بسماللّه الرّحمن الرّحيمالطّاهرين و لعنةُ اللّه عَلى أَعدائِهم اجمعين. مخفى نماناد بر برادران دينى كه به جز التزام به شرع شريف در تمام حركات و سكنات و تكلّمات و لحظات و غيرها، راهى به قرب حضرت ملِك الملوك جلّ جلاله نيست، و به خرافات ذوقيّه ـ اگر چه ذوق در غير اين مقام خوب است ـ كَمَا هُوَ دَأْبُ الْجُهَّالِ وَ الصُّوفِيَّةِ خَذَلَهُمُ اللّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ ]= چنان كه رَوَش نادانان و صوفيان ـ كه خداوند خوارشان سازد ـ است[ راه يافتن لا يُوجِبُ إِلاَّ بُعْداً ]= به جز دورى از خدا حاصلى ندارد[. حتى شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد ـ اگر ايمان به عصمت ائمّه اطهار صلواتاللّه عليهم نياورده باشد ـ بايد بفهمد كه از حضرت احديت دور خواهد شد، و هكذا ]= اگر[در كيفيت ذكر بِغَيْرِمَا وَرَدَ عَنِ السَّادَاتِ الْمَعْصُومينَ(عليهم السلام) ]= به جز آنچه كه از ائمه معصوم روايت شده است[ عَمل نمايد. بناءً عَلَيهَذَا بايد مقيَّد بدارد شرع شريف را و اهتمام نمايد هر چه در شرع شريف اهتمام به آن شده، و آنچه اين ضعيف از عقل و نقل استفاده نمودهام، اين استكه اهم اشيا از براى طالبِ قرب، جدّ و سعىِ تمام در ترك معصيت است. تا اين خدمت را انجام ندهى، نه ذكرت و نه فكرت به حال قلبت فايده نخواهد بخشيد، چرا كه پيشكش و خدمت كردن كسى كه با سلطان در عصيان و انكار است، بىفايده خواهد بود. نمىدانم كدام سلطان از اين سلطان عظيمالشّأنتر است، و كدام نِقار ]= ستيزه كردن[ اقبح از نقار با اوست، فَأَفْهَمْ مِمَّا ذَكَرْتُ اِنَّ طَلَبَكَ الْمَحَبَّةَ الاِْلَهيَّةَ مَعَ كَوْنِكَ مُرْتَكِباً لِلْمَعْصِيَةِ أَمْرٌ فَاسِدٌ جِدًّا وَ كَيْفَ يَخْفى عَلَيْكَ كَوْنُ الْمَعْصِيَةِ سَبَباً لِلنِّفْرَةِ وكَونِ النِّفْرَةِ مَانِعَةَ الْجَمْعِ مَعَهُ الْمحَبَّةُ وَ إذَا تَحَقَّقَ عِنْدَكَ أَنَّ تَرْكَ الْمَعْصِيَةِ أَوَّلُ الدِّينِ وَ آخِرُهُ، وَ ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ فَبَادِرْ إِلَى الُْمجَاهَدَةِ، وَ اشْتَغِلْ بِتَمامِ الْجِدِّ إِلَى الْمُرَاقَبَةِ مِنْ اَوَّلِ قِيَامِكَ مِنْ نَوْمِكَ فِى جَمِيعِ آنَاتِكَ إِلَى نَوْمِكَ وَ أَلْزِمِ الاَْدَبَ فِى مُقَدَّسِ حَضْرَتِهِ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ بِجَمِيعِ أَجْزَاءِ وُجُودِكَ ذَرَّةً ذَرَّةً أَسِيرُ قُدْرَتِهِ وَرَاعِ حُرْمَةِ شَرِيفِ حُضُورِهِ وَ اعْبُدْهُ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ وَ الْتَفِتْ دَائِماً إِلَى عَظَمَتِهِ وَ حَقَارَتِكَ وَ رَفْعَتِهِ وَ دَنَائَتِكَ وَ عِزَّتِهِ وَ ذِلَّتِكَ وَ غِنَاهُ وَ حَاجَتِكَ وَ لاَ تَغْفُلْ شَنَاعَةَ غَفْلَتِكَ عَنْهُ جَلَّ جَلاَلُهُ مَعَ الْتِفَاتِهِ إِلَيْكَ دَائِماً وَ قُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ مَقَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ الضَّعِيفِ وَ تَبَصْبَصْ تَحْتَ قَدَمَيْهِ بَصْبَصَةَ الْكَلْبِ النَّحِيفِ أَوَلاَ يَكْفيكَ شَرَفاً وَ فَخْراً أنَّهُ أَذِنَ لَكَ فِى ذِكْرِ اسْمِهِ الْعَظِيمِ بِلِسَانِكَ الكَثيفِ الَّذى نَجَّسَتْهُ قَاذُورَاتِ الْمَعَاصِى!]