به اسارت خاندان پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و سخنان ابن زياد اعتراض كرد و ازديان از وى حمايت كردند.(127)

شريح بن هانى نيز از علاقه مندان به على عليه السلام و از شيعيان آن حضرت بود و مدتى مسؤوليت شهربانى و نيروى انتظامى را در دوران خلافت حضرت امير عليه السلام به عهده داشت.(128)

زمانى كه زياد بن ابيه حجر بن عدى را پيش معاويه فرستاد امضاى شريح بن هانى را جعل كرد و او را نيز از گواهان به كفر حُجر اعلام كرد.

شريح بن هانى وقتى از ترفند ابن زياد آگاه شد نامه اى به معاويه نوشت و اعلام كرد: امضاى وى جعل شده و ابن زياد آنچه را از قول وى درباره حُجر نوشته دروغ است و حُجر از نيكان است.(129)

روشن شد كه عبدالله بن سبا شخصى است موهوم و يا اين كه همان عبدالله بن وهب سبائى است كه نمى توان وى را از كسانى دانست كه از نامه حضرت آگاه بوده و همو بوده كه نامه امام را نشر داده؛ زيرا همان گونه كه يادآور شديم وى از خوارج بوده و به دست مولا عليه السلام كشته شده است و افسانه سرايان و پردازندگان داستانهاى دروغين عليه تشيّع وى را در شمار پرسش گران از امام عليه السلام ذكر كرده اند. افزون بر اين از نامه امام شخصيتهاى بسيارى آگاه بوده اند و به دستور امام هر جمعه براى مردم خوانده مى شده و گواهانى بر آن گواهى مى داده اند و مطلب خلافى هم در آن نيست كه بگوييم تحريف شده است.

پس اين هياهو براى چه بوده و سازندگان اين داستان در پى چه بوده اند بايد سرنخها را پيدا كرد و جعل كنندگان را شناخت و به انگيزه ها پى برد تا مسأله روشن شود.

بايد شعبى را كه نخستين گزارش را در اين باره داده شناخت و به انگيزه هاى وى پى برد سپس سيف بن عمر را شناسايى كرد كه سعى كرده مخالفان عثمان را كه همان راويان نامه امام بوده اند. از پيروانِ ابن سبا قلمداد كند در واقع ادعاى سيف و شعبى و ادعاى بلاذرى كه عبدالله بن وهب نامه اى تحريف شده از على عليه السلام داشته است بخشهاى به هم پيوسته يك سناريوست.

سازندگان و نشر دهندگان اين افسانه در صدد القاء اين نكته بوده اند كه على عليه السلام هيچ گاه خود را برتر از ديگران ندانسته بلكه وى خليفه چهارم است و تنها كسى كه وى را برتر دانسته ابن سباست و وى را هم على عليه السلام به مدائن تبعيد كرد و پس از شهادت على عليه السلام به رجعت و مهدويت وى قائل گرديد.

با درنگ در شرح حال آگاهان از نامه امام عليه السلام در مى يابيم كه سيزده تن از اين هيجده نفر يمنى هستند. اگر (اسد) را قراءتى از (ازد) بدانيم(130) يا بگوييم اينان از قبيله (اسد مذجح)(131)اند شمار آنان به پانزده مى رسد كه يمنى و سبائى اند. همين كافى است كه هواداران امام و آگاهان از نامه وى را سبائى بناميم و اگر ملاك را پرسش كنندگان بدانيم هر پنج يا چهار تن آنان يمنى اند و از ده نفرى كه به دستور امام دعوت شدند تا گواه برنامه باشند نه نفر آنان يمنى هستند؛ از اين روى پيش از هر چيز به شناسايى عبدالله بن وهب راسبى همدانى سبائى كه گفته اند: همان ابن سباست مى پردازيم.

/ 25