4نصيحت‏ناپذير - سیمای پیامبران در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای پیامبران در قرآن کریم - نسخه متنی

عین‏اله ارشادی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • از آنچه نياكان ما پيش از اين‏
    چو هستيد مبعوث پروردگار
    بگفتيد آنان بلى چون شما
    وليكن خدا هركه را ميل داشت‏
    براو نعمتى از نبوت گذاشت‏



  • پرستش نمودند روى زمين‏
    دليلى بياريد پس آشكار
    ز جنس بشر نيز هستيم ما
    براو نعمتى از نبوت گذاشت‏
    براو نعمتى از نبوت گذاشت‏



ما انت الا بشرٌ مثلنا فأت بأيةٍ ان كنت من الصادقين70

ترجمه تو فقط بشرى همچون مايى؛ اگر راست مى‏گويى آيت و نشانه‏اى بياور

ترجمه منظوم




  • به‏صالح بگفتند جمعى چنين‏
    وگرنه تو هم مثل مائى بشر
    اگر راستگويى بياور هنر



  • كه هستى تو مسحور سحرى مبين‏
    اگر راستگويى بياور هنر
    اگر راستگويى بياور هنر



و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين71

ترجمه و گفتند اى صالح، اگر تو از فرستادگان خدا هستى، آنچه ما را به‏آن تهديد مى‏كنى بياور

ترجمه منظوم




  • بگفتند از فرط جهل و عناد
    گر از مرسلينى ز پروردگار
    عذابى كه خود وعده دادى بيار



  • به‏آن نيك پيغمبر خوش نهاد
    عذابى كه خود وعده دادى بيار
    عذابى كه خود وعده دادى بيار



تدبر و تفكر

دقت و تأمل در آيات مذكور، روشنگر اين نكته است كه، قوم ثمود، بالخصوص صاحبان زر و زور و سران قوم، يا اساساً جاهل و نادان بودند و يا خود را به‏تجاهل و نادانى مى‏زدند، زيرا آنان در مقابل پيامبران اينگونه استدلال مى‏كردند آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ و يا مى‏گفتند آيا از بين ما تنها براو وحى نازل شده؟ اين جملات را يا سران قوم گفته‏اند، يا ساير افراد، اگر سران گفته باشند، كه خود آنان ساير افراد قوم را به‏متابعت و پيروى از خود فرا مى‏خوانند! پس چرا در خصوص پيروى از پيامبران الهى چنين استدلال مى‏كردند؟ و اگر از سوى ساير افراد قوم گفته شده، آنان نيز در همان حال از سران و رؤساى قوم متابعت و پيروى مى‏كردند و جا نداشت كه چنين حرفى بزنند! چون اگر متابعت از بشرى بنا بود سبب گمراهى و جنون شود، متابعت از سران قوم اين چنين بود، نه پيامبران بنابراين متابعت از بشر براى آنها امرى مرسوم و پذيرفته بود درنتيجه شبهه اولى را كه القاء كردند [آيا متابعت از بشرى همانند خودمان درست است؟ و سبب گمراهى و جنون نمى‏شود؟] احمقانه و جاهلانه بود زيرا با اين شبهه عمل حال و گذشته خود را زير سؤال مى‏بردند

اما شبهه دومى كه القاء كردند اين بود كه اگر بنا باشد بربشر وحى نازل شود آيا تنها برصالح وحى نازل مى‏شود؟ و يا بايد برما نيز وحى نازل شود؟ پس چون برما نازل نمى‏شود پس براو هم نازل نمى‏شود، و ادعاى او كذب است

از طرح شبهات استفاده مى‏شود كه آنها به‏چند نكته جاهل بودند يا خود را به‏تجاهل مى‏زدند

الف آنها نمى‏فهميدند كه در بشر استعداد ارتباط با غيب و رسيدن به‏مقام ملكوتى نبوت وجود دارد

ب نمى‏دانستند اين استعداد بالقوه است و نيازمند به‏فعليت رسيدن است، پس هرانسانى علاوه برعنايت و لطف ويژه خداوند خود بايد مجاهدت و تلاش نمايد تا مشمول لطف پروردگار شود تا براو وحى نازل، و با غيب در ارتباط شود

ج آنها با اينكه مى‏دانستند بسيارى از استعدادها و توانمندى‏ها جسمى و روحى در بعضى از انسان‏ها هست، كه در بعض ديگر نيست و يا در بعضى بالقوه و در بعضى بالفعل است، اما در عين حال خود را به‏تجاهل مى‏زدند و مى‏گفتند مگر مى‏شود برصالح وحى شود اما برما وحى نشود، درنتيجه چون برما وحى نمى‏شود، پس ادعاى صالح كذب است، اما پيامبران الهى به‏اين افراد پاسخ مى‏دادند كه درست است كه ما نيز بشرى همانند شما هستيم اما خداوند برما منت نهاده و نعمت نبوت و رسالت را برما عطا كرده و با اين بيان روشن مى‏كردند كه، همه اين مطلب در دست بشر نيست، بشر تنها مى‏تواند زمينه نزول وحى را در خودش ايجاد نمايد، اما اينكه وحى نازل شود يا نه، دست خداوند است

د آنها شبهه ديگرى را كه مطرح مى‏كردند اين بود كه مى‏گفتند اگر شما پيامبر هستيد برصدق گفتار خود دليلى بياوريد، سپس انتظار داشتند هرآنچه را كه از پيامبران به‏عنوان معجزه مى‏خواهند پيامبران بايد بتوانند بياورند، طرح اين مطلب نشانگر آن است كه، نمى‏فهميدند كه پيامبران در آوردن معجزه استقلال ندارند، بلكه متكى به‏قدرت پروردگار خود هستند از اين‏رو پيامبران در پاسخ آنان مى‏گفتند «ما هرگز نمى‏توانيم معجزه‏اى جز به‏فرمان خدا بياوريم»

4نصيحت‏ناپذير

فتولّى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربّى و نصحت لكم و لكن لاتحبّون الناصحين72

ترجمه صالح از آنها روى برتافت؛ و گفت «اى قوم! من رسالت پروردگارم را به‏شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم؛ ولى چه كنم كه شما خيرخواهان را دوست نداريد»

ترجمه منظوم




  • نشان‏هاى خشم خدا چون رسيد
    بفرمود صالح كه اى قوم من‏
    نمودم من ابلاغ پيغام خويش‏
    وليكن شما روى جهل و غرور
    از افراد صالح بگرديد دور



  • از ايمان آنها بشد نااميد
    بگفتم ز دين الهى سخن‏
    گرفتم ره پند و اندرز پيش‏
    از افراد صالح بگرديد دور
    از افراد صالح بگرديد دور



تدبر و تفكر

/ 34