دستورالعملى از شيخ محمّد حسين اصفهانى (كمپانى)به امام جمعه زنجان - در محضر عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در محضر عارفان - نسخه متنی

واصف بادکوبه‏ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و بر تو باد فرزند عزيزم كه دورى كنى از اينكه چيزى از مخلوقات را پست به حساب آورى، چرا كه اين كار توهينى به پروردگار است، پس فرزند عزيزم! خود را از ديگران ـ حتى از سگِ گَر ـ بهتر مشمار و حكايت شده از بعضى از عرفا كه گفته است: مادامى كه انسان گمان كند كه در بين مخلوقات كسى بدتر از او وجود دارد، هنوز متكبر است. و بر تو باد فرزندم كه دورى كنى از تكبر، چرا كه تكبر آفت دين و نابود كننده عمل است و تو را به هلاكت مىافكند.و بر تو باد فرزندم كه دورى نمايى از ريا، چرا كه ريا شرك به خداوند بزرگ است، همچنان كه در روايات مستفيض چنين آمده و عقل هم مؤيد آنست و در اخبار آمده است كه: كسى كه براى غير خدا عملى را انجام بدهد، خدا او را در روز قيامت به عملش واگذار مىكند و براستى كه ريا كننده در روز قيامت با چهار اسم خوانده خواهد شد كه عبارتند از: فاجر، كافر، غادر ]=حيلهگر[، و خاسر ]=زيانكار[ و به او گفته مىشود كه: عمل تو حَبْط و نابود شد و اجرت از بين رفت و امروز رهايى نخواهى داشت، پس اجر خود را از كسى كه عمل را برايش انجام دادهاى طلب كن. پس بر تو باد فرزند! به توبه و پافشارى كردن بر آن و انجام سريع آن قبل از اينكه اختيار از دستت خارج گردد و آنگاه به بدى عملت مؤاخذه شوى. و بدان پسرم كه توبه سبب طولانى شدن عمر و وسعت روزى گشته و سبب خوبىِ حالِ توبه كننده مىشود، پس بر تو باد كه توبه كنى و مبادا كه نسبت به آن تنبلى نمايى. سفارش مىكنم تو را فرزند عزيزم ـ خداى تعالى به آنچه كه رضايش هست به تو توفيق دهد و آينده تو را بهتر از گذشتهات قرار دهد ـ به طلب نمودن دانش. و بر تو باد فرزند ـ خداى تعالى خير دو دنيا را نصيب تو گرداند ـ كه نيّت را در طلب دانش و علم درست كنى و خلوص در نيّت داشته باشى و قلب را از غرضهاى دنيوى پاك گردانى و نيروى نَفْس را در عمل كردن، به كمال برسانى و آن را با دورى از پليديها و انجام فضائلِ اخلاقى و شكستن دو نيروى شهوت و غضب تزكيه نمايى. فرزند عزيزم! مبادا بعد از دانش، سركشى و گناه انجام دهى، چرا كه حجت بر عالم تمامتر و كارش مشكلتر است.و بر تو باد فرزند عزيزم ـ خداى تو را از علماى عمل كننده قرار دهد ـ به عمل كردن آنچه را كه مىدانى و چرا كه خوبى علم و دانش فقط از اين جهت است كه مقدمهاى براى عمل است و از همين جهت است كه عالم بىعمل تشبيه به درخت بىثمره شده است. و بر تو باد فرزند عزيزم كه قبل از احاطه و تسلط به همه ابواب فقه فتوا ندهى، چرا كه ابواب فقه بعضى مربوط به بعضى ديگر است. و بر تو باد فرزند عزيزم ـ خداوند بهترين دوست و همنشين را روزى تو گرداند ـ هرگاه كه تصميم گرفتى
همنشين كسى گردى دقت كنى كه با چه كسى همنشينى مىنمايى، چرا كه انسان با همنشينِ خود شناخته مىشود. و بر تو باد فرزندم تا به اينكه فرزندان دختر و پسرت را از همان ايام كودكى به آداب شرعى و عقلى تربيت نمايى، و نگو آنها بچه هستند و تكليف ندارند، چرا كه طفل اگر در كودكى و طفوليّت تربيت نشود، وقتى بزرگ شد تربيت او ممكن نخواهد شد. و خلاصه گفتار و اساس آن در سفارشهاى من اين است كه فكرت را هميشه متوجه كارهاى دنياى ديگر ]= آخرت[و زندگى دنيا نمايى و هر كدام كه در نظر عقل و شرع برترى دارد را اختيار كن، البته بايد به نتيجه آنها نيز توجه داشته باشى. خداوند تعالى به آنچه كه مورد خوشنودى و رضاى اوست تو را موفق گرداند و آيندهات را بهتر از گذشتهات قرار دهد.

