و صيّتنامه فقيه پارساابراهيم بن سليمان قطيفى - در محضر عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در محضر عارفان - نسخه متنی

واصف بادکوبه‏ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بنابراين با تمام توان حق او را پاس بدار و از او به بزرگى بين مردم ياد كن. در احترام و ستايش او بكوش، تا از جُرم عظيم عاق پدر معنوى و ناسپاسىاش در امان مانى. دستورات او را فرمان بر، زيرا سيد عالميان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «من علّم شخصاً مسألة ملك رقه.» فقيل له: «أيبيعه؟» قال: «لا و لكن يأمره و ينهاه.»: هر كه شخصى را يك مطلب بياموزد، در حقيقت مالك او مىشود. ]سائل مىگويد: [پرسيدم: «يعنى مىتواند او را بفروشد؟» پاسخ داد:

«نه! حق امر و نهى نسبت به او پيدا مىكند.»بايد از او حكم و دستور بخواهد، چون شاگرد، مأمور به فرمان بردارى استاد خويش است. درباره مواظبت بر حقوق استاد و چگونگى آن آمده است:وقتى وارد مجلسى كه او حضور دارد، شدى، سلام كن و از او احترام خاصى به عمل آور. در پايين پاى مجلس او بنشين و حضور او را بزرگ شمار. در حضور او با ديگرى مشورت مكن. صدايت بلندتر از صداى او نباشد. مواظب باش در حضور تو، هيچ كس غيبت او نكند.و قتى پرسش مطرح مىشود، پيش از استاد پاسخ مگو. با تمام رو به او توجّه كن. به حرفهايش نيك گوش بدار و به درستى گفتههاى او معتقد باش. در حضور مردم، سخنش را رد مكن و هنگام خستگى و بىحوصلگى زياد سؤال مكن. با دشمنان او همراه مشو و دوستان او را دشمن مدار. وقتى پرسشى مىكنى و او پاسخ نمىدهد، تكرار مكن. چون مريض شد، به عيادتش شتاب كن. هنگامى كه غايب مىشود، از حال او پرس و جو كن.

هنگامى كه به ديدار يار شتافت، بر جنازه او حاضر شو. چون چنين كردى، خداوند قصد تو را از استفاده از محضر او براى تقرب به خدا و جلب خوشنودى حق مىداند، ولى اگر رفتارت با استاد چنين نبود، سزاوار آنى كه خداوند دانش و شرف را از تو بگيرد. اين وصيت من به توست. به خدا مىسپارمت. او مرا بس است و بهترين وكيل مىباشد. اين مختصر را نيازمند درگاه خداى بىنياز، محمدبن علىبن ابراهيمبن ابى جمهور احسايى قلمى كرد. والسّلام

و صيّتنامه فقيه پارساابراهيم بن سليمان قطيفى

بسمالله الرحمن الرحيمخداوند تو و ما را بر آنچه مايه خرسندى اوست، توفيق دهاد و بر انجام دستورات خود يارى كناد! بدان مواعظ كتاب و سنّت، گوشنواز است و آثار و گفتههاى عالمان شايسته و صالحان، در اين زمينه بس. بلكه آنچه در بعضى آثار و كتابها و يا حتّى اندكى از آنها آمده، پندگيران و وعظ پذيران را كفايت مىكند. مانند آنچه در كتاب «الغيبة» محمدبن بابويه صدوق و كتابهاى ديگر آمده است ]چه موعظه بسيار شنيدن و در حقيقت و معانى آنها تدبر نكردن، اثر موعظه را كاهش مىدهد.

[ در خبر قطعىّالسّند آمده است:وقتى آيهاى از قرآن تلاوت مىشد، برخى از مسلمانان براى اين كه گوشهايشان به مفاهيم اسلامى، اُنس و عادت پيدا كرده بود و آيههاى عظيمه، مكرّر به گوش آنان خورده بود و نفسشان به ظاهر و الفاظ آيات عادت كرده بود، آيههاى ربوبى و كلمات وحى، تأثيرى درخور بر آنان ننهاد، زيرا بر اثر اشباع بىرويّه نفس و دلبستگى به دنيا، حجابى غليظ، فكر و چشم و دل آنان را پوشانيده بود. با اينكه از اين مواعظ الهى و آيات قرآنى تأثير نمىپذيرند، خود را پيراسته از حجابها مىدانند، بىآنكه بفهمند ، خود را مىفريبند. نگاه كنيد به گاه نزول آيه «وجئ يومئذ بجهنّم»، چگونه رسول الله آشفته شد ـ كه هيچكس را ياراى سخن گفتن با او نبود، تا اينكه برادرش امام على(عليه السلام) بلند شد، بوسه بر سر آن برزگوار زد و از حادثه پيش آمده، پرسش كرد. رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «جبرائيل اين آيه را آورد.»با اينكه حبيب خدا، حضرت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) مىدانست كه خداوند پيامدهاى اعمال او را بخشوده و او بزرگترين شفاعتگر خلق در بين انبيا، فرشتگان و رسولان در روز قيامت است.

