دستورالعملى از مير محمد حسين خاتون آبادى
... امّا سفارشهايى كه استادان عادت دارند «اجازه»هاى خود ـ به شاگردانشان ـ را با آن به پايان رسانند، از «شاگرد» برعمل به آن، تعهد گيرند، همان گونه كه خودشان ملزم شدهاند ]برايت بر مىشمارم[ هر چند آن دانشمندِ سرآمد، بالاتر از آن است كه مثل من، او را پند دهد:نخستين سفارشنخستين آن سفارشها، هماره پرواى الهى داشتن و مراقبِ ـ اوامر و نواهى الهى ـ در نهان وآشكار بودن و ياد خدا در تمامى زمانهاست.مقصودم از «ياد خدا بودن» مشغول بودن زبان به گفتن «ذكر» نيست، هر چند، اين از اقسام «ذكر الهى» است; بلكه نظرم به ظهور و تجلّى ذكرهاى زبانى، بر ساير اعضاى آدمى است. البته حقيقت اين مطلب، با تدبّر در اخبار اين موضوع روشن مىشود. اينجا، دو خبر را كه كاملتر و پرفايدهتر ازبقيه است، مىآورم. اولين آن، روايتى است كه شيخ صدوق ـ طاب ثراه ـ در كتاب خصالاش نقل كرده است. او مىگويد:«ذكر، بر هفت عضو از اعضاى انسان تقسيم شده است:زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سرّ، قلب. هر كدام از اينها، احتياج به پايدارى و ايستادگى دارد; ايستادگى زبان، راستى در اقرار ]گفتار [است. ايستادگى روح، راستى در استغفار است. ايستادگى نفس، راستى در اعتذار ]توبه[ است. ايستادگى عقل، در عبرت گرفتن است. ايستادگى معرفت راستى در افتخار ]به دين[ است.ايستادگى سرّ، خوشنودى به جهان اسرار ]غيب[ است. ايستادگى قلب، راستى در يقين و شناخت خداوند جبّار است. پس، ذكر زبان، حمد و ثناى الهى است و ذكر نفس، جهاد و تلاش است و ذكر روح، بيم و اميد داشتن است و ذكر قلب، صادق و يك رنگ بودن است و ذكر عقل، تعظيم الهى و حيا ورزيدن است.ذكر معرفت، تسليم و رضاست. ذكر سرّ، بر ديدار و لقاى الهى است. اين حديث را «ابو محمد عبدالله بن حامد» به صورت مرفوع از برخى از افراد صالح آورده است. آن كه در اين خبر تدّبر كند، حقايق غير قابل شمارش و اسرار فراوانى، بر او ظاهر مىشود، پس تدبّر كن و بصيرت بورز!»امّا خبر دوّم، كه در مصباح الشريعة آمده است. «امام صادق(عليه السلام) فرمود: «آن كسى كه بحقيقت ياد خداست، مطيع است و آن كه از او غافل است، عصيانگر است. اطاعت كردن، علامت هدايت استو سركشى، نشانه گمراهى. ريشه هدايت يا گمراهى، در ذكر و غفلت است. دل خود را، قبله زبانت قرار ده! آن را به سخن وامدار، مگر آنچه قلبت گويد و عقلت موافق باشد و ايمانت رضايت دهد; كه خداوند، دانا به نهان و آشكار توست. مانند محتضر، يا فرد ايستاده در حسابگاه بزرگ (عرض اكبر) باش! و به جز اجراى اوامر الهى و دورى از نواهى او و توجه به وعد و وعيدهايش، مشغول مباش! و از آنچه به كار آخرت نمىآيد و به اجراى آن مكلّف نيستى دورى كن! قلبت را با آب اندوه بشوى! «خدا را ياد كردن» بايد به خاطر اين باشد كه او تو را ياد كرده است.او، تو را ياد مىكند، با اينكه از تو بىنياز است، و به ياد تو بودنش، بزرگتر و مرغوبتر و ستودهتر و پيشتر از به ياد او بودن از جانب توست. اينكه بدانى، او به ياد توست، خضوع، حيا و خُرد ديدن خودت را، برايت به ارمغان مىآورد; در نتيجه، كرم و فضل قديم او را درك مىكنى و عبادتهايت را ـ هر چند زياد باشد ـ در كنار نعمتهايش ناچيز مىشمارى و به آن توجه نخواهى داشت. اين، خلوص در عبادت مىآورد. ]امّا اگر[ عبادتهايت را به حساب آورى، و به آن غرّه شوى، جز ريا و عُجب و حماقت و درشتخويى و فراموشى فضل و كرمش، برايت نخواهد ماند. با اين پندار بىپايه، زياد نمىشود مگر دورى از خدا، و به دست نمىآيد از گذشت عمر تلف شده، جز وحشت. ذكر دو قسم است:ذكر خالص ـ با هماهنگى و موافقت دل ـ و ديگر، ذكر صادق ـ با نفى ياد غير او. