قبل از انقلاب در سفري كه به آلمان داشتم دانشجويان ايراني مقيم هامبورگ خاطره جالبي از شهيد بهشتي را در دوره اقامتشان در آلمان براي من تعريف كردند كه بعدها ديديم اين قصه زبانزد همه است دوستان مي گفتند شهيد بهشتي را براي ايراد سخنراني به شهر كلن دعوت كرده بودند وقتي وارد سالن اجتماعات شدند از پله ها كه مي خواستند پايين بروند تابلويي كه بر روي آن حديث شريف نبوي النظافه من الايمان نوشته بود جلب توجه ميكرد ايشان وقتي وارد سالن شدند ديدند سطح راهرو سالن پر از كاغذ و ته سيگار است كه نياز جدي به نظافت داشت وقتي همه دور ايشان جمع شدند آقاي بهشتي به آنها گفتند من معتقدم شما اگر اين تابلو را برداريد بهتر است از ايشان پرسيدند مگر شما اين حديث را قبول نداريد ؟ فرمودند چرا ولي وقتي آدم وارد اين سالن مي شود و اين همه كثافت را مي بيند درمي يابد محتواي اين تابلو با وضع اين سالن جور در نمي آيد بنابراين يا اين تابلو را برداريد يا اينجا را تميز و نظاف كنيد همين تذكر شهيد بهشتي باعث شد آن سالن از آن پس مثل يك دسته گل تميز و نظيف باشد ايشان به روش غير مستقيم تبليغ اعتقاد داشت چون نه به آنها گفت چرا اينجا كثيف است و نه تذكر داد اينجا را تميز كنيد .
تلاش در جهت تقريب مذاهب
از جمله فعاليتهاي پدرم در آلمان تلاش در جهت تقريب هرچه بيشتر اديان و مذاهب به يكديگر از طريق گفتگوي متقابل بود با سران كليسا بحث هايي داشتند كه در سطح مجامع ديني اروپا تأثيرگذار بود بحث و گفتگوي مهمي با اسقف اعظم اتريش كاردينال در حضور دانشجويان دانشگاه وين داشتند كه توانستند با استدلال و منطق قوي اين گفتگو را به نفع اسلام خاتمه دهند پس از اين جلسه احساس مي شد همه دانشجويان مسلمان سربلند و مفتخر از عقيده به چنين مكتبي جلسه را ترك مي كردند .