= از آنچه گفتم بايد بفهمى كه به دنبال حجت الهى رفتن، همراه با ارتكاب معصيت و آلودگى به گناه، جداً كار غلطى است، و چگونه اين مطلب بر تو پوشيده است كه گناه عامل نفرت است و اين نفرت با محبت جمع شدنى نيست، پس وقتى يقيناً دانستى كه ترك گناه، آغاز و انجام و ظاهر و باطن دين است، هر چه زودتر به جهاد با نفس برخيز و با تمام كوشش به مراقبت مشغول شو، و اين مراقبت بايد از اوّلين لحظهاى كه از خواب بر مىخيزى، در تمام لحظات تا شب ادامه داشته باشد ، و در محضر مقدّس حق تعالى ملازم ادب باش و بدان كه تو با همه اجزاى وجودت و تمام ذره ذرهات، اسير قدرت اويى، و احترام محضر شريفش را نگهدار و او را آن چنان عبادت كن گويا كه او را مىبينى، زيرا اگر تو او مخزن سلطان بايد محلّش پر عطر و گلاب باشد، نه نجس مملوّ از قاذورات، و بىشك چون دقت در مراقبت نكردهاى، نمىدانى كه از جوارح سبعه يعنى گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصيتها مىكنى و چه آتشها روشن مىنمايى و چه فسادها در دين خودت بر پا مىكنى و چه زخمهاى منكره به سيف و سنان زبانت به قلبت مىزنى، اگر نكشته باشى بسيار خوب است.اگر بخواهم شرح اين مفاسد را بيان نمايم، در كتاب نمىگنجد، در يك ورق چه مىتوانيم بكنيم؟! تو كه هنوز جوارحت را از معاصى پاك نكردهاى، چگونه منتظرى كه در شرح احوال قلب، چيزى به تو بنويسم ، پس «البِدَارَ البِدَارَ إِلىَ التَّوْبَةِ الصَّادِقَةِ، ثُمَّ الْعَجَلَ الْعَجَلَ فىِ الْجِدِّ وَ الْمُراقَبَةِ» ]= پس بشتاب، بشتاب به سوى توبه راستين و بشتاب بشتاب در كوشش و مراقبت. [خلاصه بعد از سعى و مراقبت، البته طالب قُرب، بيدارى و قيام سحر را اقلاً يك دو ساعت به طلوع فجر مانده إِلَى مَطْلَعِ الشَّمْسِ ]= تا طلوع آفتاب[ از دست ندهد، و نماز شب را با آداب و حضور قلب به جا بياورد و اگر وقتش زيادتر باشد، به ذكر يا فكر يا مناجات مشغول بشود، ليكن قدر معينى از شب بايد مشغول ذكر با حضور بشود.در تمام حالاتش خالى از حزن نبوده باشد، اگر ندارد تحصيل نمايد به اسبابش، و بعد از فراغ، تسبيح سيده نساء(عليها السلام) و دوازده مرتبه سوره توحيد و ده مرتبه لا إلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ الى آخر، ] «لا إلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيى وَ يُميتُ وَ يُميتُ وَ يُحْيى وَ هُوَ حَىٌّ لاَ يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْىء قَديرٌ»[ و صد مرتبه لاَ إلَهَ إِلاَّ اللّهُ، و هفتاد مرتبه استغفار بخوان و قدرى از قرآن شريف تلاوت نمايد و دعاى معروف صباح، اعنى: يَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ الصَّبَاحِ الى آخر البته خوانده شود و دائماً با وضو باشد، و اگر بعد از هر وضو دو ركعت نماز بكند، بسيار خوب است. ملتفت باشد به هيچ وجه اذيتش به غير نرسد. و در قضاى حوائج مسلمين لاَ سِيََّما علماء و لا سيَّما اَتْقِيائِهِمْ ]به خصوص علما و به ويژه پرهيزكاران ايشان[ سعى بليغ نمايد، و در هر مجلس كه مظنه وقوع در معصيت است البته البته البته اجتناب نمايد، بلكه مجالست با اهل غفلت به غير شغلِ ضرورت مضر است ـ اگر چه از معصيت خالى بوده باشد. كثرت اشتغال به مباحات و شوخى بسيار كردن و لغو گفتن و گوش به اراجيف دادن قلب را مىميراند ، اگر بىمراقبت مشغول به ذكر و فكر بشود، بىفايده خواهد بود ـ اگر چه حال هم بياورد ـ چرا كه آن حال دوام پيدا نخواهد كرد، گول حالى كه ذكر بياورد بىمراقبه، نبايد خورد. زياده طاقت ندارم، بسيار التماس دعا از همه شماها دارم، اين حقير كثير التقصير و المعاصى را فراموش ننماييد و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صدمرتبه سوره قدر بخوانيد. و از جمله ابواب عظيمه ايمان، حب فىاللّه جلّ جلاله و بغض فىاللّه جلّ جلاله مىباشد:«وَقَدْ عُقِدَلَهُ فِى الْوَسَايِلِ وَ غَيْرِهَا مِنْ كُتُبِ الاَْخْبَارِ بَاباً مُسْتَقِلاًّ فَارْجِعْ إلَيْهَا لَعَلَّكَ تَعْرِفُ عَظَمَتَهُ وَ تَأْخُذُ لِنَفْسِكَ نَصِيباً مِنْهُ» ]= بىشك براى «دوستى در راه خدا» و «دشمنى در راه خدا» در كتاب «وسايل» و ديگر كتابهاى اخبار باب جداگانهاى ترتيب يافته است، به آن كتاب مراجعه كن تا عظمت آن را بشناسى و بهره خود را از آن برگيرى[. شكى نيست كه محبوب اوّل، ذات كبريايى جلَّ جلاله مىباشد«بَلْ وَ كُلُّ مَحَبَّة لاَ تَرْجِعُ إِلَى مَحَبَّتِهِ فَلَيْسَ بِشَىء» ]= هر محبّتى كه بازگشت به خدا نكند ارزش ندارد[، ثُمَّ بَعْدَهُ. بايد هر كسى اين سلطان عظيم الشأن را بيشتر دوست داشته باشد، پس اوّل ]= اوّلين[ محبوب بعد از واجبالوجود، وجود مقدس ختمى مَآب صلواتاللّه عليه و آله مىباشد، ثُمَّ بَعْدَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنينَ(عليه السلام) ثُمَّ الاَْئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ(عليهم السلام) ثُمَّ الاَْنْبِيَاءُ وَ الْمَلاَئِكَةُ ثُمَّ الاَْوْصِيَاءُ ثُمَّ الْعُلَمَاءُ وَ الاَْوْلِيَاءُ. و در زمان خودش اتقياى زمانش را لاَسِيَّمَا اگر عالم باشد، ترجيح بدهددر محبّت بر كسانى كه بعد از اويند در درجه وَ هكَذا يَتَنَزَّلُ ]= همين طور درجات پايينتر[. و ليكن سعى نمايد صادق باشد در اين محبّت، مرتبه آسانى نيست، اگر متفكر باشيد خواهيد فهميد كه اگر آثار محبّت در حركات و سكنات ظاهر شد، شخص مُدّعى اين محبّت صادق است، وَ إِلاَّ فَلاَ ]وگرنه، چنين نيست[. ليكن گمان ندارم كه به كُنْه و لوازمش برسى، و حقير هم بيش از اين در وُسْعم نيست. اَلْحَاصِلُ لا طَريقَ إلَى الْقُرْبِ إِلاَّ بِشَرْع شَرِيف فِى كُلِّ كُلِّىٍّ وَ جُزْئِىٍّ ]= خلاصه اينكه هيچ راه قربى به خداوند نيست، مگر با عمل به شرع شريف در هر امر كلّى و جزيى آن[ والسّلام.
دستورالعملى از آيةاللّه عبداللّه المامقانى
