كيمياي يقين
يقين از موضوعات مهم در حوزه معرفتشناسي است كه بر اساس اصولنقدگرايانهنظريهاش نقش آنرا هم مورد تحليل قرار داده است.پوپر در تحليل مسئله يقين، دو مقام را از هم جدا ميكند: يكي مقام زندگيعادي و عرفي
ما و ديگري مقام معرفتي و معرفت شناختي.وي معتقد است كه يقين مطلق وجود ندارد چرا كه معرفتهاي ما هموارهحدسياند. از اين
رو، به صحّت و اعتبار آنها نميتوان قطع و يقين داشت. اينمربوط به جنبه
معرفتشناختي است اگرچه مربوط به زندگي عملي ماست وبراي گذران امور كفايت
ميكند ولي ارزش معرفت شناختي ندارد. پوپرمينويسد:يقينِ مطلق وجود ندارد. هر چند يقين كافي براي اغلب هدفهاي عملي دردسترس است. جستجو
براي دستيافتن به يقين و براي رسيدن به شالودهمحكمي از شناخت بايد متروك شود.و در بحث «ملاحظات تحليلي پيرامون يقين» ميگويد:غيرممكن نيست كه حتّي يقينيترين يقينها بهتر و محكمتر شود...در زندگي معمولي بايد هميشه كار كنيم و بر مبناي يقين ناقص هميشه چنينميكنيم.(زيرا كه چيزي به عنوان يقين كامل وجود ندارد.)
علم ــ كه اصولاً انتقادي است ــ نيز بيشتر حدسي است و درباره خود كمتراز زندگي
معمولي يقين دارد...در اينجا بايد توجّه داشت كه ريشههاي اصلي نفي ارزش يقين، باز هم بهمعرفت
شناسي علمي پوپر بازميگردد. وي در علم هيچ ارزشي براي يقينقائل نيست و آن را
امري روانشناختي ميداند:تجربههاي دروني يا احساس يقين، هرگز نميتواند هيچ گزاره علمي راتصويب كند و در
علم منزلتي ندارد، جز آنكه موضوع پژوهشروان شناختي قرار گيرد.احساس يقين هر اندازه هم شديد باشد، هيچگاه نميتواند هيچ گزارهاي راتصويب
كند....ليكن از ديدگاه معرفت شناسي، به شدّت يا ضعف يقين من هيچ اعتنانميشود،
خواهيقين متّكي بهاحراز قطعي معانيباشد (يابداهت
آشكار داشته باشد) و خواه برخاسته از ظنّي ضعيف، اينها هيچ ربطي بهمسئله تصويب
گزارههاي علمي ندارد.پوپر در پايان كتاب منطق اكتشاف علمي نيز يقين را مانع پيشرفت علمدانسته است و
همگان را براي دستيافتن به حقيقت به سوي بينهايتفراميخواند.اينكه آشكار گشته كه آرمان كهن علم؛ يعني نيل به معرفت يقيني و قابلاثبات
بتي بيش نبوده است. «يقين جازم» تنها در تجربه دروني و ايمان قلبيدستيافتني
است.
نفي حجيّت منابع معرفت
پوپر براي منابع معرفت هيچ محدوديتي قائل نيست و معتقد است اينكهيك نظريه ازكجا آمده است و ريشه در چه منبعي دارد، مسئله مهمّي نيست.مهمّ آن است كه نظريه
از عرصه نقّاديها سربلند بيرون آيد. او ميگويد هيچمنبع قدرتمندي براي معرفت
پذيرفته نيست. وي در اين ويژگي ميان مشاهده،عقل و سنّت و يا الهام و هر منبع
ديگري تفاوت جدّي نميبيند:مشاهده و عقل، هيچكدام را ــ بدان معني كه تا زمان حاضر مدّعي منبعمعرفت
بودنآنها شدهاند ــ نميتوانسرچشمه ومنبع معرفتدانست.پس منابع معرفت و شناخت ما كجاست؟ به نظر من پاسخ چنين است: منابعگوناگوني
براي دانش و شناخت ما وجود دارد ولي هيچيك قدرتمنديندارد.