شكّاكيت‌ و نسبي‌گرايي‌ معقول‌؟! - عقلانیت معرفت از دیدگاه علم شناسی پوپر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقلانیت معرفت از دیدگاه علم شناسی پوپر - نسخه متنی

عبدالحمید ابطحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سرچشمه‌ نهايي‌ معرفت‌ و شناخت‌ وجود ندارد. هر منبع‌ و هر نظر و اظهارعقيده‌ با حسن‌ قبول‌
تلقي‌ مي‌شود، و هر منبع‌ و هر نظر و اظهار عقيده‌ براي‌امتحان‌ و آزمايش‌ نقدي‌ باز است‌.

مشاهده‌ و عقل‌ هيچ‌يك‌ بر ما ولايت‌ و سلطه‌ و حجّيت‌ و اعتبار ندارد. شهودعقلي‌ و تخيّل‌
بسيار مهم‌ّ است‌، ولي‌ به‌ آنها نمي‌شود تكيه‌ و اعتماد كرد.ممكن‌ است‌ چيزها را بسيار آشكار
به‌ ما بنمايانند، ولي‌ امكان‌ آن‌ نيز هست‌كه‌ ما را گمراه‌ كنند. به‌ عنوان‌ سرچشمه‌هاي‌
نظريه‌هاي‌ ما وجودشان‌ ضروري‌است‌، ولي‌ اغلب‌ نظريه‌هاي‌ ما به‌ هر جهت‌ غلط‌ و نادرست‌
است‌.

او در ادامه‌ توضيحاتش‌ تصريح‌ مي‌كند كه‌ وظيفه‌ اين‌ مشاهدات‌ و تعقّلات‌اين‌ است‌ كه‌ در
آزمودن‌ و نقّادي‌ به‌ ياري‌ ما برخيزند و در يك‌ تحليل‌ نهايي‌متذكر مي‌شود كه‌ ما منابع‌
اصيل‌ شناخت‌ نداريم‌ و در تاريكي‌، كوركورانه‌ درجستجوي‌ حقيقت‌ هستيم‌ در حالي‌ كه‌ او از
دسترس‌ ما خارج‌ است‌.

به‌ اعتقاد من‌ آنچه‌ ما بايد بكنيم‌، اين‌ است‌ كه‌ بايد از انديشه‌ منابع‌ نهايي‌شناخت‌
دست‌ برداريم‌ و اين‌ را بپذيريم‌ كه‌ همه‌ شناختها بشري‌ است‌؛ يعني‌ بااشتباهات‌ و خطاها و
پيشداوريها و رؤياها و اميدهاي‌ ما آميخته‌ است‌ و اينكه‌بايد برخيزيم‌، حتّي‌ اگر از دسترس‌
ما دور باشد.

بايد اين‌ را بپذيريم‌ كه‌ جستجوي‌ كوركورانه‌ ما غالباً الهام‌ شده‌ است‌، ولي‌ بايدخود را
از اين‌ اعتقاد ــ هر اندازه‌ ژرف‌ احساس‌ شود ــ دور نگهداريم‌ كه‌الهام‌ ما بستگي‌ به‌
سلطه‌ و قدرتي‌ الهي‌ يا جز آن‌ دارد اگر به‌ اين‌ ترتيب‌ قبول‌كنيم‌ كه‌ قدرتي‌ در ماوراي‌
دسترس‌ نقّادي‌گري‌ ــ هر اندازه‌ ژرف‌ هم‌ درقلمروي‌ ناشناخته‌ پيشرفته‌ باشد ــ در سراسر
محوطه‌ شناخت‌ ما وجود ندارد،آن‌ وقت‌ مي‌توانيم‌ بدون‌ هيچ‌ خطري‌ به‌ اين‌ انديشه‌
متمسّك‌ شويم‌ كه‌ حقيقت‌در آن‌ سوي‌ قدرت‌ و حجّيت‌ بشري‌ قرار دارد و بايد اين‌ انديشه‌ را
براي‌خود نگهداريم‌. چه‌ بدون‌ آن‌ هيچ‌ استاندارد عيني‌ براي‌ تحقيق‌ و جستجووجود نخواهد
داشت‌؛ و نقّادي‌گري‌ حدسهاي‌ ما صورتپذير نخواهد شد.كوركورانه‌ به‌ جستجوي‌ ناشناخته‌
پرداختن‌ مفهومي‌ ندارد، و براي‌ دست‌يافتن‌به‌ معرفت‌ و شناخت‌ تلاش‌ كردن‌ ديگر بي‌معني‌
خواهد بود.

پوپر، ترجيح‌ مسلك‌ سقراطي‌ بر مسلك‌ افلاطوني‌ را چنين‌ توجيه‌ مي‌كندكه‌، مسلكي‌ كه‌ در
آن‌ عقول‌ برتر و داراي‌ حجّيت‌ و مرجعيت‌ باشد، مخالف‌مسلك‌ عقلي‌ ما است‌ كه‌ در آن‌ نقد و
سنجش‌ متقابل‌ مهم‌ّ است‌.

او معتقد است‌ كه‌ ما از هر منبعي‌ استقبال‌ مي‌كنيم‌ امّا هيچ‌ گفته‌اي‌، از هرمنبعي‌ كه‌
صادر شده‌ باشد، مصون‌ از نقّادي‌ نيست‌.

شكّاكيت‌ و نسبي‌گرايي‌ معقول‌؟!

ديديم‌ كه‌ به‌ تصديق‌ خود پوپر مشكل‌ تفسير پيشرفت‌ علم‌ حل‌ نمي‌شودمگر اين‌كه‌ بتوانيم‌
ميان‌ واقعيات‌ و معرفت‌ بشري‌ نوعي‌ تناظر برقرار كنيم‌ و به‌اعتقاد ما نظريه‌ پوپر ــ كه‌
نقاط‌ برجسته‌اش‌ را در صفحات‌ پيش‌ ذكر كرديم‌ ــدر اين‌ راه‌ به‌ سمت‌ شكّاكيت‌ و
نسبي‌گرايي‌ رفته‌ است‌، هر چند كه‌ او خود طبق‌تعريف‌ و ملاكي‌ كه‌ ارائه‌ داده‌ آن‌ را
معقول‌ دانسته‌ است‌.

قدم‌ اولي‌ كه‌ پوپر در اين‌ باره‌ برداشته‌ است‌، اصرار و تأكيد بر واقع‌گرايي‌خويش‌ است‌
ولي‌ در تفسير اين‌ واقع‌گرايي‌ او اطمينان‌ و جزميت‌ را از آن‌ سلب‌مي‌كند. چون‌ معتقد است‌
راه‌ اثبات‌ معتبري‌ براي‌ واقعيت‌ وجود ندارد.

البتّه‌ گاه‌ پوپر تعابيري‌ را مطرح‌ مي‌كند مبني‌ بر اينكه‌ اصل‌ وجود واقعيتي‌در وراي‌
معرفت‌ بشري‌ اثبات‌ شده‌ است‌ و آن‌ را يقيني‌ مي‌پندارد. چنين‌ بياني‌با اصل‌ «حدسي‌

/ 32