ما هر لحظه در انتظار شهادت پدرم بوديم وقتي تصميم گرفتيم منزلمان را از قلهك به خيابان ايران ببريم و در حال اسباب كشي بوديم ساعاتي پس از مغرب كه صداهاي شبيه به انفجار شنيديم به پاسداري كه همراه من در اسباب كشي بود و لحظاتي دراز كشيده بوديم گفتم فكر ميكنم همه چيز تمام شد و پدرم را شهيد كرده اند .بعد كه بيرون آمديم و به حزب رفتيم همه چيز را متوجه شديم واقعاً هر لحظه همه منتظر شهادت ايشان بودند و البته پدرم هم مي دانست و گاهي با صبحتهايي در ما ايجاد زمينه ميكرد .حتي خود ايشان يك بار به من گفت عليرضا مواظب خودت باش چون ممكن است دشمنان من ، تو را گروگان بگيرند تا از من در قبال آزادي تو امتياز بگيرند .
آخرين جمله شهيد بهشتي
در جلسه اي كه هر هفته شبهاي دوشنبه در سالن اجتماعات حزب تشكيل مي شد مسائل و مشكلات مردم از قبيل تورم ، مسكن ، آموزش و پرورش ، بهداشت و درمان و غيره مطرح مي شد و چون مسئولان اجرايي و مسئولان ساير قوا حضور داشتند تصميمي براي حل مشكلات گرفته مي شد و اگر احياناً نياز به قانوني بود ، مجلس قانوني براي رفع آن مشكل تصويب مي كرد .معمولاً در نشستها يكصد و پنجاه نفر شركت ميكردند كه در نشست روز هفتم تير سال 1360 و در جلسه قبلي آن با همين عده از مسئولان بحث تورم بررسي مي شد در آغاز جلسه آقاي كاظم پور اردبيلي وزير بازرگاني وقت پيرامون تورم و مشكلات مربوط به آن صحبت كردند در اواسط جلسه كه تقريباً نمايندگان مجلس ، وزيران و معاونان و مسئولان اجرايي و قضايي كه عضو يا هوادار حزب بودند ، حضور داشتند ، پيشنهاد شد به خاطر عزل بني صدر و در پيش بودن انتخابات رياست جمهوري بحث مربوط به انتخابات بررسي شود كه با موافقت اكثريت حاضران مواجه شد .