خاتمه و اشاره
چنانكه مطالعه مباحث گذشته نشان ميدهد نوع رويكرد، معرفت شناختياست و نهعلمشناسانه. آنچه به عنوان غايت اين مطالعات مورد نظر بود يافتنعاملي است كه
فلسفهي نقدي پوپر را تغذيه ميكند.روح حاكم بر فلسفه معرفت شناسي پوپر، نقدگرايي شديد و توسعه يافته او ميباشد.از اين مطالعات بدست آمد كه پوپر هيچ چيز رااز نقد مستثني نميداند واين اصل مثل
خون در رگهاي معرفتشناسي او جاري است، هرجا راموشكافي كنيم به روشني نقدگرايي او
ظهور ميكند. او هم از نظر روشي بهشدت توصيه به روش نقدي دارد، و آنرا معقول ميداند.و هم از لحاظساختاري، فقط محصولات نقد را معقول ميشمارد. او حتي در امور اخلاقيو
اجتماعي و سياسي هم همين اصل را حاكم ميكند. يك فرد معقول بايدآماده نقد باشد و
همواره به نقد بپردازد، وهر گونه تعصب و پافشاري را كناربگذارد. روابط اجتماعي بايد بر
اساس حاكميت نقد تنظيم شود و كليه ارگانهاو مراكز قدرت بايد در معرض نقد اجتماعي قرار
بگيرند، اصولاً جامعهيآزاد جامعهاي است كه نقد در آن ممكن و آزاد باشد.اين اصل ثمرات زيادي در فروع و شاخههاي مباحث معرفتشناسي دارددر اين نوشتار چند
نمونه از اين ثمرات را متذكر شديم. به نظر ميرسدشناسايي و صورتبندي آثار
معرفتشناختي نظريه پوپر، هم در درك موضوعمفيد بوده و هم براي بررسي آثار مؤثر
ميباشد، لذا در ادامه، مواردي از اينآثار را كه بعضاً در اين نوشتار مورد اشاره
قرارگرفته به تفكيك ميآوريم والبته شرح اين موارد محتاج كتابي مستقل ميباشد و
ما در اينجا به صورتاجمالي به آنها اشاره ميكنيم.
نفي اثبات گرايي
از هرگونه اثبات گرايي بايد صرفنظر شود، ديگر هيچچيز اثبات نهاييبه خودش نميپذيرد، چرا كه آنچه اثبات نهايي شده قابل نقدنخواهد بود، نقد در جايي
قابل طرح است كه احتمال خطا هم در آن باشد،حال اگر نقد در همه جا نفوذ كند، در واقع
جايي وجود ندارد كه دلايل واستدلالها اثبات نهايي براي آن به ارمغان آورده باشند.