دستورالعملى از شيخ محمّد حسين اصفهانى (كمپانى)به امام جمعه زنجان

بسم الله الرحمن الرحيمسيّدى و سندى و مولاى و معتمدى! اطال الله بقاك و من كل سوء وقاك و رزقنى لقاك!مدتها بود از مجارى حالات سعادت آيات اطلاعى نداشت و از آنجا هم كسى اطلاع نداده بود، تا آنكه چند يوم ]= روز[ قبل به زيارت رقيمه محترمه شرفياب گرديده، از صدمات وارده بر وجود محترم خيلى متأثر، ولى بحمد الله كه متضمن بشارت رفع نقاهت بود، شاكر و از مراحم و تفقدات حضرتعالى متشكر. بنده بر حسب وظيفه لازمه، همواره به سلامتى و دعاگويى متذكر يبوده و خود هم فع چندى است مبتلا به نوبه خفيفى هستم، حال تحرير دواى مليّن خوردهام و گاهى هم درس شب يا روز ترك شده.

بارى ـ الحمد للهعلى كل حال ـ از «ذكر» سؤال شده بود. اگر چه زياد است ولى مناسب حال و مقام كه در قرآن، منصوص و در كلمات معصومين(عليهم السلام) مأثور است، ذكر يونسيه است: «لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظّالمين» ، كه نتيجه آن در خود قرآن منصوص است: «فنجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤمنين» و چون غم سالك خلاصى از سِجْن ]= زندان[طبيعت است، بايد اين مقصد بزرگ منظور بوده باشد كه نتيجه نجات از سجن طبيعت، ارتقا به عالم قدس است. و بديهى است كه اين قِسْم ]

= گونه[ از نتايج، تابع لقلقه لسان نيست، توجه مخصوص به مذكور لازم دارد، و فنا در مذكور، نتيجه نجات از سجن يطبيعت و ملازم با «بقاء بالله» است و مشايخ مىفرمودند كه اق چهارصد مرتبه ذاكر در سجده باشد، كه اشرف حالات عبوديت است، خيلى خوب است خُرده خُرده بايد زياد شود. شايد بعضى كه مىشناسيد، دو ساعت يا زيادتر اين سجده را ادامه دادهاند. بهترين اوقات، وقت سحر يا بعد از نماز عشا كه وقت انحدار غذاست ـ كه نه معده پر و نه چندان خالى و ضعيف است ـ و البته توجه به مذكور علىالاتصال ]= پيوسته [لازم است، تا غلبه حال دست دهد و روزنه به عالم ملكوت باز شود و نفس مجرده مشهود گردد: «من عرف نفسه فقد عرف الله» و آنچه مشايخ طريقتى در ذكر قلبى اصرار دارند ، براى همين است كه در ذكر لفظى توجه تام غالباً دير دست مىدهد، ولى نقش در قلب بىتوجه، يك مرتبه آن متصور نيست، پس اگر مستدام شود البته زودتر غلبه حال رخ مىدهد، و اين مطلبى كه عرض شد، فقط براى سرّ توجه تام بود، نه آنكه غرض، ترجيح ذكر قلبى است، بلكه همين ذكر لفظى كه موافق شرع است و همچنين نماز و دعا و زيارت ـ هر كدام كه با توجه باشد ـ مؤثر است. ديگر آنكه هر كس خداخواه است، بايد هميشه حاضرمعالله باشد و لسان او از ذكر او، و قلب او از ياد او خالى نباشدو لو در بيت الخلاء، كما اينكه از دستور شارع و اذكارى كه در بيت التخليه وارد شده، انسان مىفهمد اهميت ياد حق و ذكر او را و امثال جنابعالى كه بحمد الله موفق به ارشاد خلق و سوق آنها الى الله هستيد، اگر اين مطلب محض حفظ مقام ربوبيت و نگاهدارى نتايج زحمات انبيا و ائمه طاهرين(عليهم السلام)است ، منافى با آنچه عرض شد، نيست; ولى مع هذا، اوقات خلوات را متمحّض براى حق قرار داده، و در توجه بكوش تا خرمنها گل بردارى. زياده زحمت است، بنده زاده عرض دستبوسى دارد، آقا زاده معظم و مكرم ـ دامت تأييداتهالعاليه ـ را عرض خلوص دارم والسلام عليكم و على من يلوذ بكم. حرره الجانى محمد حسين الغروى الاصفهانى

