دستورالعمل ديگرى ازحاج ميرزا جواد ملكى تبريزى - در محضر عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در محضر عارفان - نسخه متنی

واصف بادکوبه‏ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حالا هم اجمال اين را به طريقهاى كه ياد گرفتهام، مجدداً اظهار مىدارم:طريق مطلوب را براى راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته، به عالم عقلى نخواهد رسيد، و تا به عالم عقلى نرسيده، حقيقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسيد، لذا به جهت اتمام اين مقصود مرحوم مغفور ـ جزاه الله عنا خير جزاء المعلمين ـ مىفرمود كه:بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند، تا جنبه حيوانيت كمتر، و روحانيت قوّت بگيرد، و ميزان آن را هم چنين يفرمود:كه انسان او روز و شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد، حتى تنقّل يمابينالغذائين نكند. ثانياً هر وقت غذا مىخورد، بايد مث يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد كه تمام سير نشود، اين در كم ]= كميّت[ غذا، و اما كيفش، بايد غير از آداب معروفه، گوشت زياد نخورد، به اين معنى كه شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را، يعنى هم روز و هم شب را ترك كند، و يكى هم اگر بتواند للتكيف نخورد، و لا محاله آجيلخور نباشد و اگر احياناً وقتى نفسش زياد مطالبه آجيل كرد، استخاره كند.و اگر بتواند روزههاى سه روز هر ماه را ترك نكند. و اما تقليل خواب مىفرمودند: شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت ]= دورى از[ اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينها در تقليل حيوانيت كفايت مىكند. و اما تقويت روحانيت، ياو، دائماً بايد همّ و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. ثانياً، تا مىتواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است. در ذكر، عمده سفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخبار وارد شده، و اهم تعقيبات صلوات و عمدهتر ذكر وقت خواب كه در اخبار مأثور است، لا سيما متطهراً در حال ذكر به خواب رود. و شبخيزى، مىفرمودند: زمستانها سه ساعت، تابستانها يك ساعت و نيم. و مىفرمودندكه در سجده، ذكر يونسيه، يعنى در مداومت آن، كه شبانه روزى ترك نشود، هر چه زيادتر توانست كردن، اثرش زيادتر، اقل اقل آن چهارصد مرتبه است، خيلى اثرها ديدهام. بنده خود هم تجربه كردهام. چند نفر هم مدعى تجربهاند. يكى هم قرآن كه خوانده مىشود به قصد هديه به حضرت ختمى مرتبت صلوات الله عليه و آله خوانده شود. و اما فكر براى مبتدى، مىفرمودند: در مرگ فكر بكن تا آن وقتى كه از حالش مىفهميدند كه از مداومت اين مراتب گيج شده، فىالجمله استعدادى پيدا كرده، آن وقت به عالم خيالش ملتفت مىكردند يا آنكه خود ملتفت مىشد، چند روزى همه روز و شب فكر در اين مىكند كه بفهمد كه هر چه خيال مىكند و مىبيند خودش است و از خودش خارج نيست.

اگر اين را ملكه مىكرد، خودش را در عالم مثال مىديد، يعنى حقيقت عالم مثالش را مىفهميد و اين معنى را ملكه مىكرد. آن وقت مىفرمودند كه بايد فكر را تغيير داد و همه صورتها و موهومات را محو كرد و فكر در عدم كرد، و اگر انسان اين را ملكه نمايد، لابد تجلى سلطان معرفت خواهد شد. و به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت ]مرتبه[ اول ترقى به عالم مثال نمايد، بعد به عالم ارواح و انوار حقيقيه، البته براهين علميّه را خودتان احضر ]= آگاه[ هستيد.

