از آنچه نياكان ما پيش از اين
چو هستيد مبعوث پروردگار
بگفتيد آنان بلى چون شما
وليكن خدا هركه را ميل داشت
براو نعمتى از نبوت گذاشت
پرستش نمودند روى زمين
دليلى بياريد پس آشكار
ز جنس بشر نيز هستيم ما
براو نعمتى از نبوت گذاشت
براو نعمتى از نبوت گذاشت
ترجمه تو فقط بشرى همچون مايى؛ اگر راست مىگويى آيت و نشانهاى بياور
ترجمه منظوم
بهصالح بگفتند جمعى چنين
وگرنه تو هم مثل مائى بشر
اگر راستگويى بياور هنر
كه هستى تو مسحور سحرى مبين
اگر راستگويى بياور هنر
اگر راستگويى بياور هنر
ترجمه و گفتند اى صالح، اگر تو از فرستادگان خدا هستى، آنچه ما را بهآن تهديد مىكنى بياور
ترجمه منظوم
بگفتند از فرط جهل و عناد
گر از مرسلينى ز پروردگار
عذابى كه خود وعده دادى بيار
بهآن نيك پيغمبر خوش نهاد
عذابى كه خود وعده دادى بيار
عذابى كه خود وعده دادى بيار
تدبر و تفكر
دقت و تأمل در آيات مذكور، روشنگر اين نكته است كه، قوم ثمود، بالخصوص صاحبان زر و زور و سران قوم، يا اساساً جاهل و نادان بودند و يا خود را بهتجاهل و نادانى مىزدند، زيرا آنان در مقابل پيامبران اينگونه استدلال مىكردند آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ و يا مىگفتند آيا از بين ما تنها براو وحى نازل شده؟ اين جملات را يا سران قوم گفتهاند، يا ساير افراد، اگر سران گفته باشند، كه خود آنان ساير افراد قوم را بهمتابعت و پيروى از خود فرا مىخوانند! پس چرا در خصوص پيروى از پيامبران الهى چنين استدلال مىكردند؟ و اگر از سوى ساير افراد قوم گفته شده، آنان نيز در همان حال از سران و رؤساى قوم متابعت و پيروى مىكردند و جا نداشت كه چنين حرفى بزنند! چون اگر متابعت از بشرى بنا بود سبب گمراهى و جنون شود، متابعت از سران قوم اين چنين بود، نه پيامبران بنابراين متابعت از بشر براى آنها امرى مرسوم و پذيرفته بود درنتيجه شبهه اولى را كه القاء كردند [آيا متابعت از بشرى همانند خودمان درست است؟ و سبب گمراهى و جنون نمىشود؟] احمقانه و جاهلانه بود زيرا با اين شبهه عمل حال و گذشته خود را زير سؤال مىبردنداما شبهه دومى كه القاء كردند اين بود كه اگر بنا باشد بربشر وحى نازل شود آيا تنها برصالح وحى نازل مىشود؟ و يا بايد برما نيز وحى نازل شود؟ پس چون برما نازل نمىشود پس براو هم نازل نمىشود، و ادعاى او كذب است
از طرح شبهات استفاده مىشود كه آنها بهچند نكته جاهل بودند يا خود را بهتجاهل مىزدند
الف آنها نمىفهميدند كه در بشر استعداد ارتباط با غيب و رسيدن بهمقام ملكوتى نبوت وجود دارد
ب نمىدانستند اين استعداد بالقوه است و نيازمند بهفعليت رسيدن است، پس هرانسانى علاوه برعنايت و لطف ويژه خداوند خود بايد مجاهدت و تلاش نمايد تا مشمول لطف پروردگار شود تا براو وحى نازل، و با غيب در ارتباط شود
ج آنها با اينكه مىدانستند بسيارى از استعدادها و توانمندىها جسمى و روحى در بعضى از انسانها هست، كه در بعض ديگر نيست و يا در بعضى بالقوه و در بعضى بالفعل است، اما در عين حال خود را بهتجاهل مىزدند و مىگفتند مگر مىشود برصالح وحى شود اما برما وحى نشود، درنتيجه چون برما وحى نمىشود، پس ادعاى صالح كذب است، اما پيامبران الهى بهاين افراد پاسخ مىدادند كه درست است كه ما نيز بشرى همانند شما هستيم اما خداوند برما منت نهاده و نعمت نبوت و رسالت را برما عطا كرده و با اين بيان روشن مىكردند كه، همه اين مطلب در دست بشر نيست، بشر تنها مىتواند زمينه نزول وحى را در خودش ايجاد نمايد، اما اينكه وحى نازل شود يا نه، دست خداوند است
د آنها شبهه ديگرى را كه مطرح مىكردند اين بود كه مىگفتند اگر شما پيامبر هستيد برصدق گفتار خود دليلى بياوريد، سپس انتظار داشتند هرآنچه را كه از پيامبران بهعنوان معجزه مىخواهند پيامبران بايد بتوانند بياورند، طرح اين مطلب نشانگر آن است كه، نمىفهميدند كه پيامبران در آوردن معجزه استقلال ندارند، بلكه متكى بهقدرت پروردگار خود هستند از اينرو پيامبران در پاسخ آنان مىگفتند «ما هرگز نمىتوانيم معجزهاى جز بهفرمان خدا بياوريم»
4نصيحتناپذير
فتولّى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربّى و نصحت لكم و لكن لاتحبّون الناصحين72ترجمه صالح از آنها روى برتافت؛ و گفت «اى قوم! من رسالت پروردگارم را بهشما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم؛ ولى چه كنم كه شما خيرخواهان را دوست نداريد»
ترجمه منظوم
نشانهاى خشم خدا چون رسيد
بفرمود صالح كه اى قوم من
نمودم من ابلاغ پيغام خويش
وليكن شما روى جهل و غرور
از افراد صالح بگرديد دور
از ايمان آنها بشد نااميد
بگفتم ز دين الهى سخن
گرفتم ره پند و اندرز پيش
از افراد صالح بگرديد دور
از افراد صالح بگرديد دور