فصل پنجم :
واقعيت در منظر عقلانيّت پوپري
واقعگرايي غيرجزمي
يكي از كارهاي مهمّ پوپر تلاشي است كه براي جمع بين واقعگرايي ونظريه و فلسفهنقّادي خويش ارائه كرده است.پوپر درصدد آن است كه بگويد ما به واقعيتي اثباتناپذير معتقديم. ايناعتقاد از روي
يقين به واقعيت به دست نيامده چراكه راهي براي يقين پيداكردن به آن وجود ندارد
بلكه تنها يك حدس و گمان است، امّا حدسي كهتاكنون هيچ نظريه نقد كننده قويتري
كه بتواند جانشين آن شود، ارائه نشدهاست. از اين رو، فعلاً ما آن را معقول ميدانيم
و براساس آن فكر يا عملميكنيم. او ميگويد:رأي من آن است كه واقعگرايي نه قابل اثبات است و نه ابطالپذير... وليقابل
بحث است و وزن براهين به صورتي چشمگير بر له آن است... و به نظرمن، اين مطلب
مهم است كه روشن كنيم چرا نميتوانيم راه مطمئني براياثبات واقعگرايي پيدا
كنيم.او در ادامه ميگويد:پس، در اين باره، همچون موارد فراوان ديگر، برهاني قاطع و نتيجه بخشوجود ندارد،
ولي براهيني بر له واقعگرايي و يا بر ضد ايدهآليسم در دستاست.وي به دنبال آن مطالبي را در رد ايدهآليسم به عنوان برهان ذكر ميكند ودر
جمعبندي چنين ميگويد:براي جمعبندي، پيشنهاد ميكنم كه واقعگرايي را به عنوان تنها فرضيه
معقولبپذيريم همچون حدسي كه در برابر آن گزينه معقولي پيشنهاد نشده است.در قسمت ديگري در نفي شكّاكيت هيوم به استدلال ميپردازد و رئاليسمرا جايگزين آن
ميكند. در اين قسمت نيز تعابير فراواني وجود دارد كهغيرجزميبودن واقعگرايي او را
روشن ميكند:ما اميدوارانه به واقعگرايي باور داريم، و اين اميدواري يك اميدواري عقليو
استدلالي نيست.مشاهده ميشود اصل بنيادي نقدپذيري به حدّي در نظريه پوپر نافذ استكه بديهيترين
امور را هم از قالب يك حقيقت خارج ميسازد و به آن ماهيّتحدسي ميدهد. وي معتقد
است كه واقعگراست ولي از هرگونه جزمي درمورد آن پرهيز ميكند و احتمال نقض آن را