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: «خداوندا! ما را توانايى احصاى حمد و ثناى تو نيست، تو آنچنانى كه خود، حمد و ثناى خويش كردهاى.»]در اين فرمايش گهربار[ حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) براى ذكر گويىاش ـ و خدا را ستايش كردن ـ به دليل آگاهىاش بر اين حقيقت كه خداوند قبل از او، خود را ستوده، ارزش و مقدارى قائل نيست، حال كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين فرموده، ديگران به طريق اَوْلى بايد، چنين باشند و چنين بينديشند. پس آن كه مىخواهد خدا را ياد كند، بايد بداند اگر خداوند توفيق «ياد خدا بودن» را به بندهاى ندهد، هرگز «ياد خدا بودن» از بنده سر نزند. در اين حديث نيز تأمّل كن و از آن و از حديث اوّل غافل مباش! اين دو حديث بايد همواره در يادت باشد; زيرا آن دو، دو درياى پر از جواهرِ اسرارند. امّا ذكرهاى زبانى، بعضى از مهمترين و كاملترين آن عبارت است از:l مداومت بر كلمه توحيد (لا إله الاّ الله). از «اصبغ بن نباته» روايت شده است:«با حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بودم. گذرمان به گورستان افتاد.حضرت در آنجا فرمود:السلام على أهل لا إله إلاّ الله! من أهل لا إله إلاّ الله. كيف وجدتم كلمة لا إله إلاّ الله؟ يا لا إله إلاّ الله! بحقّ لا إله إلاّ الله، اِغْفِرْ لِمنْ قال لا إله إلاّ الله و احشرنا في زمرة مَنْ قال لا إله إلاّ الله!پس از آن فرمود: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مىگفت: هر وقت كسى به گورستان آيد و اين ذكر را بگويد، گناه پنچاه سال بر او بخشوده مىشود. به حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) عرض شد: اگر كسى پنجاه سال گناه نداشت، حضرت فرمود: گناهان پدر، مادر، برادران يا مسلمانان ديگر بخشوده مىشود.»كمترين مقدار ذكر «لا إله إلاّ الله» صد مرتبه در روز است. از حضرت امام صادق(عليه السلام)روايت شده است:«هر كس در هر روز صد بار «لا إله إلاّ الله» بگويد، برترين مردم در آن روز است ; مگر فردى كه بيش از او، اين ذكر را بگويد.»از طرف زيادتى، اين ذكر را حدّى نيست. «ابن قدّاح» از امام صادق(عليه السلام)روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «چيزى نيست، مگر اينكه آن را حدّى است; نماز را خدا واجب كرده و حدّ آن به پاداشتن همان مقدار ـ پنچگانه ـ است. روزه واجب، حدّش، روزه داشتن ماه مبارك رمضان است. حج، حدّش، حج گزاردن ـ در ايّام ويژه ـ است. امّا ذكر را، حدّى نيست و خداوند به كم آن راضى نيست و نهايتى را هم برايش ننهاده است. حضرت، آن گاه، اين آيه را خواند: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را ياد كنيد، يادى بسيار * و صبح و شام او را به پاكى بستاييد.» و فرمود: «در اين آيه، خداوند نهايتى را براى «ذكر» نياورده است.» سپس فرمود: «پدرم، بسيار ذكر مىگفت; با او راه مىرفتم، او ذكرگو بود. با او مىخوردم، او ذكرگو بود. اگر مردم با او سخن مىگفتند، آن، بازدارنده از ذكرگويى پدرم نبود. مىديدم زبانش به سقف دهانش مىخورد و مدام «لا اله الاّ الله» مىگفت. پدرم ما را جمع، و امر مىكرد تا برآمدن روز، ذكر بگوييم. ما را به قرائت قرآن امر مىكرد، هر كس قرآن مىخواند، غير از آن از او چيزى طلب نمىكرد، امّا آن كس را كه به خواندن قرآن مشغول نبود، امر مىكرد كه ذكر بگويد.»