بدان فرزند عزيزم ـ خداى عزّ و جل به تو توفيق اطاعت و دورى از مخالفتش را عنايت فرمايد ـ كه خداوند سبحان خيلى زياد همه مخلوقاتش را دوست دارد، همان گونه كه هر سازنده و صانعى نسبت به مصنوع خود چنين است و براستى كه خداوند عز و جل واجبات را واجب و مستحبات را مستحب و محرمات را حرام و مكروهات را مكروه قرار داد و اين همه به خاطر به دست آوردن مصالح بندگان و دفع ضررها از آنان است ، در غير اين صورت نه گناه گنهكار به زيان اوست و نه طاعت اطاعت كننده سودى برايش دارد و چه خوب گفته است شاعر به زبان فارسى!گر جمله كائنات كافر گردندبر دامن كبرياش ننشيند گردفرزند عزيزم! بر تو باد دورى از سركشى بر خدا! چرا كه آن سبب خوارى دنيا و عذاب آخرت مىشود، آيا به حال جدّ ما آدم(عليه السلام) توجه نمىكنى كه چگونه به خاطر يك گناه از بهشت رانده شد؟فرزند عزيزم! بر تو باد كه دورى كنى از كسالت ]= تنبلى[ و بطالت ]= بيهوده گذراندن عمر[ و از چيزهايى كه سبب ايجاد آن دو مىشود، زيرا گفته شده است شيطان و نفس امّاره هنگامى كه از زينت بخشيدن زشتى و زشت جلوه دادن خوبى اعمال عاجز مىمانند، متوجه كارهايى مىشوندكه سبب پيدايش كسالت و بطالت مىشوند كه آنها همان خوردن و آشاميدن و خوابيدن و استراحت كردن و جمع كردن مال و گذراندن وقت در خوشگذرانىها و تفريح نمودنها و همنشينى و رفت و آمدهاى زياد با مردم و غير اينهاست ـ البته در صورتى كه خارج از حدّ ضرورى باشند ـ كه شيطان و نفس اماره هر يك از كارهاى ذكر شده را آنچنان زينت مىبخشند كه انسان مرتكب آنها شده و بدين وسيله برايش كسالت و بطالت حاصل مىشود. و بر تو باد فرزند عزيزم! كه دورى كنى از صرف عمر در چيزى كه سزاوار نبوده و نفعى براى دنياى ديگر تو ندارد.چرا كه هر لحظه از لحظههاى عمر تو يك گوهر گرانقيمت است ـ بلكه از گوهر هم ارجمندتر است ـ چرا كه گوهر با كوشش و زحمت و عرق ريختن قابل تحصيل است، ولى عمر اينگونه نيست كه با آمدن اجل يك لحظه به تأخير نمىافتد، پس فرزند عزيزم! بر تو باد كه پرهيز كنى از بر هدر دادن وضايع كردن اين گوهر!و غنيمت بشمار فرزند عزيزم! جوانى را قبل از پيرى و سلامت را قبل مريضى و توانايى بدن را قبل از ناتوانى و توانگرى را قبل از فقر و تهيدستى و فراغت را قبل از مشغول شدن و زندگىات را قبل از آمدن مرگ.پس اى فرزندم و اى نور چشمم و اى پاره جگرم! قدر عمرت را بدان و آن را در جايى كه سبب نجات تو نمىشود، فنا مكن و از دست مده و همانند كرم ابريشم مباش كه در هلاكت خود كوشش مىنمايد. سپس سفارش مىكنم تو را فرزند عزيزم ـ خداى تعالى به هر كار خيرى موفقت گرداند و از هر شرى دورت گرداند ـ به مكارم اخلاق و صفات پسنديده كه آنها چند امرند:يكى از آنها حفظ زبان است;حفظ زبان از چيزى كه سبب رسيدن نفعى به تو نمىشود، پس براستى كه بيشتر گناهان فرزند آدم از زبان اوستو هيچ عضوى از اعضاى او نيست كه مثل زبان او سبب گناهان متعدد گردد. و براستى كه سكوت درى از درهاى حكمت است، پس زبانت را حفظ نماى مگر از خيرى كه تو را به بهشت بكشاند. و در اخبار آمده است كه: بنده مؤمن مادامى كه ساكت است جزء نيكوكاران نوشته مىشود و هر كس كه سلامت دو دنيا را خواهد بايد زبانش را حفظ نمايد و آيا چيزى باعث افتادن با صورت مردم در آتش جهنم خواهد شد جز محصول زبانهاى آنها؟ و هرگاه خداوند اراده خيرى به بندهاى داشته باشد او را در حفظ زبانش يارى مىدهدو با مشغول نمودن او به عيبهاى خودش از پرداختن به عيوب ديگران باز مىدارد و كسى كه كمتر سخن بگويد عقلش كامل است و قلبش با صفاست و كسى كه بيشتر سخن بگويد عقلش كم بوده و قلبش قساوت خواهد داشت. و البته كه ايمان بندهاى به حدّ اعتدال نمىرسد مگر اينكه قلبش به حد اعتدال برسد و قلبش چنين نمىشود مگر اينكه زبانش به حد اعتدال برسد، چرا كه زبان مؤمن پشت سر عقل اوست، پس هرگاه سخن بگويد در آن انديشه مىنمايد، چنان كه خير بود آن را اظهار مىكند و اگر شر بُوَد، پوشيده مىدارد.در صورتى كه منافق قلبش پشت سر زبانش قرار دارد و تكلم مىكند به آنچه بر زبانش جارى مىشود و مبالاتى به آنچه به ضرر و يا نفع اوست ندارد. و براستى كه سكوت به دنبال خود پشيمانى ندارد، در حالى كه چه بسا سخنى كه در دنيا و آخرت باعث پشيمانى گردد و البته كه شخصيّت انسان زير زبان او پنهان است. پس بسنج فرزند عزيزم! كلامت را قبل از اينكه سخن بگويى و آن را عرضه بر عقل و معرفت كن، كه اگر براى رضاى خدا و در راه خدا بود سخن بگوى و در غير اين صورت سكوت را اختيار نما... . و يكى ديگر از آن امور محاسبه نفس است; به حساب نفس رسيدن در هر شب. پس بر تو باد فرزند عزيزم ـ خداى خير دو دنيا را نصيبت كند ـ به اينكه به حساب خويش برسى قبل از آنكه به حسابت رسيدگى گردد، پس همانگونه كه تاجر با كارگرش براى رسيدگى به كارهاى روزانهاش به حساب مىنشيند، تو نيز هر شب قبل از خواب به حساب خود رسيدگى كن، تا اينكه از كارهاى روز گذشتهات باخبر شوى، تا در صورت مشاهده تقصير و كوتاهى در اثر ارتكاب معصيتى يا ترك طاعتى، استغفار نموده و توبه كنىو براى اينكه مورد بخشش قرار گيرى، به سوى خدا تضرع نما و اعمال فوت شده را با قضا نمودن و طلب مغفرت از خداى بزرگ جبران نما. و اگر در نفس، سستى و بطالت و غفلت و ضايع شدن سرمايه را مشاهده كردى پس آن را با شلاق نصيحت و موعظه ادب كرده و مُلْزَم و مجبور به طاعت نماى و آن گاه همانند تاجر مراقب او باش تا اينكه اوقاتش با غفلت ضايع نگردد و عمرش به قيمت ناچيز يا با ضرر فروخته نشود. اگر از نفس معامله خوبى را مشاهده كردى و اينكه در صرف وقتها دقت كافى دارد ، خداى را بر اين نعمت سپاس گوى و از او بخواه كه بر توفيق و هدايت تو بيفزايد. و در اخبار ائمه(عليهم السلام) آمده كه فرمودهاند: «نيست از شيعه ما كسى كه هر روز به حساب خويش نرسد و اگر گناهى مرتكب شده است از خدا طلب بخشش كرده و توبه نمايد.»و يكى ديگر از آن امور مراقب بودن خويش است. پس بر تو باد فرزند عزيزم! به مراقبه نفس با توجه به اينكه خداوند حاضر است و بر تمام حالتها و حركتها و كارها و سخنان و نفسها و هر چه در قلبت خطور نمايد و بر تصميمهايت و لحظههاى تو مطلع است ، پس مقدم كن آنچه را كه خدا مقدم كرده است، و اختيار نماى آنچه را كه اختيار نموده است. و حكايت شده است كه لقمان به فرزندش گفت: «فرزندم! هرگاه خداى تعالى را مراقب خود ديدى هرگز اقدام به معصيتى نمىكنى، زيرا به مجرّد توجه پيدا كردن به اينكه او تو را مىبيند و آگاه بر تو است، حيا باعث جلوگيرى مخالفت تو از خدا مىگردد.»و يكى ديگر از آن امور فكر كردن است;پس فرزندم! تو را به آن سفارش مىنمايم.