يكي از جلوه هاي مظلوميت آقاي بهشتي در سفري به استان خراسان كه در شهر سبزوار سخنراني داشتند نمايان شد ، منافقين خلق و دشمنان وي به علامت اهانت به اين بزرگوار الاغي را در مسير حركت ايشان آوردند و به جاي گاو گوسفند سربريدند و سخنراني را هم به تشنج مي كشيدند ايشان در مقابل همه اينها خونسردي خود را حفظ كردند و سخنراني خودشان را تمام كردند در حالي كه پيدا بود از اين اهانت خيلي ناراحت شده اند .
لبخندي زد و رفت
در ايامي كه تبليغات شديدي توسط ليبرالها و منافقين عليه شهيد مظلوم بهشتي در جامعه ايجاد و القا مي شد كه متأسفانه تأثيراتي هم بر افكار عمومي مردم داشت يك بار كه از تلويزيون صحنه هايي نشان داده مي شد كه بعضي د رميان جمعيت علناً شعار مرگ بر بهشتي مي دادند شهيد بهشتي در اتاق را باز كرد وقتي مرا در حال مشاهده اين صحنه ها ديد از من پرسيد اينها چه مي گويند آقا ؟ من هم به احترام ايشان برخاستم و با شرمندگي گفتم هيچي ، مي گويند مرگ بر بهشتي ! اين شهيد مظلوم وقتي پاسخ مرا شنيد گفت عجب ! سپس لبخندي زد و رفت .
بگذاريد مرگ بر بهشتي بگويند
در هفتم تير ماه سال 1361 به شهر يزد رفته بودم در يكي از شهرهاي استان يزد بافق در مسجدي با اصرار براي سخنراني دعوت شدم علت اصرار را پرسيدم ، دوستان گفتند خاطره جالبي از شهيد بهشتي داريم بعد از سخنراني كه جمعيت انبوهي گرد آمده بودند دوستان گفتند اين مسجد دو در دارد يكي از پشت شبستان به خارج راه دارد و ديگري در ورودي عادي است آنها ادامه دادند آقاي بهشتي قبل از شهادت به شهر ما سفر كردند و در اين مسجد سخنراني داشتند منافقين هم از شهرهاي ديگر با ميني بوس و ديگر وسايل نقليه براي به هم زدن جلسه و دادن شعار عليه شهيد بهشتي آمده بودند خوشبختانه چون جمعيت داخل مسجد مملو از طرفداران ايشان بود نتوانستند جلسه سخنراني را به هم بزنند بعد از سخنراني به ايشان اصرار كرديم از در پشت شبستان خارج شوند تا منافقين نتوانند بيشتر از اين عليه ايشان شعار دهند ولي ايشان به صورت جدي گفتند نه اينها اين همه راه را براي همين آمده اند كه عليه من شعار بدهند بگذاريد چند مرگ بر بهشتي هم در حضور خود من بگويند .