ايشان تقريباً از 23 سالگي كه ما در قم بوديم پاي درس امام مي رفت و از امام نيرو مي گرفت البته چند درس ديگر هم مي رفت ولي علاقه خاصي به امام داشت در همان عاشورايي كه امام را دستگير و بعد هم تبعيدشان كردند ، دكتر وقتي كه مي خواست از خانه بيرون برود گفت خانم شايد امشب برنگردم گفتم براي چه ؟ گفت براي اين كه من آن ساعتي كه ببينم امام را مي خواهند بگيرند و امام ديگر اينجا نيست ، نمي توانم در اينجا كار بكند من نمي توانم تحمل كنم اين گذشت و شبانه امام را دستگير كردند از آن به بعد يك ساعت راحت نبود مرتب در فكر امام بود مرتب نامه هاي مخفيانه از تركيه و بعد هم از نجف از طرف امام براي ايشان مي آمد دو سفر هم رفتند آنجا نجف چون ايشان مي خواست خدمت امام برسد بين جوانهاي اروپا هم در تمام بحث ها مي گفت ببينيد امام چه مي گويند همان را بايد عمل كنيد ما راهي را بايد برويم كه امام مي رود ما بايد هميشه پشتيبان امام باشيم و ايشان يك دقيقه هم از امام غافل نشد تا موقعي كه امام به پاريس آمدند و ايشان هم به آنجا رفت .
نقش تعيين كننده اي داشت
با اين كه مرحوم آيت الله لاهوتي نماينده امام در سپاه بودند ولي مشكلات در آغاز تشكيل سپاه بين طيف هاي مختلف كه سه گروه بودند وجود داشت آقاي غرضي و صباغيان و دكتر فيروزان و گروه ابوشريف و محمد منتظري و گروه آقاي لاهوتي هر كدام يك سپاه درست كرده بودند كه با هم اختلاف داشتند و تبعيت از آقاي لاهوتي را كه خود يك طرف قضيه شده بود برنمي تافتند امام ناچار افرادي مانند شهيد بهشتي و آقاي موسوي اردبيلي را براي حل اين مشكلات معين و به سپاه مأمور كردند اين قضيه به شوراي انقلاب كشيده شد و قرار شد به هفت نفر توسط شورا حكم بدهند و به صورت تركيبي سپاه را اداره بكنند .در اين ميان نقش آقاي بهشتي كه پس از شهيد مطهري رئيس شوراي انقلاب بود خيلي تعيين كننده بود كه با جلسات متعدد با سه گروه راه حل نهايي را ارائه كرد و من هنوز دست خط هاي او را در اين رابطه دارم با حكمي كه به اين هفت نفر داده شد براي هريك از اين هفت نفر مسئوليت هايي تعيين و قضيه به تدريج جمع شد هرچند مقاومتهايي هم وجود داشت .