همانطور كه در روايات تحريص بر توسّل به محمّد و آل او آمده است:«همه در روز قيامت، نيازمند عنايت و شفاعت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) و وصىّ بزرگوار اويند، حتّى فرشتگان مقرّب الهى و پيامبران مرسل.»با اين همه، شدّت ترس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و امام على(عليه السلام) از خداوند متعال مشهود است و بىنياز از توصيف. به گونهاى كه به گاه نماز از خود بىخود مىشدند و مستغرق در حق. در موقفى، على(عليه السلام) را در سجده مىيابند كه ناله مىكند و مناجات خداوند; تا از نفس مىافتد.

«ابودردا» مىگويد: «بر بالينش آمدم و او را حركت دادم، بلند نشد. به نزد فاطمه(عليها السلام)همسر على(عليه السلام) رفتم و به او تسليت گفتم. حضرت فاطمه(عليها السلام)فرمود: هنوز اجل او فرا نرسيده است. بگو او را در چه وضعى ديدى. عرض كردم: در حال سجده، جان به جانان تسليم كرد. فاطمه(عليها السلام)فرمود: برو اين عادت هميشگى اوست.»وقتى آنان چنين بيم و ترسى از خدا داشتند ، حال و روزگار كسى كه خدا را به دل، زبان، دست، پا، شكم، زير شكم و همه اعضا به عصيان برخاسته چه خواهد بود!سفارشهايى كه براى خودم و براى تو ضرور]ى[ مىدانم، دوگونهاند:سفارشهاى عمومى و سفارشهاى خصوصى1 . سفارشهاى عمومى: نخست، تقواى الهى. معنى و حقيقت تقوا آن است كه پرواگيرى از خداوند، مثل كسى كه يقين دارد به توجه خداوند بر نعمتهايى كه در كف دارد از اوست، و با بهرهورى از همان نعمتها امورى را كه او را ناخوشايند مىآيد انجام مىدهد ، حال آنكه او قادر است كه نعمتها را بگيرد و ديگرى را بهرهمند سازد. بترس از خدا، بسان كسى كه مىداند همه اعمال اهل آسمانها و زمين توان شكر نعمتهاى او را ندارد و نمىتواند با آنچه خداوند در بهشت براى بندگان مطيع و گوش به فرمان مهيا كرده، برابرى كند. اگر در خود چنين تقوايى را نمىبينى، با عشق الهى، به معالجه خود پرداز، زيرا طبيعتِ سالم بشر، به كسى كه نسبت به او مهر ورزد ـ گرچه با لبخندى ـ علاقهمند مىشود و دوستى او را در دل جاى مىدهد. جان خويش را وارسى كنكه آيا محبت و عشق به خدا وجودت را لبريز كرده است. اگر ـ معاذاللّه ـ جانت مشروب به عشق حق نيست، در زمره مؤمنان راستين قرار ندارى، زيرا خداى تعالى درباره مشركان فرمود: «يحبّونهم كحبّاللّه.» مشركان با اينكه شيفته خدا بودند، بتها را واسطه مىدانستند و در كنار خدا مىپرستيدند. امّا مؤمنان را كسانى مىداند كه شدت عشق الهى، جايى در قلب آنان براى دلبستگى به غير او باقى نگذاشته است و به مقام حقاليقين رسيدهاند. شگفتا! انسان آن را كه پس از بدى به او شفقت مىورزد، به خاطر محبت او دوستش مىدارد; چگونه است حال و وضعيّت او نسبت به خداى مهربانى كه جز احسان به خلق خويش نكند و همو مالك جان او و متعلقات اوست. تنها پناهگاه و چارهساز است. خدايى كه هيچ چيز و هيچ كس بىنياز از او نيست و غير او نمىتواند انسان را بىنياز كند. هر كس هر چه را بخواهد بايد از او بخواهد. اگر اين راه هم تو را بيدار نكرد، با داروى حيا به درمانش برخيز، زيرا او در همهحال به تو احسان مىكند. و تو نيكيهاى او را به بدى پاسخ مىدهى، باز هم به تو مهر مىورزد.