عجب است كه تصريحى به اين مراتب در سجده دعاى شب نيمه شعبان كه اوان وصول مراسله است، شده است كه مىفرمايد: «سجد لك سوادى و خيالى و بياضى.» اصل معرفت آن وقت است كه هر سه فانى بشود كه حقيقت سجده عبارت از فناست كه «عندالفناء عنالنفس بمراتبها يحصلالبقاء بالله» ـ رزقنا الله و جميع اخواننا بمحمد و آله الطاهرين ـ . بارى بنده فىالجمله از عوالم دعاگويى اخوان الحمد لله بىبهره نيستم و دعاى وجود شريف و جمعى از اخوان را براى خود وِرْد شبانه قرار دادهام . حد تكميل فكر عالم مثال كه بعد از آن، وقت محو صورت است ، آن است، كه يا بايد خود به خود ملتفت شده، عياناً حقيقت مطلب را ببينيد، يا آنقدر فكر بكند كه از علميت گذشته، عيان بشود; آن وقت محو موهومات كرده، در عدم فكر بكند تا اينكه از طرف حقيقت خودش تجلى بكند.

دستورالعمل ديگرى ازحاج ميرزا جواد ملكى تبريزى

درباره چگونگى تذلّل و زارى«بارى يكى از بهترين شيوهها براى آن كه مىخواهد خوف و خشيتش، اشك و گريهاش و سوز و نالهاش هر چه بيشتر باشد، اين است كه دستهاى خويش را بر گردن ببندد، خاك بر سر افشاند، در خاك بغلطد، چهره بر خاك گذارد، سر بر ديوار نهد، گاه بايستد و گاه راه برود، گاه خاموش شود و گاه به درد بنالد، خويش را در صحنه محشر بينگاردو آنگونه كه گناهكاران را عتاب و پرخاش مىكنند، بر خويش عتاب و پرخاش كند، سپس به راست بنگرد و در اين حال «اصحاب اليمين» را به خاطر آورد و به آنان بينديشد، به شأن و شكوهشان، به شكل و شمايلشان، به لباس و بويشان و...، آنگاه به چپ بنگرد و «اصحاب الشمال» را به خاطر آورد و خويش را در ميان آنان پندارد، به احوال سخت و دردانگيز آنان، به چهرههاى سياهشان، به چشمان برآمدهشان، به دست و پاى بستهشان، به پوششهاى آتشينشان بينديشد، به فرشتگانى بنگرد كه آماده ايستادهاند تا فرمان خداى را بر در افكندن او و آنان به دوزخ اجرا كنند، آنگاه از اين بينديشد و بهراسد كه مبادا خداى فرمان دهد

«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ، ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ، ثُمَّ فِى سِلْسِلَة ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ» ]= بگيريدش، در دوزخ بيفكنيدش، و در زنجير هفتاد ذراعى بكشيدش[، سپس فرياد بر آوَرَد:«يَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِين، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ» اى بخشندهترين بخشندگان! اى پناه بىپناهان! «اَيْنَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَة، اَيْنَ عَطَايَاكَ الْفَاضِلَة، اَيْنَ فَضْلُكَ الْعَظِيم، اَيْنَ مَنُّكَ الْجَسِيم، اَيْنَ كَرَمُكَ يَا كَرِيم» رحمت گسترده تو كو؟ بخششهاى بيكرانه تو كو؟ مهر و مهربانى تو كو؟

سپس بگريد و بردبارى و مهربانى گسترده او را به ياد آورد، بخشش و بخشايش بىكرانه او و عفو و گذشت بىبهانه او را به خاطر آورد، و اگر شيطان بخواهد او را نوميد كند و به او بگويد: تو با اين همه گناه و ناروايى كه دارى، نمىتوانى به رحمت و بخشايش خدا برسى، كه رحمت او ويژه پارسايان است و تو از آنان نيستى، سخن او را نپذيرد، به وسوسه او دل ندهد، از او روى گرداند و به خدا رو كند و بر نياز و نماز و اميد و رجاى خويش بيفزايدو اميدوارانه بگويد: از كرم و بزرگوارى تو دور است كه از نيازمندانى چون من كه روى نياز بر درگاه تو نهادهاند و دست توسّل به دامان خاصان تو آويختهاند، رحمت نياورى، و بر چشم گريان و دل ترسان و بدن لرزانم سپس بر اميدوارى خويش بيفزايد و آرزوهاى خويش را بدو عرضه كند و هر مقام عالى و پايگاهى بلندى را چون معرفت، محبّت، وصال، ايمان، تقوا و... كه به ذهنش مىرسد و آرزو دارد، از او بخواهد و اين عبارات را بسيار بر زبان آورد:

اى كسى كه هر چه مىخواهد، مىكند و جز او هيچ كس را نرسد كه آنچه خواهد بكند! اى كسى كه بخششهاى بزرگ و دهشهاى سترگ بر او گران نمىآيد! اى كسى كه نه بخشيدن چيزى از او مىكاهد و نه نبخشيدن چيزى بر او مىافزايد!سپس با پافشارى و اصرار بيشتر بر همين معانى تأكيد ورزد و بگويد: خداى من! اگر من در خور آنچه از تو خواستهام، نيستم، امّا بخشش تو در خور آنها و صد چندان آنها هست، خداى من!

شناختى كه خود از خود به من دادهاى، مرا وا مىدارد تا از تو خواستههاى كلان آرزو كنم، زيرا آنچه تو بر بندگان خود مىبخشى و بدانان ارزانى مىدارى، نه از روى استحقاق و در خور خود آنان است، كه اگر استحقاقى نيز باشد، آن را نيز تو خود بدانان مىبخشى، پس خير و بخشش جز از سوى تو، نمىتواند باشد; حال كه چنين است، خدايا! آن استحقاق و شايستگى كه به بندگان صالحت بخشيدهاى، به من نيز ببخش تا من نيز اين شايستگى را به دست آورمكه دعايم را بپذيرى و خواهشم را برآورى. خدايا! تو آنى كه از آنچه مىكنى، پرسيده نمىشوى، و هيچ كس را نمىرسد كه بر آنچه مىكنى، انگشت اعتراض نهد، يا در قدرت و سلطنت با تو معارضه كند، تو آن تواناى بخشندهاى كه نه تواناييت را حدّ و مرزى است و نه بخششت را كران و كنارهاى، پس خدايا! با قدرتت شايستگىام بخش و با بخششت كامروايم گردان، اى بخشندهترين همه بخشندگان!خدايا! تو اگر بخواهى كيفر كنى، مىتوانى به جاى من، يكى از آنان را كه خدايىِ تو را باور ندارند و با دوستان تو كينه مىورزند، بيابى و كيفر كنى، امّا من جز تو، كه را بيابم تا بر من ببخشايد؟ خدايا! آيا كَرَم خويش را از من دريغ مىكنى؟ با اينكه تو به عذاب و كيفر هيچ نيازى ندارى، امّا من به بخشش و بخشايش تو سخت نيازمندم. خداى من! دشمن تو و دشمن من (ابليس) مىخواست مرا از دعا و نيايش با تو محروم سازد و از كرم و بخشش تو نوميدم نمايد، امّا من به لطف تو از او روى گرداندم و آنچه را از من مىخواست ، زير پا نهادم، پس مرا كه به خاطر او از تو نوميد نشدم و از درگاه تو روى نتافتم، بر او يارى ده!خدايا! من با همه شناخت اندكى كه از بخشش و بخشايش تو و بىنيازى و توانمندى تو دارم، نمىپندارم كه تو عفو و كرمت را از هيچ يك از بندگان خويش، حتى كافران دريغ دارى، مگر از دشمنانِ دوستانت، آنان كه بر اولياى تو ستم روا داشتند و آنان را آزار دادند، امّا درباره عذاب ديگران، اگر تعبّد و تسليم در برابر كتاب تو و سخنان پيامبر تو نبود، آن را باور نمىكردم، اينك كه نيز در كتاب خويش كافران را به عذاب و كيفر بيم دادهاى، از ديد عقل من ـ همين عقل كه آن را نيز تو به من بخشيدهاى ـ ناگزير نيستى تا آنان را كيفر دهى و وعيد خويش را درباره آنان به كار بندى، و اگر وعيد خويش را به كار مبندى و آنان را كيفر ندهى نيز كوچكترين خللى در صفات قدسى و كمال خدايى تو راه نخواهد يافت، خدايا! من كه درباره كافران چنين مىپندارم، چگونه مىتوانم درباره مؤمنان، آنان كه به تو گرويدند، اطاعت تو را دوست دارند، به بخشايش تو اميد بستهاند، وصال تو را آرزو دارند ـ هر چند گناهكار و نافرمان نيز باشند ـ اميدوار نباشم؟خداى من! مولاى من! گناه از بنده است و بخشايش از مولا،بويژه مولايى بزرگوار و بخشاينده چون تو. خداى من! اين است آنچه من درباره بخشايندگى و بندهنوازى تو در ديگر ماهها و ديگر روزها و ديگر شبها مىپندارم و اميد دارم. اين است گمان نيكوى ما به تو و اين است حسن ظنّ ما به مهربانى و بندهنوازى تو، و تو خود داناترى كه رسول بزرگوارت(صلى الله عليه وآله وسلم) بدانان كه درباره تو گمان نيكو دارند، چه مژدهها داده است!