و صيّت نامه شيخ محمد بهارىهمدانى(قدس سره) به شاگرد خود

آنچه براى جناب آقا شيخ احمد لازم است، اين است كه تأمل درستى نمايد، ببيند بنده است يا آزاده، اگر ديد آزاد است، خودش مىداند ـ كه هر كارى بخواهد بكند ـ و اگر دانست بنده است و مولا دارد، سر خود نيست هر كارى بكند ولو دستى حركت دهد، از وى جهت آن سؤال خواهد شد، جواب درستى بايد بگويد، پس بنابر اين بايد سعيش در تحصيل رضاى مولايش باشد، اگر چه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابداً.و تحصيل رضاى مولاى حقيقى جَلَّ شَأْنُهُ نيست مگر در تحصيل تقوا. غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد، به جز اينكه معرفت و محبت ميان عبد و مولا باشد، و تحصيل تقوا محتاج به چند چيز است كه چاره ندارد از آنها; يكى، پرهيز از معاصى است; بايد معاصى را يتفصي ياد بگيرد، هر يك را در مقام خود ترك نمايد، كه از جمله معاصى است: ترك واجبات. پس بايد واجبات خود را هم به مقدار وسع و ابتلا به آنها ياد گرفته، عمل نمايد، و اين واضح است كه با معصيتكارى اسباب محبت و معرفت نخواهد شد ـ اگر اسباب عداوت نباشد ـ، اگر شيخ احمد بگويد:

من نمىتوانم ترك معصيت بِالْمَرَّة ]= يكباره [بكنم، لابد واقع مىشوم، جواب اين است كه: بَعدَ المعصية مىتوانى كه توبه كنى. كسى كه توبه كرد از گناه، مثل كسى است كه نكرده; پس مأيوس از اين در خانه نبايد شد، اگر چه هفتاد پيغمبر را سر بريده باشد. باز توبهاش ممكن است قبول باشد، مولاى او قادر است كه خُصَماى ]= دشمنان [او را راضى كند از معدن جود خودش جَلَّتْ قُدْرَتُه. دوم اينكه: مَهْمَا اَمْكَنْ پرهيز از مكروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد. حتى المقدور چيز مكروه به نظرش حقير نيايد، بگويد:

كُلُّ مَكْرُوه جائِز. بسا مىشود يك ترك مكروهى پيش مولا از همه چيز مقرِّبتر واقع خواهد بود، يا اِتيان مستحب كوچكى; و اين به تأمل در عرفيات ظاهر خواهد شد. سوم: ترك مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت، اگر چه شارع مقدس خيلى چيزها را مباح كرده براى اغنيا، اما چون در باطن ميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد از امورات دنيويّه، و لذا خوب است بنده هم نظراً به ميل مولا اين مزخرفات را تماماً يا بعضها ]= بعضى را[ ترك نمايد ـ اگر چه حرام نباشد ارتكاب به آنها ـ اِقْتدَاءً بِالَّنبِيِّينَ(عليهم السلام) وَ تَأَسِّياً بِالاَْئِمَّةِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرين صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أجْمَعينَ. چهارم: ترك كند ما سِوَى الله را، كه در دل خود غير او را راه ندهد ، چطور گفته خواجه:نيست در لوح دلم جز الف قامت يارچكنم حرف دگر ياد نداد استادماگر جناب شيخ احمد بگويد: با اين ابتلا به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطور مىشود آدم ترك ماسوىالله بكند و در قلبش غير ياد او چيزى نباشد، اين فرض به حسب متعارف بعيد است و شدنى نيست; مىگوييم: آن مقدارى كه تو بايد ترك كنى، آن هر كسى است كه تو را از ياد او جَلَّ شَأْنُه نگاه دارد، با آن شخص بايد به مقدار واجب و ضرورت بيشتر محشور نباشى ، و امّا هر كس كه خدا را به ياد تو بياندازد، ترك مجالست او صحيح نيست. حضرت عيسى عَلى نَبِيِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَيه السَّلام فرمودند: «معاشرت كنيد با كسانى كه رؤيت آنها خدا را به ياد شما مىاندازد.» الحاصل طالب خدا اگر صادق باشد، انس خود را يواش يواش از همه چيز بِبُرّد، و همواره در ياد او باشد مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب به كارش بيايد و آن هم به مقدار لازمه آن كار، پس با آنها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد ، و محبّت اين اشخاص هم از فروع محبّت الهى است ـ جلّ شأنه ـ منافات با محبت الهى ندارد. اگر شيخ احمد بگويد: اينها حق است، وليكن من با اين حال نمىتوانم به جا بياورم، زيرا كه شياطين انس و جن به دور ما احاطه كرده، متّصل وسوسه مىكنند، هميشه مانعند و ما هم كناره بِالْمَرَّة نمىتوانيم بكشيم، اَمر معاش اختلال پيدا مىكند، از عهده خودمان هم بر نمىآييم، تا كار به كار كسى نداشته، مشغول خودمان باشيم، ما كجا، اين حرفها كجا! جواب مىگوييم: اگر امورات، آنى ]

= يكباره[ باشد، همين طور است كه مىگويى، از اين هم بزرگتر مثل كوه بدواً ]= در آغاز[ به نظر آدم مىآيد كوچك نيست، ليكن اشكال در اين است كه تكليف شاق نكردهاند، امورات تدريجى است، پس همين قدر كه تدريجى شد، ديگر كار درست مىشود، مردم بتدريج باز و شاهين و ساير مرغهاى صيدى را رام كرده، به دستگرفتهاند. پس كلام اينكه: در هر مرتبه كه هستى آن نيم رمق كه دارى، آن قدر را كه به سهولت مىتوانى به عمل آورى، اگر در آن مسامحه نكردى، آن را به جا آوردى، يك چنين هم بر قوّت تو مىافزايد، بلكه زياده; زيرا كه فرمود: «تو يك وجب بيا، من يك زراع.» و اگر نه، يمسامحه كردى، آن مقدار قوّتت هم در معرض زوال است; مث شب را تا صبح خوابيدى، بناى بيدارى داشتى، نشد، حالا كه اول صبح است، تا ملتفت شدى، پاشو، بينالطلوعين را بيدار بودن اين خودش هم فيض عليحدّه و توفيقى است از جانب حضرت اِله جَلَّ جَلاَلُه، اين را به مسامحه بر خودت تقويت مكن، به شيطان گوش مده كه مىگويد: حالا به وقت نماز صبح زياد است ، قدرى بخواب، غرض او معلوم است. و همچنين در مجلسى نشستى، خيلى لغو و بيهوده گفتى، دلت سياه شد، امّا مىتوانى نيم ساعت زودتر پاشوى، به تدبير و حِيَل ]= چارهانديشى[; پس اين نيم ساعت را از دست مده، پاشو برو، و مگو چه فايدهاى دارد، من از صبح به خرابى مشغولم; باز مىتوان به اين جزيى خيلى از كارها ]را[ پيش ببرى إِنْ شاءاللّه تعالى. پس بر شيخ احمد لازم آمد، عمل كردن ]به[ اين ترتيب كه مىنويسم:ياو هر كارى دارد بايد اوقات خود را ضايع نكنى ]تا[ بعضى از وقت او مهمل در برود، بايد براى هر چيزى وقتى قرار دهد، اوقات او ]بايد [منقسم گردد، وقتى را بايد وقت عبادت قرار دهد، هيچ كارى در آن وقت غير از عبادت نكند ، وقتى را وقت كسب و تحصيل معاش خود قرار دهد، و وقتى را رسيدگى به امور اهل و عيال خود، و وقتى را براى خود و خواب خود قرار دهد، ترتيب اينها را به هم نزند، تا همه اوقات او ضايع گردد. مَهْمَا أَمْكَن اول شب را وقت خواب قرار دهد. بيخود ننشيند، آخر شب از او فوت شود، و مُتَذَكِّراً ]= در حال گفتن ذكر [او را خواب ببرد، با طهارت بخوابد، ادعيه مأثوره را بخواند، خصوص تسبيح حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام) را، و در سيرى شكم هيچ وقت خود را جُنُب نكند ، و پيش از صبح بيدار شود، تا بيدار شد سجده شكرى به جا آورد، اگر خودش هم بيدار نمىشود اسباب بيدارى فراهم بياورد. بعد از بيدار شدن به اطراف آسمان نگاه كرده، به تأمل چند آيه مباركه كه اوّل آنها «اِنَّ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ» است، تا «إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ» ]را [بخواند، بعد تطهير كرده، وضو گرفته، مسواك نموده و عطرى استعمال كرده، سر سجّاده خود بنشيند، دعاى إِلَهى غارَتْ نُجُومُ سَمَائِكَ را بخواند. پس شروع به نماز شب نمايد به آن ترتيب كه فقها رضوان الله عليهم نوشتهاند. مثل شيخ بهاءالدين عليهالرَّحمه در مِفتاح الفَلاح، و ديگران در مصابيح و غيرها نوشتهاند، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصيل و اختصار آن را بنمايد. الحاصل تا اول آفتاب وقت عبادت قرار دهد، هيچ شغلى به جا نياورد
غير از عبادت، كارهاى ديگر را به آن وقت نياندازد، همه را در اَذكار و اَوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فكر نشده باشد; و اما اگر مرورش به ساحت فكر افتاده، هر رشته فكرى كه در دست داشته، در خلال اين اوقات اعمال نمايد، اگر ديد به سهولت فكر جارى است، پى فكر برود ـ عوض اَوراد و تعقيبات ـ و اگر ديد فكر جامد است، آن را ول كرده، پى ذكر برود. و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تأثير دارد، آن را بر همه اوراد مقدم دارد ; چه قرائت قرآن، چه مناجات، چه دعا، چه ذكر، چه نماز، چه سجده. بارى بعد از آن، ترتيبات امور خانه را دستور داده، به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده، به بازار برود و هر كس را كه ديد، غير از سلام چيزى نگويد. مشغول ذكر خودش باشد تا وارد بازار شود، ذكر مخصوصى در ورود به بازار وارد شده، آن را بخواند، بساط خود را پهن نمايد، متذكراً ]= در حالى كه ذكر مىگويد[ به كار خود مشغول باشد، ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد.