با اينكه بدى و نافرمانى او را مىكنى، زير سايه رحمت او هستى و در همهحال به تو احسان مىورزد و نيكى مىكند. در همه اين احوال زير نظر او هستى و در محضر او گناه مىكنى. با اينكه بىنياز از توست، ولى لطف و احسان به تو را سزاوار مىداند. شايد كه حيا كنى، شرمسار شوى و بازگردى و اصلاح شوى. واقعاً در پيشگاه چنين كسى، بايد شرمسار و سرافكنده بود. در قرآن كريم فرمود:«الم يأنللّذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لِذِكْراللّه و ما نَزَلَ مِنالحقّ و لا يكونوا كالّذين اُوتوا الكتاب مِن قبل فطال عليهم الأمد فَقَست قلوبُهم و كثيرٌ منهم فاسقون.»:

آيا زمان آن نرسيده كه مؤمنان دلهايشان به ياد خدا و در برابر حق خاشع شود و مانند كسانى نباشند كه تورات و انجيل به آنان دادند، درنگ ايشان دراز شد، تا دلهاشان سخت شد و بيشتر آنان فاسق شدند. اگر نفس تو از اين راه متحول نشد، از تمايل سودپرستى و تجارتپيشگى او بهرهگير، زيرا تجارت سودآور آن است كه تاجر به دسيسه گرفتار نشود. سود آن است كه سوداگر زيان نبيند. امانتدارى به آن است كه از كالاى به امانت گذاشته شده، كم نگردد. وكيل خوب آن است كه بهره نيكوترى را براى موكّلش به بار نشاند.

بنگر تلاش خويش را چقدر مصروف سود اندك دنيا كردهاى، چه اندازه اوقاتِ با ارزش خويش را در راه آن بذل كردهاى، بىآنكه ذرّهاى در اين كار ترديد روا دارى و خسته شوى. اگر از اين راه هم سود نبردى و متنبه نشدى، بدان قلب تو در عذاب و درد جانكاهى گرفتار آمده كه خداوند در كتاب خويش بدان اشارت كرده است:«...بل قلوبُهم فى غمرة مِن هذا و لَهُمْ اعمال مِن دون ذلك هم لها عاملون.»: بلكه دلهاى ايشان از اين سخن ما در غفلت است و ايشان را جز اينها، كارهايى است كه انجام دادندو ناگزير ايشان عامل آن كارهايند. نيز خداوند پس از بيان سرگذشت حضرت يوسف(عليه السلام) فرمود:«و كذلك مكّنا ليوسف فىالارض يتبوء منها حيث يشاء، نصيب برحمتنا من نشاء و لانضيع اجرالمحسنين و لأجر الاخرة خير للذين آمنوا و كانوا يتقون.»: اين چنين، فرمانروايى در زمين را براى يوسف هموار كرديم كه در هرجايى بخواهد، مأوا گيرد. ما هر كه را بخواهيم مشمول رحمت خويش مىكنيم. اجر و پاداش نيكوكاران به تمام و كمال مىدهيم، بىشك مزد آخرت براى مؤمنان و با تقوايان بهتر است.و از سوى ديگر ـ در داستان قارون ـ دو نگرش به دنيا را چنين ترسيم مىفرمايد:«...فخرج على قومه فى زينته قالالذين يريدون الحياة الدنيا يا ليت لنا مثل ما اُوتى قارُون انّه لذُو حظّ عظيم. و قالالّذين اوتوا العلم و الإيمان ويلكم ثواباللّه خيرٌ لِمَن آمن و عَمل صالحا و لا يلقّيها إلاّ الصابرون.»: قارون با زينتهاى بر خود آويخته بر قوم خويش ظاهر شد. اهل دنيا گفتند كاش ما چونان قارون ناز و نعمتى داشتيم! او، سرخوش و كامياب است. مؤمنان خردمند به آنان گفتند: واى بر شما! مزد و پاداش الهى براى مؤمنان و شايسته كاران بهتر است ، و اين پاداش را ندهند، مگر به شكيبايان. 2 ـ سفارشهاى خصوصىاوقات عمر را پاس بدار. مباد كه لحظههاى عمر خود را ضايع كنى و به خسران گرفتار آيى. هنگامى كه كارى ندارى و فراغت حال پيدا مىكنى، به ذكر خدا مشغول شو، زيرا ياد خدا در هر حال برابر اعمال صالح و شايسته است. وقتى آماده نيايش با معبود شدى، درون سينه را از وسوسهها و دل مشغوليهاى دنيا بپيراى. شرم كن از پروردگار خود، هنگامى كه از بندهاى حاجت دنيوى را مىطلبى و با تمام وجود به او روى مىآورى، ولى به هنگام نياز به پيشگاه بىنياز، روى تو به سوى حق است و دلت جايى ديگر. اگر چنين باشى، سزاوار خشم و عذاب الهى هستى. در شب و روز از نفس خويش حساب بكش، زيرا نفس را اگر رها كنى، مهار گسيخته مىشود و اگر مقيّد كنى رام مىگردد. به دهانت لگام زن. كلماتى را كه در روز قيامت تو را مفيد افتد و ثبت آنها در نامه اعمالت مايه خرسندى تو گردد، بگو. از سخنانى كه شرمسارى آن روز را در پى دارد، دامنگير. روايت شده است: مردى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در يكى از غزوات در ركاب آن بزرگوار شهيد مىشود، مادرش به قتلگاه مىآيد و بر بالين فرزندش مىنشيند، مىبيند كه از گرسنگى سنگى به شكم بسته و با مقاومتى دليرانه با دشمن جنگيده است
او را با دست نوازش كرد و گفت: «فرزندم! گوارايت باد!» پيامبر اين كلمه را شنيد، فرمود: «بس كن اى مادر! او بيهودهگوى بوده است.»بر خواندن ادعيه مواظبت كن و با زارى و تضرع دعا بخوان، زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «ما فتح لأحد باب دعا إلاّ فتحاللّه له فيه باب إجابة.»: خداوند باب دعا را بر روى بندگان نگشود، مگر اينكه راه و باب اجابت آن دعا را نيز گشود. در دعا براى برادران دينى خود بكوش، زيرا آنچه را براى آنان بخواهى، صدهزار برابر آن را خدا به تو مىدهد.و لى تضمينى در اجابت دعاى براى خود نيست. هنگامى كه عقيده فردى را درست يافتى، كينه او را به دل مگير، زيرا گناهان او براى خدا سنگين و عظيم است. روايت شده:ي«انّ رج قال: واللّه لا يغفر اللّه لفلان، فقال تعالى: قد غفرت ذنوبه و حبطت عمل الذى تأبى على ان أغفر لعبدى»: مردى گفت: خدا فلانكس را نيامرزاد! خداوند فرمود: من گناهان مرد نفرين شده را آمرزيدم و عمل آن را كه آمرزش مرا به بندهام روا نداشت، تباه شد. نبايد نقص و عيب يكى از برادران دينى باعث انكار مراتب و كمالات ديگر او شود.