دستورالعملى از آيةاللّه حاج ميرزا جواد ملكى تبريزىدر رابطه با آداب خواب و خوابيدن

بارى سالك راه خدا را بعد از توبه، لازم است در اوّل صبح مشارطه با نفس نمايد ]يعنى با خويشتن شرط كند كه امروز تا وقت خواب نبايد از من گناهى سر بزند[ مشارطه شريك و سهيم در اعز و انفس ]= عزيزترين و نفيسترين [سرمايهها همانطور كه شريكى با شريك خود و سهيمى با هم سهم خود ـ كه در عزيزترين و نفيسترين سرمايهها شريك و سهيم است، مشارطه مىكند ـ و در عرض روز تا وقت خواب مراقبت كامل نمايدو تمام اعضا و جوارح را مراقب و مواظب باشد كه بر خلاف شرطى كه در اوّل صبح با آنان نموده، رفتار نكند و گناهى را مرتكب نشوند و در وقت خواب محاسبه كامل از تمام آنچه در اين مدّت صرف كرده است و از وقتش و از قواى ظاهرى و باطنى و آنچه از نعمتهاى الهى در آن صرف كرده و يا مهمل گذاشته، به عمل آورد و دقيقاً به حساب خود برسد و همه اينها به قرارى كه علماى اخلاق نوشتهاند، عمل نمايد. تفصيل آن را موكول به كتب اخلاق كه نوشته شده و واقعاً هم خوب نوشتهاند مىنمايم ، ولى به چند فقره اهم كه خيلى مؤثّر است اشاره مىشود و آن اين است:وقت خواب، انسان محاسبه نفس خود را كرده و علاج خيانتهاى نفس را به قدر طاقت بر خودش لازم بداند و هيچ شب از اين محاسبه و علاج غفلت نكند و بايد اين عمل آنقدر تكرار شود كه براى او عادت يشود و بدون محاسبه و درمان به خواب نرود و آنچه فع ممكن است از توبه، تدارك بكند و آنچه تاخير لازم است عزم جدّى بر آن داشته باشد و بداند حالا كه مىخوابد، خواب هم در واقع برادر مرگ است. صريح آيه مباركه استكه مىفرمايد:«أَللّه يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامهَا فَيُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الاُْخْرَى.»]= خدا است كه جانها را به هنگام مرگشان مىگيرد و جانى را كه در حال خواب نمرده است. پس آن را كه مرگش فرا رسيده، نگاه مىدارد و ديگرى را به بدن باز مىفرستد تا وقت تعيين شدهاش فرا رسد. [پس لازم است كه فىالجملة عُدّه موت را نموده و آمادگى براى مرگ داشته باشد، از قبيل اينكه عهد ايمان خود را تجديد نموده و با طهارت ]= وضو يا غسل يا تيمّم[ روى به قبله و روى دل به قبله حقيقيّه نموده، به نام خدا و گفتن «بسماللّه الرحمن الرحيم» وارد بستر شود.

