در برخورد شهيد بهشتي با مسئله عبادت بنده در طول ده ، دوازده سال معاشرت كاري با ايشان يك بار نشد ببينم اول وقت ظهر يا مغرب بشود و در همان اول وقت نماز نخواند حتماً نماز را در اول وقت آن مي خواندند بارها اتفاق افتاد در جلسه علمي يا كاري با ايشان يك موضوع مهم مطرح بود كه بايد زود به آن موضوع رسيدگي مي شد كار به جايي رسيد كه بعضي از افراد جلسه بايد مي رفتند و وقت تنگ بود ظهر كه مي شد چون ما قم بوديم و ايشان از تهران به قم مي آمدند و نمازشان شكسته بود به اندازه دو ركعت نماز شكسته مي خواندند و فقط واجبات را انجام مي دادند و مستحبات را حذف مي كردند و جلسه را ادامه مي دادند .
در ايستگاه راه آهن آلمان به نماز ايستاد
در سالهاي بين 44 تا 49 كه آقاي بهشتي در آلمان بودند يكي از همراهان ايشان به من مي گفت در سفري كه با آقاي بهشتي از هامبورگ به شهر ديگري مي رفتيم اول ظهر به يك ايستگاه راه آهن رسيديم و ايشان روي همان سكويي كه مسافران سوار قطار مي شوند چند دقيقه اي كه فرصت پيدا كردند چون اول ظهر شده بود قبله نما را گذاشتند و قبله را مشخص كردند و ايستادند به نماز كه اتفاق جالبي هم افتاد بعضي ها مي گفتند اين آقا دارد چكار ميكند ! چون نمي دانستند دارد چه كار ميكند و اين اعمال چه هست پليس را خبر كردند پليس آمد و ايستاد آنجا و خيلي با تعجب به او نگاه كرد تا نماز تمام شد بعد كه تمام شد ، آمد جلو و گفت آقا شما چه كار مي كرديد ؟ بايد برويم مركز پليس توضيح بدهيد و ايشان آنجا توضيح دادند كه من مسلمانم و عبادت مسلمانان اينجوري است چند تا وقت دارد و چون الان يكي از وقت هايش رسيده بود من ايستادم اينجا و نماز خواندم .