شخص ذاكر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى، خود را بىخود در امور دنيويّه مردم داخل نكند، مردم را دور خود جمع نكند، حتى موعظه هم نكند. بلى اگر منكرى ديد از كسى، به طريق خوش اگر بتواند آن را رفع نمايد، و امّا اگر ديد تأثير نخواهد كرد، يا گفتى بدتر مىكنند، نبايد دست بزند، كار نداشته باشد. و اوقات مخصوصه نمازها را مراعات نمايد، و مهماامكن ]= تا اندازهاى كه ممكن است[ غالباً با طهارت باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار و صد مرتبه كلمه توحيد و يازده مرتبه سوره توحيد و صد مرتبه اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ را ترك نكند، و استغفارات خاصّه بعد از نماز عصر را بخواند با ده مرتبه سوره قدر، ومهماامكن روزه را ترك نكند، خصوص سه روز از هر ماه را كه پنجشنبه اوّل و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، اگر مزاج او مساعد باشد، و الاّ مراعات مزاج اولى است. زيرا كه بدن مَرْكوب انسان است، اگر صدمهاى خورَد از پا مىافتد ، لذا نبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد تا اينكه ياغى شود كه او را ديگر اطاعت نكند. «خَيْرُ الاُْمُورِ اَوْسَطُهَا» در همه چيز جارى است، افراط و تفريط، هيچ كدام صحيح نيست; اين است كه فرمودهاند: «عَلَيْكُمْ بِالْحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِّئَتَيْنِ.» ]= بر شما باد به انجام حسنه و نيكوكارى بين دو بدى[ و در هر وقت از شب كه بتواند خوب است كه يك سجده طولانى هم به جا بياورد، به قدرى كه بدن خسته شود و ذكر مبارك آن را هم «سُبْحَانَ رَبِّىَ الاَْعْلى وَ بِحَمْدِهِ» قرار دهد، و مهما امكن هر چه مىخواند بايد با قلب حاضر باشد، حواسش جاى ديگر نباشدو مداومت هم بكند ]تا[ عمل، ملكه و عادت او شود، تا اينكه ترك نگردد. يفع محل بيش از اين گنجايش ندارد، اين چند كلمه على سبيل الاختصار قلمى گرديد و اگر مطالبى ديگر هم لازم شد، شايد بعد نوشته شود ان شاء الله تعالى. حرّرهُ محمّد البهارىُّ الهمدانى

دستورالعملى از سيدصدرالدين محمد موسوى كاشف دزفولى

در بيان چيزهايى كه سالك حق بايد آنها را عمل نمايدفصل اوّلدر عمل كردن به طاعات واجبه و بيان آنها بر سبيلاجمال، و اين مشتمل است بر چند مطلب:]آداب باطنى نماز[مطلب اوّل، در ذكر نمازهاى واجببدان!

بدرستى كه از جمله نمازهاى واجب، هفده ركعت نماز يوميّه است كه در شبانه روز بايد به جا آورد، با آداب و شروطى كه در كتب فقها مذكور است. بايد از اوّل، ظاهر نماز را درست بكنند. بعد از آن سعى نمايند در اصلاح باطن او، كه نماز را ظاهرى هست و باطنى. ظاهر او همين صورتى است كه به اركان و آداب به جاى آورند و باطنِ او حضور دل است در وقت فعل آن، از اوّل تا آخر; يعنى متوجه حق باشد در وقت نماز، به حيثى كه خيالى به غير حق در دل او نگذرد.

/ 18