چنان باش كه كسى را پايينتر از خويش ندانى، زيرا به گناهان خويش واقفى و بىپايگى توجيهات خود را مىشناسى، ولى از درون و باطن ديگرى آگاه نيستى و فرجام كار بندگان بر تو پوشيده است. چه بسا گناهكارى، نيك فرجام شود و مطيعى بد عاقبت. مباد و صد مباد كه به رياست بر ديگران دلبندى، گرچه اين رياست بجا و بحق باشد، چه حُبّ رياست از بزرگترين گناهان است زيرا خداوند وقتى به پاسخگويى نسبت به رفتار خودت بسنده مىكند، چه ضرورتى دارد وزر وبال ديگران را بر عهدهگيرى؟!

او نيازى ندارد كه تو متولّى اداره بندگانش باشى، بويژه اگر اين توليت از حُبّ رياست سرچشمه گيرد. مواظب باش خود را به اينكه اين كار براى خداست و تكليف، نفريبى! زيرا مكروه شمردن و ناخوش داشتن رياست كه به تو روى آورد، اگر براى خدا باشد، سيره صالحان بلكه معصومان(عليهم السلام) است; آنان كه همه سكنات، حركات و نيّاتشان خدايى بوده. اگر رياست به تو روى آورد و تو از رويكرد آن شادمان شدى، دل از آن برگير و از پذيرش آن واهمه داشته باش و بر اين امر پا بفشار.

مباد، اين رياست را حق خويش بنگارى و از اين راه عملت را تباه سازى. اگر اين رياست زيبنده تو بوده است، تو غير از وظيفه انجام ندادهاى. اگر واقعاً حقّ تو نباشد و تو مجبور به پذيرش آن شدى، عمل تو مزد و پاداش دارد. بپرهيز و بترس از تلاش براى فتوا دادن و دوستى مقام افتا و مرجعيّت، زيرا در روايت آمده:«إنّ اسرع الناس إلى افتحام جراثيم جهنّم اسرعهم الى الفتوى.»: فردى سريعتر از همه جذب جهنّم مىشود و به سوى آن سرازير مىگردد، كه در فتوا شتاب كند.