خانهاى كه در آن قرآن خوانده شود، و ذكر الهى گفته شود ، بركتش زياد مىشود و ملايكه نزد اهل خانه مىآيند و شياطين آنها را ترك مىكنند. آن خانه براى اهل آسمان مىدرخشد، همانگونه كه ستارگان براى انسانها مىدرخشند. امّا آن خانهاى كه در آن، نه تلاوت قرآن مىشود و نه خدا ياد مىگردد، بركت اهل خانه كم مىشود و ملايكه آنها را ترك مىكنند و شياطين به نزد آنها مىشتابند. حضرت فرمود: «مردى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد و پرسيد: بهترين اهل مسجد كيست، فرمود: آن كه «ذكر»ش بيشتر باشد.»زينهار از غفلت از معنا و مفهوم اين روايت شريف! بلكه آن را ـ هميشه ـ وجهه همت و تلاش خود قرار بده و قبله راهت كن! و خوردن و آشاميدن و ديگر فعاليتهاى ضرورى دنيايى، مانعى براى ذكر گويى تو نباشد! وابستگانت را ـ نيز ـ به آن امر كن! بخصوص كسانى را كه خواندن نمىتوانند. اين گونه باش، تا بر سعادت دو جهان، دست يابى! و اميد كه آخرين كلامت در دنيا، ذكر «لا اله الا الله» باشد و به واسطه آن، توفيق ورود به بهشت يابى. در خبر مستفيض است: هر كس، آخرين سخنش لا اله الا الله باشد، وارد بهشت مىشود.يعنى آن كه سخنش را در اين دنيا با كلمه طيّبه توحيد ختم كند، داخل بهشت مىشود. البته اين احتمال به ذهن مىرسد كه مقصود روايت، اين باشد كه: «آن كه در دنيا ختم سخنش در هر مجلس، آن كلمه طيّبه است وارد بهشت مىشود.»هر كدام از اين دو معنا باشد، شايسته نيست كه از آن ـ در هر حالتى ـ غفلت شود. l ديگر از اذكار مهم، تسبيحات اربعه (مسمّى به باقيات صالحات) است. از «ضريس» روايت شده است:«حضرت امام باقر(عليه السلام) به نقل از پدرانش فرمود:حضرت رسول الله(صلى الله عليه وآله) گذرش بر مردى كه درختى در باغش مىكاشت، افتاد. رو به او فرمود: آيا راهنمايت باشم در مورد كاشتنىاى كه ريشهاش استوارتر و ثمردهىاش زودتر و ميوههايش گواراتر و انفاقش پايدارتر است، آن مرد گفت: آرى، پدر و مادرم فداى تو! پس حضرت فرمود: صبحگاه و شامگاه بگو: «سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلاّ الله و الله اكبر.» اگر اين ذكر را بگويى، با هر تسبيحت براى تو ده درخت از انواع ميوهدارها، در بهشت كاشته مىشود.آن، براى تو «باقيات صالحات» است. آن مرد گفت: اى رسول خدا! تو را شاهد مىگيرم براينكه، اين بستان را براى اهل صُفّه از فقراى مسلمان صدقه قرار دادم. در اين هنگام، خداوند تبارك و تعالى، اين آيههاى قرآن را نازل كرد: (امّا آن كه ]حقّ خدا را[ داد و پروا داشت * و ]پاداش [نيكوتر را تصديق كرد * بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت. )بهتر اين است كه روزانه، اين ذكر، سى يا صد مرتبه خوانده شود و يا پس از هر نماز واجب، سى مرتبه گفته شود.از معصوم(عليه السلام) روايت شده است: «حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله اكبر، سرور و سالار، تمامى تسبيحهاست. هر كس، در هر روز، سى مرتبه آن را بگويد، از آزاد كردن يك برده و از راهى كردن ده هزار اسب براى جهاد در راه خدا براى او بهتر است. او از جايش برنخيزد، مگر آنكه گناهانش ريخته باشد و عوض هر حرف از آن، خداى تعالى، شهرى را ـ در بهشت ـ عطايش كند.»حضرت امام باقر(عليه السلام) فرمود:«هر كه صد بار « سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلاّ الله و الله اكبر» بگويد، اسم او در «دفتر صدّيقان» نوشته ]مى[شود، كه او را ثواب فرد صديق باشد. هر حرف ـ از آن ( نورى بر روى صراط است. اين كس، در بهشت، رفيق حضرت خضر(عليه السلام)خواهد بود.»