بیشترلیست موضوعات آغاز فعاليت در قم ورود به تهران برنامه ريزي براي سازماندهي حوزه روايتي ديگر به روايت مادر خاندان بهشتي دوران كودكي تاجواني باغبان گلهاي عشق خصايل فردي فضايل اخلاقي ومعنوي جامعيت در شخصيت در عرصه پرستش منظومه متعالي حبيب ومحبوب دوران مبارزه دوران اقامت در آلمان غربت ، مظلوميت و رنج نظرها وديدگاهها آخرين روزها و لحظه ها ضميمه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
از آنجا به دبيرستان سعدي رفتم. سال اول ودوم رادر دبيرستان گذراندم واوايل سال دوم بود كه حوادث شهريور 20 پيش آمد با حوادث شهريور 20 علاقه وشوري در نوجوانها براي يادگيري معارف اسلامي به وجود آمده بود. دبيرستان سعدي هم در نزديكي ميدان شاه آن موقع وميدان امام كنوني قرار دارد ونزديك بازاراست ، جايي كه مدارس بزرگ طلاب هم همان جا ست مدرسه صدر ، مدرسه جده ومدارس ديگر البته به طور طبيعي بين اينجا ومنزل ما حدود چهار ، پنج كيلومتر فاصله بود كه معمولاً پياده مي آمديم وبر مي گشتيم اين سبب شد كه با بعضي از نوجوانها كه درسهاي اسلامي هم ميخواندند آشنا شوم علاوه بر اينكه دريك خانواده روحاني بودم ودر خانواده خود ماهم طلاب فاضل جواني بودند ، يك هم كلاسي داشتم يادم مي آيد كه او هم فرزند يك روحاني بود نوجوان بسيار تيز هوشي بود و پهلوي من مي نشست او در كلاس دوم به جاي اينكه به درس معلم گوش كند كتاب عربي ميخواند يادم هست واگر حافظه ام اشتباه نكند ، او در آن موقع كتاب معالم الا صول مي خواند كه در اصول فقه است خوب اينها بيشتر درمن شوق به وجود مي آورد كه تحصيلات دبيرستاني را نيمه كاره رها كنم وبروم طلبه بشومبه اين ترتيب در سال 1321 تحصيلات دبيرستاني را رها كردم وبراي ادامه تحصيل به مدرسه صدر اصفهان رفتم ، چون دراين فاصله يك مقدار خوانده بودم از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصيلات ادبيات عرب ، منطق ، كلام وسطوح فقه واصول را با سرعت خواندم كه اين سرعت وپيشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراواني با من برخورد كند، وچون پد رمادرم مرحوم حاج مير محمد صادق مدرس خاتون آبادي از علماي برجسته بود ومن يك ساله بودم كه اوفوت شد ، واين تداعي ميكرد در ذهن اساتيد من كه شاگردهاي او بودند به اينكه اين مي تواند يادگاري باشد از آن استادشان ، در طي اين مدت تدريس هم ميكردم درسال1324 از پدر ومادرم خواستم كه اجازه بدهند در يك حجره اي كه در مدرسه داشتم ، شبها هم درآنجا بمانم وبه تمام معنا طلبه شبانه روزي باشم از يك نظر هم فاصله منزل تا
مدرسه 4ـ5 كيلومتري ميشد وهر روز رفت وآمد مقداري وقت از بين ميرفت وهم بيشتر به كارهايم ميرسيدم وهم در خانه اي كه بوديم پرجمعيت بود ومن اتاق تنها نداشتم ونمي توانستم به كارهايم بپردازم البته من در آن موقع فقط يك خواهر داشتم ولي با عموها ومادر بزرگ همه در يك خانه زندگي ميكرديم ، به اين ترتيب خانه ما شلوغ بود واتاق كم .سال 1324 و1325 رادر مدرسه گذراندم واواخر دوره سطح بود كه تصميم گرفتم براي ادامه تحصيل به قم بروم اين را بگويم كه در دبيرستان در سال اول ودوم زبان خارجي ما فرانسه بود ودر آن دوسال زبان فرانسه خوانده بودم ولي در محيط اجتماعي آن روز آموزش زبان انگليسي بيشتر بود ود رسال آخر كه در اصفهان بودم تصميم گرفتم يك دوره زبان انگليسي ياد بگيرم يك دوره كامل ريدر خواندم پيش يكي از منسوبان وآشنايانمان كه زبان انگليسي را ميدانست وبدين ترتيب با انگليسي آشنا شدم .