اعمالى را كه براى هنگام خواب وارد شده، به قدر قوت به عمل آورده، نفس و روح خود را به حضرت او جلّجلاله تسليم نمايد. و از اعمال وقت خواب آنها را كه اهميّت بيشترى دارند ترك نكند، كه عبارتند از: اينكه به هنگام دخول به رختخواب «بسماللّه الرحمن الرحيم» را از قلب و لسان بگويدو آيه مباركه:«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ واحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»را و آيه مباركه:«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَنُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ وَ قَالوُا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَاَنكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَامَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَىالَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَىالْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»را با تدبّر بخواندو تسبيح حضرت زهرا(عليها السلام) و آيةالكرسى و سهبار و يا يازدهبار سوره «قل هواللّه احد» و سه دفعه «يَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ» و آيه مباركه «شَهِدَاللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئِكَةُ وَ أُولُو الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزَ الْحَكِيمُ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَاللّهِ الاِْسْلاَمُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ اوُتُوا الْكِتَابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَائَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» و اگر استغفارهاى مرويّه و مطلق استغفار (أَسْتَغْفِرُاللّهَ رَبّى وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ) هم بكند، خوب استو ملتفت باشد كه ممكن است خداوند جواد در همين خواب چنان كه براى انبيا و سايرين از اوليا و مؤمنين در حال خواب موهبتهاى عظيمة عنايت فرموده است، به او هم عنايت فرمايد. اى بسا معارف كه از رؤياها براى سالكين كشف شده و بسا مقامات كه از رؤياى انبيا(عليهم السلام) و ائمه(عليهم السلام) و بزرگان دين به سالك عنايت مىشود. اين عبد ذليل خيلى اميدواريهايم به بعضى رؤياهايى است كه در آنها حضرات معصومين(عليهم السلام) را زيارت كردهام و مورد مرحمتهاى بزرگ واقع شدهام.

بارى بعد از خواندن اين آيه اگر حال فكرى برايش دست بدهد كه در حال فكر خوابش ببرد، زهى كرامت، و الاّ مشغول ذكرى از اذكار بشود تا خوابش در حال ذكر ببرد، و اگر ذكر را در اواخر به نفسش بيندازد كه بينالنوم و اليقظة ]= ميان خواب و بيدارى[ را كه لسان از حركت بيافتد نفس «يا اللّه» يا تنها لفظ جلاله «اللّه» را بگويد، خوب است، اگر در اين حال خوابش ببرد بسا مىشود كه او خواب است، ولى نفَسش آشكارا ذكر مىكند كه گاه است بيدار هم مىشود. خلاصه خودش را به سراسر وجودش تسليم حضرت او جلّ جلاله نمايد.

و صيّت نامه حضرت امام خمينى ـ رضوان اللّه عليه ـ .

بسماللّه الرّحمن الرّحيمالحمد للّه و الصلاة و السّلام على رسولاللّه(صلى الله عليه وآله وسلم). وصيتى است از پدرى پير كه عمرى را به بطالت و جهالت گذرانده و اكنون به سوى سراى جاويد مىرود با دست خالى از حسنات و نامهاى سياه از سيّئات، با اميد به مغفرت اللّه و رجا به عفو اللّه است ـ به فرزندى جوان كه به كشاكش با مشكلات دهر و مختار در انتخاب صراط مستقيم الهى ـ كه خداوند به لطف بيكران خود هدايتش فرمايد ـ يا خداى ناخواسته انتخاب راه ديگر ـ كه خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرمايد.

فرزندم! كتابى را كه به تو هديه مىكنم شمّهايست از صلاة عارفين و سلوك معنوى اهل سلوك; هر چند قلم مثل منى عاجز است از بيان اين سفرنامه. و اعتراف مىكنم كه آنچه نوشتهام از حدّ الفاظ و عباراتى چند بيرون نيست، و خود تاكنون به بارقهاى از اين شمّه دست نيافتم. پسرم! آنچه در اين معراج است، غاية القصواى ]= نهايت[ آمال اهل معرفت است كه دست ما از آن كوتاه است ـ عنقا شكار كسى نشود دام بازگير ـ لكن از عنايات خداوند رحمان نبايد مأيوس شويم كه او ـ جلّ و علا ـ دستگير ضعفا و معين فقراست.

/ 18