از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده است:«روزى حضرت رسول الله(صلى الله عليه وآله) به اصحابش فرمود: پاسخ اين سؤالم را بدهيد: اگر تمامى لباسها و ظرفهاى خود را در يك جا جمع كنيد و بعضى را روى برخى ديگر نهيد ، آيا معتقديد كه به آسمان خواهيد رسيد، گفتند: نه، اى رسول خدا! حضرت فرمود: آيا راهنمايتان باشم بر چيزى كه ريشهاش در زمين و شاخههايش در آسمان است، گفتند: بلى اى رسول خدا!آن گاه حضرت فرمود: هر كدام از شما، هنگامى كه از نماز واجب فارغ شد، سى بار بگويد: سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلاّ الله و الله اكبر; زيرا، ريشه اين ـ درخت ـ ذكر در زمين و شاخههايش در آسمان است.اين ذكر، در آن روز، از گويندهاش، خرابىِ ـ خانه ـ و غرق شدن و در آتش سوختن و سقوط در چاه و دريده شدن به دست درندگان و بدمردگى و بلاى آسمانى را دفع مىكند. اين ذكر، باقيات صالحات است.»l استغفار، از مهمترين ذكرهاست. آن، گرد آورنده خير دنيا و آخرت است. امام رضا(عليه السلام) به واسطه پدرانش از حضرت على(عليه السلام) روايت مىكند:«حضرت امير(عليه السلام) فرمود: با استغفار، معطر شويد! ـ مبادا ـ كه بوى گناهان، شما را رسوا كند!»نيز از حضرت امام رضا(عليه السلام) روايت است:«استغفار، روزى را زياد مىكند.»از حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) روايت است:«هر كه، بسيار طلب غفران كند، خداوند، راه نجات از هر اندوهى را نشانش مىدهد و گريزگاه هر سختىاى را بر او معلوم مىسازد و از جايى كه گمانش نمىرود، روزيش مىدهد.»از امام جعفر صادق(عليه السلام) روايت است:«وجود مبارك حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و استغفار، دو قلعه استوار براى حفظ شما از عذاب الهى است. امّا ديگر آن قلعه بزرگتر و مستحكمتر نيست و فقط قلعه استغفار مانده است ; پس زياد طلب مغفرت كنيد، زيرا آن، محو كننده گناهان است; خداوند فرمود: ( ... تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مىكنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود)از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت است:«هر كس پس از نماز صبح، هفتاد مرتبه طلب غفران كند، خداوند بر او مىبخشد، اگر چه در آن روز، هفتاد هزار گناه انجام دهد. و هر كه بيش از هفتاد هزار گناه در يك روز انجام دهد، خيرى در او نيست.»بدان كه براى توسعه در روزى، شايسته است فرد مسلمان، روزانه، صدبار «لا حَوْلَ و لاقُوَّةَ إلاّ بالله» گويد، زيرا از معصوم(عليه السلام) روايت شده است: هر كه، روزانه صد بار «لا حول و لا قوّة إلاّ بالله» گويد، هيچ گاه او را فقرى نمىرسد.l از آن كلمات چهارگانه ـ كه خواهم گفت ـ غافل مباش! از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است:«در تعجبم از فردى كه اين چهار ناراحتى و اندوه را دارد، ولى به اين «چهار تدبير» پناه نمىبرد: ـ اوّل ـ حيرانم از كسى كه مىترسد، ولى به گفتن اين قول خداوند «حَسْبُنا الله و نِعْمَ الْوَكيل» پناه نمىبرد; زيرا خودم از خداوند عزّوجّل شنيدم كه پس از آن مىگويد: پس، با نعمت و بخششى از جانب خدا ]از ميدان نبرد[ بازگشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود. ـ دوّم ـ حيرانم از كسى كه محزون است، و لى به گفتن اين قول خداوند «لا إله إلاّ أنت سبحانك إني كنت من الظالمين» پناه نمىبرد; زيرا خودم از خداوند عزّوجّل شنيدم كه پس از آن مىگويد: پس ]دعاى[ او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را ]نيز[ چنين نجات مىدهيم. ـ سوم ـ حيرانم از كسى كه در دام خدعه و نيرنگ گرفتار آمده، ولى به گفتن اين قول خداوند «أُفوّض أمرى إلى الله، إنّ الله بصير بالعباد» پناه