بس است تو را فرموده و خطاب خدا، حبيبش رسول الله را:«و لو تقول بعضالاقاويل لأخذناهم منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين.»: اگر پيامبر، جز گفته ما سخنى مىگفت، دست او را به سختى مىبستيم، سپس رگ دل او را مىبريديم. و گهر گفته ديگر خدا:«و لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علىالله الكذب. إنالذين يفترون علىاللّه الكذب لا يفلحون.»: آنچه پسند شماست و از توجيهات واهى سرچشمه مىگيرد، به دين نسبت ندهيد. اين بهتان بر خداست. بىشك آنانى كه به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد. و قول ديگر خدا در كتاب كريم:«قلالله أذن لكم ام علىاللّه تفترون.»: آيا خدا به شما چنين اجازهاى داده يا از پيش خود و بدون دليل آن را به خدا نسبت مىدهيد؟

!ذكرى براى خويش برگزين و در شب آن را زمزمه كن، تا در زمره غافلان قرار نگيرى. اين وصيت من است، نخست به خودم، سپس به برادران دينىام، بويژه به تو. خدا تو، ما و ديگر مؤمنان را از اين وصيت و ديگر مواعظ سود دهاد!به حق و عظمت محمّد، على، فاطمه، حسن، حسين، علىبنالحسين، محمدبن على، جعفربن محمّد، موسىبن جعفر، علىبن موسىالرّضا، محمّدبن على، علىبن محمّد الجواد، حسنبن علىالعسكرى، قائم آل محمّد و حجّت خدا بر خلق. درود پياپى خدا بر همه آنها باد!

فرجام ما و شما را به آنچه رضا و خوشنودى او در آن است بدارد، چه او شايسته اين تفضّلها و عنايتهاست. سعى كن اين مواعظ را هر روز با توجه بخوانى. اگر امكان نداشت لااقل در هر هفته يكبار بر آنها مواظبت داشتهباش، زيرا تكرار اين مواعظ قلب را صيقل مىدهد، زنگار دل را مىزدايد و ياد آخرت را در دلت زنده مىكند. بر تو باد به كتاب خدا، سنّت پيامبر و پيوند و مودّت با ذريّه رسول الله ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين!و اين مكتوب را نيازمند عنايت خداى منان، ابراهيمبن سليمان به تاريخ ششم عاشوراى هفتصد و پانزده در نجف اشرف نوشت.

سبحان ربك ربّالعزة عمّا يصفون و سلام علىالمرسلين و الحمد للّه ربّالعالمين.

دستورالعملى از مرحوم مجلسى

عالم بزرگ و عارف ربّانى ملاّ محمدتقى مجلسى رضوان الله تعالى عليه مىنويسد: آنچه اين بنده از دوران رياضت و خودسازى دريافتهام، مربوط است به زمانى كه به مطالعه تفسير اشتغال داشتم. شبى در بين خواب و بيدارى حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را مشاهده كردم، با خود گفتم: شايسته است در كمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقّت كنم. هرچه بيشتر دقّت كردم عظمت و نورانيت آن جناب گستردهتر مىشد ، به طورى كه نورش همه جا را فرا گرفت. در اين هنگام بيدار شدم، به من الهام شد كه خُلق رسول خدا قرآن مىباشد، بايد در قرآن بينديشم. پس هر چه بيشتر در آيهاى دقت مىكردم، حقايق بيشترى نصيبم مىشد، تا اينكه يكدفعه حقايق و معارف فراوانى بر قلبم فرود آمد. پس در هر آيهاى كه تدّبر مىكردم چنين موهبتى بر من عطا مىشد. البته تصديق اين مطلب براى كسى كه به چنين توفيقى دست نيافته، دشوار بلكه عادتاً غير ممكن است، ليكن مقصود من راهنمايى و ارشاد برادران فىالله مىباشد.

دستور رياضت و خود سازى عبارت از اين است كه: سخنان بىفايده بلكه از غير ذكر خدا خوددارى كند. استفاده از مأكولات و مشروبات و لباسهاى لذّتبخش و منكوحات و منازل زيبا و راحت را ترك كند. از معاشرت با غير اولياى خدا دورى جويد. از خواب زياد اجتناب نمايد و ذكر خدا را با مراقبت كامل ادامه دهد. اولياى خدا، تداوم بر ذكر «يا حىّ يا قيّوم! يا من لا اله الا انت» را تجربه كرده و نتيجه گرفتهاند. من نيز همين ذكر را تجربه نمودم، ليكن ذكر من غالباً «يا الله» است، با خارج ساختن غير خدا از قلب و با توجه كامل به جناب خداى متعال.

/ 18