يك بار در دوراني كه فرمانده بسيج كشور بودم ساعت 4 بعد از ظهر با شهيد بهشتي قرار داشتم وقتي وارد دادگستري شديم به دليل مسائلي كه در راه ديده بودم كه دو نفر قصد ترور مرا داشتند اشتباهي دم در اتاق آيت الله موسوي اردبيلي كه كنار اتاق آقاي بهشتي بود ايستادم در اتاق كه باز شد تا ايشان را ديدم فهميدم اشتباه كرده ام بعد به اتاق آقاي بهشتي رفتم تا وارد دفتر ايشان شدم ساعتشان را نشان دادند و گفتند آقاي سالك شما ساعت 4 با من وعده اي كرده اي ولي الان 15/4 دقيقه است و 15 دقيقه تأخير كرده اي قضيه را تعريف كردم بلافاصله دستور دادند اين مسئله را دنبال كنند بعد از اين به من گفتند شما اين قدر وقت داريد 15 دقيقه را كم كردند من صحبت كنم يا شما ! گفتم اجازه بدهيد من مسائلم را بگويم بعد شما صحبت كنيد كه پذيرفتند .
چند دقيقه زودتر به جلسه مي آمدند
قبل از پيروزي انقلاب با جمعي از دوستان جلساتي در قم داشتيم كه مربوط به كارهاي علمي بود و در منزل بنده يا آقاي مصباح يزدي يا شهيد قدوسي برگزار مي شد ما همه در قم بوديم و شهيد بهشتي از تهران مي آمدند جلسات معمولاً در اوايل روز مثل ساعت 8 صبح تشكيل مي شد با اين حال شهيد بهشتي آن قدر منظم شركت مي كردند كه بيشتر اوقات بعضي از دوستان كه ساكن قم بودند ديرتر از ايشان به جلسه مي رسيدند و ايشان حتي در هواي سرد و باراني زمستان با اين كه از تهران و با وسايل نقليه عمومي مي آمدند هميشه سر وقت يا چند دقيقه زودتر از وقت مقرر در جلسه حاضر مي شدند بعد از پيروزي انقلاب هم در دوران تصدي رياست ديوان عالي كشور بعضي از همكاران ايشان كه گاهي سعي مي كردند طوري به محل كار بيايند كه از شهيد بهشتي سبقت بگيرند هرگز موفق نشدند و كسي نتوانست حتي براي يك بار از ايشان بي نظمي ببيند .