نمىبرد; زيرا، خودم از خداوند عزّوجّل شنيدم كه پس از آن مىگويد: پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نيرنگ مىكردند ، حمايت فرمود. ـ چهارم ـ حيرانم ازكسى كه خواهان دنيا و زينتهاى آن است، ولى به گفتن اين قول خداوند «ماشاءالله و لاقوّة إلاّبالله» پناه نمىبرد; زيرا خودم از خداوند عزّوجّل شنيدم كه پس از آن مىگويد: ... اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مىبينى، اميد است كه پروردگارم، بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد... . ]آن گاه امام افزود[ «عسى» در اينجا «موجبه» است. ]يعنى پروردگارم بيقين اين كار را خواهد كرد. [l از ذكرهاى مهم ـ آن طور كه در روايات فراوان آمده و ما، به خاطر ترس از زياده نويسى، آنها را نمىآوريم ، «بسم الله الرحمن الرحيم، لاحول و لاقوّة إلاّ بالله العلي العظيم» است كه پس از دو نماز صبح و مغرب، سه يا هفت يا ده يا صد مرتبه بايد گفته شود. l از اذكارى كه شايسته نيست ـ به هنگام برآمدن خورشيد و غروب ـ ترك شود و چه بسا، برخى از فقهاى شيعه به وجوب گفتن آن فتوا دهد، ده بار خواندن ذكر «لا إله إلاّ الله وحده لاشريك له، له الملك و له الحمد، يحيي و يميت و هو حىّ لايموت، بيده الخير و هو على كل شيء قدير» و ده بار خواندن «أعوذ بالله السميع العليم من همزات الشياطين و أعوذ بالله أن يحضرون، إنّ الله هو السميع العليم» است.در روايات، امر شده است اگر آن دو ذكر ترك شدهاند، قضاى آن دو گفته شود. از بزرگان شيعه، كسى هست كه قضاى چند سال اين دو ذكر را ـ كه نگفته بود ـ به جا آورد. اينجا، بايد اكتفا كنيم به همين مقدار از ذكرهاى زبانى. هر كه خواهان جستجو و تتبّع اذكار زبانى است، بايد به كتابهاى دعا ـ كه بزرگان شيعه نوشتهاند ـ مراجعه كند، كه در آنها براى تمامى حاجتهاى دنيوى و اخروى، دعاى مناسبى وجود دارد. به جانم سوگند، اگر ]در اين كتابها[ جستجو كنى و ]آنها را[ ورق زنى، به يقين براى هر مطلبى، دعاهاى مجربى خواهى يافت، كه در پناه آن از رنجهاى دنيا مىرهى. بعلاوه توّكل كامل و توّسل تمامى به خداوند، براى تو حاصل مىشود.اين خود موجب مىشود كه در طول زندگى تو فرصتهاى انسان ساز ـ كه از جانب خدا هديه مىشود ـ در برابرت نهاده شود و قلبت در جهان ملكوت به پرواز آيد و تيرگيهاى دنيايى از تو دور گردد، زيرا اوست موفّق و معين. سفارش دومسفارش دوم، مداومت برفراگيرى علوم دينى و دقت در آن علوم و تلاش در آموزش آن به اهلش و گذرانيدن عمر در نشر اخبار و آثار اهل بيت(عليهم السلام) و نابود كردن بدعتها و ارشاد مردم است، كه اگر شرايط آن حاصل شود، مطلبى مهمتر از آن نيست.از حضرت على(عليه السلام) روايت شده است:«هر كه از شيعه ما دانا به شريعت ما باشد و ضعيفان از شيعه را، از ظلمت جهل، خارج و به نورانيت علمى كه ما آن را عطا كردهايم، داخل كند، در روز قيامت، با تاجى از نور ـ كه بر تمامى توقفگاههاى آن روز، نور مىافشاند ـ و با پوششى از جواهر ـ كه تمامى دنيا با نخى از آن برابرى نمىكند ـ وارد مىشود.در اين هنگام نداگرى، ندا در دهد: اين «دانا»يى از بعض شاگردان دانايان آل محمد(صلى الله عليه وآله) است، بدانيد هر كه بر دست او، در دنيا از جهل رها شده است، الان دست به دامن او گردد، تا از تاريكيهاى اين مواقف گذر كند و به بهشت پاك درآيد!در اين هنگام هر كه را او، در دنيا مطالب نيكويى ياد داده، يا قفل جهلى از قلبش گشوده، يا شبههاى را از او دور ساخته ـ همراه او از آن تاريكيها ـ خارج مىشود.»اين نمونهاى بود از احاديث بسيارى كه در اين باره وارد شده است.